شبی که مصدق به گریه افتاد

پس از ملی‌‌شدن صنعت نفت، انگلیس با استناد به معاهده‌‌ ۱۳۱۲ شمسی که بین تهران و لندن منعقد شده بود و همچنین به بهانه‌‌ «نقض قوانین بین‌المللی» در «دیوان بین‌المللی دادگستری» از ایران شکایت کرد. هفتم خرداد ۱۳۳۱ دکتر مصدق همراه هیاتی از نمایندگان مجلس و دولت به لاهه رفتند تا در جلسه نهایی دادگاه لاهه که ۱۹ خرداد تعیین شده بود شرکت کنند. حقوق‌دانان از پذیرش وکالت ایران خودداری می‌‌کردند، پروفسور سوزدهال، استاد راهنمای تز دکترای مصدق، ۳۰۰ هزار فرانک دستمزد می‌خواست. دکتر مصدق راضی به دادن این پول نشد. سرانجام شخصی به نام پروفسور رولن از بلژیک، وکالت ایران را پذیرفت. دکتر مصدق پس از چند ساعت گفت‌وگو با وی، کیف اسنادی را که تحت‌الحفظ از ایران با خود آورده بود به او داد تا دفاعیه را تنظیم کند. اینها اسناد دخالت دولت انگلیس و شرکت نفت در امور داخلی ایران بود. دستمزد رولن تنها ۱۵۰۰ پوند تعیین شد.

دکتر غلامحسین مصدق، نقل می‌‌کند در لاهه همراه پدرش در یک اتاق دو تخته می‌‌خوابیده‌‌اند. نیمه‌های شب متوجه می‌شود پدرش بیدار است. او نیز متوجه بیداری غلامحسین شده و به او می‌گوید چراغ را روشن کن حرف بزنیم. دکتر مصدق می‌گوید خیالم ناراحت است، من کار درستی نکردم این اسناد را به یک خارجی دادم، نگرانم که این انگلیسی‌‌ها حتما از ماجرای کیف خبر دارند و نکند به شکلی پروفسور را تطمیع کرده و این اسناد را از چنگ او بیرون آورند و... آن وقت ما چه خاکی برسرمان بریزیم؟

دکتر غلامحسین مصدق ادامه صحبت‌های او را چنین نقل می‌‌کند: «من خیلی ناراحتم؛ اگر به خاطر این اشتباه از این دادگاه محکوم شویم و انگلیسی‌‌ها به هر طریق برنده شوند، مبارزه ملت ما شکست می‌‌خورد و من مسوول آن هستم.»

پیرمرد در این نیمه‌‌شب به گریه می‌‌افتد و به پسرش می‌گوید: «غلام، اگر چنین اتفاقی روی دهد، من روی بازگشت به ایران را ندارم.» قرائن نشان می‌دهد رولن از روی اعتقاد و احترام به حق ملت ایران وارد این ماجرا می‌شود. چرا که ۱۵۰۰ پوند دستمزد وکالت برای او که زمانی رئیس مجلس سنای بلژیک بود، ارزشی نداشت. او در گفت‌وگو با دکتر مصدق به این پرونده علاقه‌‌مند می‌شود. در دیدار‌‌های بعدی داماد و همسرش را نیز با خود به دیدار وی می‌‌آورد.  مصدق هزینه سفر خود و فرزندش از خرید بلیت تا هتل و... را از جیب خود، نه از بودجه دولت پرداخت کرده بود.  همچنین شش قطعه قالیچه از ایران خریده بود که آنها را به رولن، داماد و همسر او هدیه می‌دهد.

منبع: غلامحسین مصدق، «درکنار پدرم مصدق» انتشارات رسا، چاپ چهارم، ۱۳۹۳