فرانسه و انگلستان در عصر جدید چه ویژگی‌هایی داشته‌اند؟ گزارش حاضر، رشد روابط سرمایه‌داری را در این دو کشور بررسی کرده است. ج) فرانسه

مورخان عموما بر این عقیده‌اند که دو عامل اساسی در تاخیر فرانسه در راه رشد مناسبات سرمایه‌داری و انقلاب صنعتی نسبت به انگلستان تاثیرگذار بود. نخست ساخت فئودالی این کشور و دوم وجود کلیسای کاتولیک و سیاست‌های مذهبی.

مساله نخست ساختار فئودالیسم آن است؛ چرا که فرانسه در برخورد با مستعمراتش به آن از دیدگاه فئودالی می‌نگریست. طوری که نخستین اراضی را که به دست می‌آورد به صورت قطعات سینیوری تقسیم می‌کرد و بیشتر به اشرافیت زمیندار توجه داشت. این کشور پس از تقسیم قطعات سینیوری آنها را در معرض فروش قرار می‌داد و از آنجا که این قطعات وسیع و گرانقیمت بودند و روستاییان نیز قادر به خرید آنها نبودند، در نتیجه به کار تشویق نمی‌شدند. مساله مهاجرت جمعیت به مستعمرات نیز با شکست مواجه شد، چرا که اشرافی که صاحب ساز و سلاح بودند و آشنایی چندانی به امور کشاورزی نداشتند به این کارها تن دادند و همین مساله در آینده مشکلات جدی‌تری را برای فرانسه به بار آورد. با توجه به اینکه فرانسه جمعیتش نسبت به کشورهای دیگر اروپایی چون اسپانیا و انگلستان دو تا چهار برابر بود، ولی جمعیت کمتری را به مستعمرات فرستاد. این مساله موجب شد که فرانسه در به دست آوردن سر پل‌های تجاری و ایجاد شرکت‌های بازرگانی- تجاری با موفقیت چندانی روبه‌رو نشود.

از لحاظ اداری نیز مستعمراتش دچار مشکل شد و نتوانست آنها را به‌درستی اداره کند؛ به گونه‌ای که حوزه کانادا در آمریکای شمالی به دو بخش تقسیم شد و به وسیله دو فرماندار که از سوی فرانسه تعیین می‌شدند، اداره می‌شد. این مساله نوعی ناهماهنگی اداری در مستعمرات را به وجود آورد. بی‌لیاقتی بعضی از پادشاهان فرانسه چون لوئی پانزدهم که تمایلی به حفظ مستعمرات نداشت نیز مزید بر علت شده طوری که دیده می‌شود فرانسوی‌ها برای جزایری که در اختیار داشتند، مانند جزایر سنت مارتن و گاردیو و از آنجا محصولاتی مانند نیشکر و قهوه را به فرانسه وارد می‌کردند ارزش بیشتری قائل بودند تا مناطقی چون کانادا. فئودالیسم هیچ کشوری در اروپا مانند فرانسه مزمن و متمرکز نبود. به معنای اخص کلمه فئودالیسم تنها در فرانسه ظاهر و سپس به نقاط دیگر صادر شد، یعنی در انگلستان و ایتالیا این سیستم یک سیستم وارداتی بود، ولی در فرانسه کاملا جا افتاده بود و اقتصاد فرانسه به میزان وسیعی در ساخت اقتصاد فئودالی ریشه داشت. این امر نشان می‌داد که فرانسه به‌راحتی قادر به حل مشکلات سرواژی نخواهد بود. اشرافیت ژرمنی فرانسه نیز علاقه چندانی به تجارت و بازرگانی نداشتند و به همین دلیل به سوی مناسبات بورژوازی کشیده نشده‌اند.

مساله دوم وجود کلیسای کاتولیک و سیاست‌های مذهبی بود. کلیسای کاتولیک فرانسه از کلیساهای نسبتا سازمان یافته‌ای بود که سابقه تاریخی آن به قرن دوم میلادی بر می‌گردد. این کلیسا همچون کلیسای آلمان نبود که در قرن هشتم پی‌ریزی شده باشد، بلکه دقیق‌ترین تقسیمات اسقفی را در اختیار داشت و حتی به مدت هفتاد سال پاپ‌ها در آوینیون فرانسه در اسارت بودند. کلیسای کاتولیک در فرانسه همواره برای پروتستان‌های این کشور مشکلاتی را ایجاد می‌کرد و این یکی از دلایل فرار ژان کالون به سوئیس بود.

هرچند که پروتستان‌های فرانسه در عصر‌هانری دوناوار با صدور فرمان نانت آزادی مذهبی را به دست آوردند و در اموری چون تجارت و بازرگانی و توجه به مستعمرات به موفقیت‌هایی رسیدند، اما سیاست‌های عصر ریشلیو و لوئی چهاردهم موجب پسرفت این مساله شد. از آنجا که پروتستان‌های فرانسه قشر نیرومند شهری فرانسه را تشکیل می‌دادند، وجودشان برای انقلاب صنعتی یک امر ضروری بود، اما سیاست‌های لوئی چهاردهم در برابر آنها با صدور فرمان نانت و سرکوب پروتستان‌ها جمعیت نزدیک به سیصد تا پانصد هزار نفری آنها را مجبور کرد تا فرانسه را با تمامی امکانات عقلی و نقلی ترک کنند.

اینان منابع اقتصادی خود را که بیشتر ذخایر طلا و نقره بود با خود بردند و به این ترتیب خروج آرام، ولی فراوان ارز از کشور آغاز شد. در ضمن با خروج آنها که افرادی ماهر و صنعتکار بودند ضربه مهلکی بر پیکر فرانسه وارد آمد. به این ترتیب عامل کلیسای کاتولیک که با آتش فئودالی همراه بود مانع اساسی رسیدن فرانسه به مناسبات سرمایه‌داری شد. همین بی‌توجهی به مستعمرات نیز موجب شد تا فرانسه در عصر لوئی پانزدهم در رقابت با انگلستان تمامی مستعمراتش را در شرق و غرب عالم از دست بدهد. ولیکن مساله توجه به تولیدات کالایی و انقلاب بورژوازی در سال ۱۷۸۹ سبب شد که این کشور بتدریج پس از انگلستان تا سال ۱۸۵۰ به سوی صنعتی شدن گام بردارد. البته مساله رنسانس و رفرم مذهبی نیز با آن شکلی که در فرانسه ظاهر شد در این مساله بی‌تاثیر نبود.

د) انگلستان

تحولات اقتصادی - اجتماعی انگلستان در عصر جدید در مسیری سیر می‌کرد که در نهایت به انقلاب صنعتی منجر شد. نخستین مساله‌ای که در این فرضیه جلب توجه می‌کند، موقعیت طبیعی این کشور است که به لحاظ جزیره‌ای بودن متکی به دو قاره نبود و همین امر نیروی دریایی و مناسبات تجاری - بازرگانی را در این کشور تقویت کرده است. پیدایش امپراتوری تجارت دریایی به میزان وسیعی به همین عامل، یعنی موقعیت دریایی این کشور بستگی دارد. در حالی که به لحاظ ساختار اقتصاد کشاورزی یا حاصلخیز بودن اراضی چندان مستعد نمی‌باشد و به همین دلیل نیاز به غلات و مواد مورد لزوم خود را از دیگر کشورها تامین می‌کند. به علت این شرایط اقتصادی مزارع کشاورزی به مراتع تبدیل شدند و در حقیقت این اقدامات در عصر‌هانری هفتم صورت پذیرفت و توجه به کارخانه‌های نخ‌ریسی کارگاه‌های مانوفاکتوری و ریسندگی را تقویت کرد، به گونه‌ای که این کشور کالاهای خود را در سطح اروپا توزیع می‌کرد. در عصر‌هانری هشتم و ملکه الیزابت پایه‌های حکومت ملی تقویت شد و به تبع آن نیروی دریایی انگلستان نیز تقویت شد و با کنار زدن اسپانیا و هلند توانست به ایجاد امنیت برای سرمایه‌گذاری بپردازد.

این مساله یکی از عمده عوامل رشد اقتصاد صنعتی انگلستان است. وجود امنیت، طبقه متوسط شهری را تشویق کرد تا به امور بازرگانی بپردازد. انگلستان نخستین کشوری بود که مناسبات سرواژی را درهم کوبید. از آنجا که فئودالیسم این کشور وارداتی بود و از زمان ویلیام فاتح در سال ۱۰۶۶ به این کشور وارد شده بود و دارای قید و بندهای زیاد محکمی نبود، همین سستی نظام فئودالی موجب شد که به‌راحتی از بین برود.

توجه انگلستان به تولید پشم موجب شد که به‌راحتی زمین‌های کشاورزی از بین برود و به مراتع دامی در جهت تامین پشم تبدیل شود. در آمدهای سرشار ناشی از فروش پشم و البسه پشمی سبب سرمایه‌گذاری اشرافیت در این زمینه شد و به این ترتیب بین اشرافیت و بورژوازی آن پیوندی عمیق صورت گرفت. تاسیس کارگاه‌ها و مراکز تولیدی دگرگونی‌های اجتماعی، اقتصادی را ایجاد کرد، به گونه‌ای که با رها شدن کشاورزان از زمین‌های کشاورزی و در هم شکستن سیستم حصاربندی، بخش عمده‌ای از جمعیت روستاها آواره شدند و به دزدی و راهزنی روی آوردند و بخش عمده‌ای از آنها به شهرها سرازیر شدند و همین نیروی کار ارزان در شهرها در رشد اقتصادی آن به عنوان یک کشور تولید‌کننده موثر واقع شد.

اعمال سیاست‌های مذهبی در عصر‌هانری هشتم و الیزابت نیز در توسعه مناسبات سرمایه‌داری موثر واقع شد. کلیسای کاتولیک و بینش مذهبی آن با تجارت، بازرگانی، سود و ربا موافق نبود و بر این عقیده بود که این امور مخصوص یهودیان است. در عصر جدید رشد اقتصادی، تجاری این کشور نیاز به تحولات مذهبی را می‌طلبید، طوری که بتواند تفسیر جدیدی از مذهب را در توجیه این مناسبات ارائه دهد. از آنجا که در پیام انجیلی اقتصاد تجاری توجیه نمی‌شود، ولی پاپ‌های کاتولیک در انگلستان صاحب دارایی و املاک فراوان بودند و درآمدهای سرشاری از قبیل عشریه که اموال مردم را شامل می‌شد داشتند یا در مراسمی چون غسل تعمید و ازدواج پول دریافت می‌کردند و به طور کلی سبب خروج ارز از این کشور می‌شدند.

پادشاهان انگلستان چون‌هانری هشتم نیاز به اصلاحات مذهبی را برای بریدن از کلیسای کاتولیک رومی درک کردند و با تصاحب دیرها، صومعه‌ها و فروش آنها و تبدیل آنها به پول به تقویت پایگاه‌های اقتصادی خود پرداختند. همین اصلاحات مذهبی خصوصا در شکل پیوریتنی زاویه دید کلیسای انگلستان را تغییر داد و به توجیه اقدامات طبقه متوسط جدید پرداخت. از این دوره به بعد شرکت‌های بزرگ تجای در شرق و غرب ظاهر می‌شوند یا در عصر ملکه الیزابت کسانی چون گرشام به ایجاد بورس لندن می‌پردازند. ولیکن بر اثر رشد طبقه متوسط در عصر جیمز اول و چارلز اول که به بروز انقلاب سیاسی انجامید، این طبقه توانست در بسیاری از امور سیاسی انگلستان دخالت کند.

با رشد سلطنت مطلقه و قدرت پادشاهان، طبقه متوسط احساس خطر کرد و از آنجا که همین پادشاهان مطلقه خود مانعی برای تامین امنیت و ثبات سرمایه بودند، این طبقه خواهان کسب قدرت سیاسی شد. حتی این خواسته‌ها به وسیله آرای متفکران سیاسی انگلستان چون جان لاک نیز مطرح شد. یکی از مهم‌ترین نتایج انقلاب انگلستان تثبیت و تفکیک قوا بود. نتیجه دیگر آن مساله مالکیت بود که دولت متضمن تامین امنیت آن بود. انقلاب شکوهمند انگلستان در سال ۱۶۸۸ رسما مشکلات داخلی را که باعث آزادسازی انرژی‌های زیادی شد تایید کرد و در عرصه خارجی این کشور را به فعالیت‌های استعماری واداشت.

سیاست‌های اقتصادی انگلستان در قبال مستعمراتش نیز قابل توجه است. انگلستان در مقایسه با فرانسه و اسپانیا که بیشتر جمعیت مستعمراتشان را بومیان آن سرزمین‌ها یا سیاهپوستان مهاجر تشکیل می‌داد، جمعیت عظیمی را به مستعمرات فرستاد و با این کار به ایجاد کوچ‌نشینی به معنی دقیق کلمه پرداخت. مسائلی چون انقلاب داخلی انگلستان، اصلاحات مذهبی و در هم کوبیده شدن مناسبات سرواژی، عامل اصلی فرستادن جمعیت این کشور به مستعمراتش بود. این تمرکز جمعیت در مستعمرات نیز موجب رونق و شکوفایی آنها شد و آنها را که افرادی آزاد بودند به سمت مناسبات تولیدی و تجاری هدایت کرد و همین تبادل و مبادله کالا با کشور مادر به تقویت پایگاه‌های اقتصادی آنها و نیز کشور مادر منجر شد. انگلستان با پشت سر گذاشتن چنین مراحلی توانست سلطنت مطلقه خود را به سلطنت مشروطه تبدیل کند و با واگذاری بخشی از قدرت به طبقه نوخواسته بازرگان به گسترش مستعمرات خویش بپردازد. قرن هجدهم قرنی بود که این کشور با افزایش مستعمرات و توان دریایی خود از طریق ساختن کشتی‌های با ظرفیت و همچنین باز بودن فضای مستعمراتی و فراهم آوردن مواد خام اولیه در مستعمرات در عرصه اقتصادی فعال ظاهر شد.

انگلستان با توجه به کارگاه‌های تولیدی و دسترسی به مواد اولیه در شرق و غرب عالم و تبدیل آن به کالاهای تولیدی توانست بازارهای گسترده‌ای را برای تولیدات خود به دست آورد. به این وسیله سودهای عظیمی را که از طریق این امور به دست آورد در توسعه و تکمیل صنایع تولیدی خود به کار برد و با جایگزینی کارخانه به جای کارگاه و استفاده از صنایع ماشینی به جای صنایع دستی به سمت و سوی اقتصاد صنعتی پیش رفت و با این شرایط توانست انقلاب تجاری را به انقلاب صنعتی تبدیل کند. (۱۴)