آغاز تاریخ جدید ایرانیان

مرتضی رضایی

اگر خردادماه، ماه اصلاحات است و ماه حادثه‌ها؛ مردادماه این بر و بوم، ماه مشروطه است، ماه خون و قیام و آزادی. به مناسبت صد و یازدهمین سالروز صدور فرمان مشروطیت و پیروزی انقلاب مشروطه ایران، این رخداد را در چند پرده به تصویر می‌کشیم.

پرده نخست: مردم

احمد کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» آشنا شدنش با کلمه و معنای مشروطه را این‌گونه تعریف می‌کند: «من آن زمان ۱۶ ساله بودم و درس می‌خواندم. روز چهارشنبه بستن بازار را شنیدم ولی انگیزه آن را ندانستم. فردا پنج‌شنبه پیش از نیمروز از خانه می‌آمدم، در ویجویه (یکی از محلات تبریز) مردم را در تکان تندی دیدم. دسته دسته مردم می‌رفتند. یک جا دیدم دو تن گفت‌وگو می‌کنند:

- مردم نان را که ارزان گردانیده بودند، پس فرستادند و چراغ‌ها خاموش گردانیدند.

- ارزانی نان را نمی‌خواهند پس چه می‌خواهند؟

- مشروطه می‌خواهند.

- مشروطه؟ مشروطه چیست؟

- تو هم برو تا بدانی مشروطه چیست.

آن مرد روان گردید من نیز که نخستین بار نام مشروطه را می‌شنیدم و همچون آن مرد آرزومند دانستن معنی آن بودم پی او را گرفتم تا بدانم معنای مشروطه چیست.» (تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ۱۷۲)

پرده دوم: بازار

ملت از واگذاری امتیازات وطن‌فروشانه به روس و انگلیس به ستوه آمده است. تاجری از قزوین به تجارتخانه‌ای در تهران آمده و جمعی از رجال سرشناس بازار و روحانیون آگاه را در تجارتخانه می‌بیند. او که دیری در سفرهای خارجه‌اش در بلاد فرنگ پی به راز ترقی آنان و رمز پیروزی و کامروایی‌شان برده به بضاعت اندک و ورشکستگی تجارتخانه نگاهی می‌کند. آهی می‌کشد و بر صندلی می‌نشیند. رو به شیخ نشسته در کنج تجارتخانه می‌کند و می‌گوید:

- آیا کسی نیست که فریاد بزند مگر خلق ایران واقعا مرده‌اند که ترکه آنها را این طور حراج می‌کنید؟

کسی در پاسخ به او حسرت‌زده می‌گوید:

- سرکار تاجر اینها خیلی حق دارند که ما را به کلی مرده بدانند!

تاجر قزوینی بالمره پاسخ می‌دهد:

- امروز همان وقتی است که مجتهدان اسلام و عقلای این مملکت به حکم دین یا به اقتضای وظایف زندگی یا اقلا از روی ترحم به این بیچاره خلق ایران یک راه نجات و اقلا یک شعاع تسلی بنمایند. راه کدام و چاره چیست؟ جواب ما و جواب دنیا منحصر است در دوکلمه: قانون و قانون. (ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، ۸۹)

پرده سوم: روشنفکران

ایران بیدار شده است. عموم خلق ایران از عقب‌افتادگی و جور و استبداد و فساد حکام به ستوه آمده‌اند. روشنگری‌هایی که در یک دهه گذشته در مملکت صورت گرفته پرده ظلمت را دریده و اینک امروز دامنه انقلاب گسترده شده است. مردم به جنبش درآمده‌اند و مشروطه می‌خواهند. سخنرانی خوش‌آواز و چیره‌دست رو به جمعیت انبوه در یکی از مساجد تهران ایستاده. ابروان گره کرده‌اش نشان از قاطعیت افکارش دارد. روزنامه قانون را در دست دارد و یکی از سرمقاله‌های آن را توفنده می‌خواند و کوبنده بیان می‌دارد: «ایران مملو از نعمات خداداد است؛ چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشته، نبودن قانون است، هیچ‌کس در ایران مالک هیچ‌چیز نیست زیرا که قانون نیست. حاکم تعیین می‌کنیم بدون قانون، سرتیپ معزول می‌کنیم بدون قانون، حقوق دولت می‌فروشیم بدون قانون، بندگان خدا را حبس می‌کنیم بدون قانون، خزانه می‌بخشیم بدون قانون، شکم ‌پاره می‌کنیم بدون قانون. در هند، در پاریس، در تفلیس، در مصر، در استانبول، در میان ترکمن هرکس می‌داند که حقوق و وظایف او چیست. در ایران احدی نیست که بداند تقصیر چیست و خدمت کدام.

فلان مجتهد را به چه قانون اخراج کردند؟

مواجب فلان سرتیپ را به چه قانون قطع کردند؟

فلان وزیر به چه قانون مغضوب شد؟

فلان سفیه به چه قانون خلعت پوشید؟

هیچ امیر و شاهزاده‌ای نیست که از شرط زندگی خود به قدر غلامان سفرای خارجه اطمینان داشته باشد. حتی برادران و پسرهای پادشاه نمی‌دانند فردا صبح به عراق عرب مخفی خواهند شد یا به مملکت روس فرار خواهند کرد.» (ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، ۸۸)

بخشی از یک مقاله