قصههای تهران در گذشته جا ماندهاند
بلقیس سلیمانی
نویسنده
جایزه «داستان تهران» میتواند مفهوم کلی شهر را معیار آثار خود قرار بدهد تا از این طریق کلانشهرهای دیگر نیز مورد توجه نویسندگان قرار بگیرند.
بسیاری از داستانهایی که پارسال به دست ما رسید، نشان میداد که نویسندگانشان نگاهی سردستی و توریستی به تهران دارند؛ یعنی هیچکدام جان و روح تهران را درک نکردهاند. به همین خاطر شاید بهتر باشد که این جایزه نه فقط درمورد تهران، بلکه با موضوع کلی شهر برگزار شود.
اگرچه تجربه زیستن در کلانشهری مثل تهران از شهرهای دیگر متفاوت است، اما اغلب داستانهای این جایزه موضوعاتی داشتند که میتوانست در هر شهر دیگری اتفاق بیفتد.
بلقیس سلیمانی
نویسنده
جایزه «داستان تهران» میتواند مفهوم کلی شهر را معیار آثار خود قرار بدهد تا از این طریق کلانشهرهای دیگر نیز مورد توجه نویسندگان قرار بگیرند.
بسیاری از داستانهایی که پارسال به دست ما رسید، نشان میداد که نویسندگانشان نگاهی سردستی و توریستی به تهران دارند؛ یعنی هیچکدام جان و روح تهران را درک نکردهاند. به همین خاطر شاید بهتر باشد که این جایزه نه فقط درمورد تهران، بلکه با موضوع کلی شهر برگزار شود.
اگرچه تجربه زیستن در کلانشهری مثل تهران از شهرهای دیگر متفاوت است، اما اغلب داستانهای این جایزه موضوعاتی داشتند که میتوانست در هر شهر دیگری اتفاق بیفتد.
این چندپارگی باعث شده است که این شهر و مردمانش هنوز در قرن بیستویکم آنگونه که باید فرهنگ شهری و روح شهری را با جان و دل نپذیرفته باشند.
همه ما به عنوان شهروندان تهران زیست دوپارهای داریم، یعنی بخشی از عمرمان را درشهرهای دیگر، شهرستانها و روستاها گذراندهایم و بخشی از آن را در تهران. این زیست دوپاره به خود تهران نیز منتقل شده است؛ درواقع تهران هویت واحدی ندارد و از خردهفرهنگهای مختلفی تشکیل شده است که ما در کوچه پس کوچههایش میبینیم. این همان موضوعی است که من آن را در رمان « روز خرگوشی» دستمایه کارم قرار دادم.
شهرهایی مثل پاریس یا لندن دست کم دویست-سیصد سال در ادبیات تبلور پیدا کردهاند و سابقهشان از تهران طولانیتر است؛ به همین خاطر میتوان حدس زد که چرا شهر تهران در ادبیات تنها به تهران قدیم و روزگار گذشته خلاصه میشود که آدمهایش لهجه، مراسم و آداب و رسوم خاصی دارند و نویسندگان ایرانی آنگونه که باید تصویر درستی از این شهر ارائه ندادهاند.
ارسال نظر