شب چله طهرانیها
چلههایی که در اولی گرما و در دومی سرما به غایت میرسید و اتمامشان به قرار زیر: که پس از گذشت ۳۵ روز از تابستان میگفتند که باد خنک دزده میزند که شبها رو به خنکی میگذارد و پس از ۴۵ روز که باد خنک آشکارا میزند که روزهایش هم خنک میشود و از همین ایام بود که باید به فکر چوب و هیزم و خاکه زغال زمستان باشند.
و زمستان که دو چله به اسم چله بزرگه و چله کوچکه داشت که چله بزرگ از اول دی تا دهم بهمن بود که زمین نفس دزده کشیده تکِ (حدت) سرما را میشکست و از آن به بعد تا آخر بهمن که چله کوچک بوده، میگفتند کاری که چله بزرگه نکرده چله کوچکه میکند و چله کوچکه گفته که اگر پشتم به بهار نبود بچه را در قنداق خشک میکردم و تقریبا به همین صورت هم بود و هرگز سرمای چله بزرگه به پای سرمای چله کوچکه نمیرسید و با تمام شدن چله کوچکه هم بود که فقرا میگفتند زمستان تمام شد و روسیاهی به زغال ماند و غم سرما و عدم استطاعت تهیه خاک زغال را فراموش میکردند که پشتش به بهار است.
و شب اول چله بزرگه یا شب یلدا که بزرگترین شب سال بود هر دسته از خویش و اقارب و همسایه شبنشینی گرفته در آن بساط سور و سات از آجیل و شیرینی و میوه مخصوصا هندوانه و انار و خربزه فراهم کرده، دور هم جمع شده به خوشگذرانی و شب زندهداری و گرفتن فال حافظ میپرداختند و در این شب بود که میگفتند با خوردنیهای سفره شب یلدا، مثل خوراکیهای پای سفره هفتسین طبیعت گرم را میتوانند سرد و طبیعت سرد خود را گرم بکنند.
به این صورت که اگر از گرمی مزاج رنج میبرند هندوانه و انار و اگر از سردی ناراحت میشوند، توت و کشمش و خرما و مثل آن بخورند و تا سحر آن که گفت و شنید و بگو و بخند میکردند. بگو و بخند و دورهم جمع شدنی که مربوط به شب یلدا و مثل آن نبوده و از هر فرصت و بهانه برای بهوجود آوردن آن استفاده میکردند. بعد از آن اهمن و بهمن و پس از آن سرما پیرهزن بود که سه دهه اسفند را دربر میگرفت.
منبع: طهران قدیم، جعفر شهری، جلد چهارم، انتشارات معین، ۱۳۸۳