معمای کودتا

محققانی که اسناد انگلیس مربوط به کودتای سوم اسفند را دیده‌اند، براین باورند که اگر کسی گمان کند که می‌تواند از میان اسناد انبوه «اداره اسناد عمومی » بریتانیا ماهیت کودتا را کشف کند، راه به خطا پیموده و حداقل در حال حاضر وقت خویش را تلف کرده است. هیچ اطلاع مهمی از حوادث روزهای کودتا وجود ندارد. برخی محققان احتمال می‌دهند شماری از مکاتبات و تلگراف‌ها که اتهامی مجرمانه را متوجه بریتانیا می‌کند فعلا از پرونده‌های اداره اسناد عمومی بریتانیا برداشته شده است. این نکته‌ای است که کسانی چون سیروس غنی شهادت می‌دهند. این واقعیت برخی را به این نتیجه رسانده که کودتا منشایی کاملا داخلی داشته و روح بریتانیایی‌ها از آن بی‌خبر بوده است. اما این فقدان سند دلیل مهم‌تری دارد: در این ماجرا آن‌قدر اسرار وجود دارد که بریتانیایی‌ها افشای آنها را هنوز مغایر مصالح ملی خود می‌بینند. فقدان اسناد دلیل بر بی‌اطلاعی انگلیسی‌ها از این ماجرا نیست.

اگر کسی چنین پنداری داشته باشد به واقع خود را فریب داده است. حقایق متقنی وجود دارد که حکایت از دخالت مستقیم ماموران بریتانیا در این ماجرا دارد و حوادثی که در این دفتر اشاره می‌کند و بسیاری از آنها متکی بر اسناد علنی شده خود انگلیسی‌ها است خود قوی‌ترین دلیل بر مدعاست. بهترین شاهد مدعا اعتراف آیرونساید است. آیرونساید نوشته مردم فکر می‌کنند او کودتا را به راه انداخته است. «البته اگر راستش را بخواهید این کار را من انجام دادم.» کالدول، وزیر مختار آمریکا در تهران نقل می‌کند که انگلیسی‌ها به هر کدام از سربازان حاضر در کودتا معادل پنج دلار پول داده بودند. او نوشت این قزاقان زیر‌نظر کلنل اسمایث قرار دارند. از سوی دیگرقرائن و شواهد نشان می‌دهد که وزارت جنگ بریتانیا مستقیما درگیر توطئه بوده است. بهترین شاهد مثال این است که آیرونساید تصور می‌کرد سفارت از نظر امنیتی دارای اشکالاتی است و وجود رخنه‌ای که احتمال لو رفتن دسیسه را برملا می‌ساخت به نحوی بر او مکشوف شده بود. به قول اولمان او حتی از اینکه مطالب محرمانه را با نورمن در میان نهد اکراه داشت. اولمان بهترین شاهد مدعای خود را این می‌داند که آیرونساید وقتی می‌خواست به فرمانده خود ژنرال هالدین گزارش دهد، به جای استفاده از خط تلگراف؛ مستقیم به بغداد پرواز کرد. در این ملاقات او از وضعیت نیروهای انگلیسی در منجیل و جاده منجیل به قزوین گزارشی ارائه کرد. او این اطلاعات را شخصا به هالدین داد و هالدین هم آنها را به وزارت جنگ که آن زمان سر وینستون چرچیل آن را تصدی می‌کرد گزارش کرد. سیروس غنی هم احتمال می‌دهد آیرونساید وضعیت ایران را به هالدین اطلاع داد و او را قانع ساخت که با کودتا در ایران موافقت کند، زیرا از این بابت خطری منافع امپراتوری را تهدید نمی‌کند.

هالدین هم به نوبه خود قاعدتا مراتب را به فیلد مارشال ویلسون اطلاع داده، ویلسون نیز به نظرات آیرونساید بسیار بها می‌داد. هم هالدین و هم ویلسون می‌دانستند که آیرونساید مردی به نام رضاخان را کاندیدای انجام کودتا کرده است. آنان هم چون برای آیرونساید احترام زایدالوصفی قائل بودند، کم و کیف و نحوه کار را مورد چون و چرا قرار ندادند. با این وصف بنا به روایت کسانی که اسناد وزارت جنگ بریتانیا را دیده‌اند، مطلب چندان مهمی در این ارتباط دیده نمی‌شود و همین بر اهمیت و ابهام قضیه می‌افزاید. آیا معقول است که آیرونساید بدون اجازه وزارت جنگ و ستاد مشترک ارتش انگلستان به چنین اقدام مهمی دست زده باشد؟ اقدامی که تبعات آن معلوم نبود؟ در اسناد دیگر تلگرافی از هالدین به وزارت جنگ وجود دارد که اطلاع مهمی دربرندارد. طبق این پیام هالدین اطلاع داده که حرکت قزاق‌ها از قزوین به تهران، به دستور شاه و با اطلاع نورمن بوده است؛ علت این لشکرکشی هم به زعم او این بوده که جلوی قزاق‌های متمرد را بگیرند. آنچه برای وزارت جنگ مهم بود این نکته است که کودتا روند عقب‌نشینی نیروهای بریتانیا از شمال کشور را تسهیل کرد. وزارت جنگ قاعدتا باید از این امر بسیار راضی بوده باشد. برای اینکه کودتا را موجه سازند و برای اینکه شائبه انگلیسی بودن آن را بزدایند، به تدبیر خود انگلیسی‌ها دست به اقدامی زدند که مسبوق به سابقه بود و در دوره جنگلی‌ها آزموده شده بود.

-منبع: ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، حسین آبادیان، ص ۷۲۰-۱