روشهای ایجاد توازن بین اداره و تغییر یک سازمان
دوسوتوانی سازمانی چیست؟
نویسنده: Antonio-Rodriguez مترجم: مریم رضایی منبع: London Business School تصور کنید برای انجام کارهایتان مجبور بودید از هر دو دستتان استفاده کنید؛ گاهی از دست چپ، گاهی از دست راست و گاهی هر دو دست همزمان. تصور کنید که همه افراد در سازمان شما با چنین چالشی مواجه بودند. توانایی استفاده ماهرانه از هر دو دست «دوسوتوانی» (Ambidexterity) نامیده میشود. این پدیده بهطور فزاینده در شرکتهایی بهکار میرود که در آنها تنش بین دو مدل کسبوکار مختلف بهعنوان «دوسوتوانی سازمانی» توصیف میشود. این مفهوم اولین بار برای تناقضهای مدیریتی توسط رابرت دانکن در سال ۱۹۷۶ مورد استفاده واقع شد و از آن زمان وارد جریانهای مختلف تحقیقات شده است.
نویسنده: Antonio-Rodriguez مترجم: مریم رضایی منبع: London Business School تصور کنید برای انجام کارهایتان مجبور بودید از هر دو دستتان استفاده کنید؛ گاهی از دست چپ، گاهی از دست راست و گاهی هر دو دست همزمان. تصور کنید که همه افراد در سازمان شما با چنین چالشی مواجه بودند. توانایی استفاده ماهرانه از هر دو دست «دوسوتوانی» (Ambidexterity) نامیده میشود. این پدیده بهطور فزاینده در شرکتهایی بهکار میرود که در آنها تنش بین دو مدل کسبوکار مختلف بهعنوان «دوسوتوانی سازمانی» توصیف میشود. این مفهوم اولین بار برای تناقضهای مدیریتی توسط رابرت دانکن در سال ۱۹۷۶ مورد استفاده واقع شد و از آن زمان وارد جریانهای مختلف تحقیقات شده است. این تحقیقات نشان دادهاند که دوسوتوانی به عملکرد بهتر منجر میشود، اما در عین حال تاکید میکند که تنش بین دو قابلیت مجزا خود یک چالش کلیدی است.
اکتشاف و استخراج
قابل قبولترین تعریف در مورد دوسوتوانی توازن بین اکتشاف و استخراج است؛ یعنی سازمانهایی که میتوانند قابلیتهای موجود خود را استخراج و همزمان فرصتهای جدید را کشف کنند. جیمز مارچ به این موضوع بهعنوان کشف احتمالات جدید و استخراج مسائل قطعی قدیمی اشاره میکند.
استخراج موضوعاتی مانند انتخاب، پالایش، تولید، دستهبندی و اجرا را دربرمیگیرد. این در حالی است که اکتشاف دانشآفرینی و تحلیل فرصتهای آینده را دربرمیگیرد.
سازمانهایی که اکتشاف را ترجیح میدهند و استخراج را کنار میگذارند، دچار هزینههای آزمایش کردن میشوند، بدون اینکه مزایای چندانی از آن به دست آورند. این شرکتها سرشار از ایدههای ارائه نشده و قابلیتهای غیرمتمایز هستند. مثال خوب تاکید بیش از حد بر اکتشاف، شرکت اریکسون است؛ غول مخابراتی که پیشتاز توسعه ارتباط موبایل جهان در قرن گذشته بود. سازمان تحقیق و توسعه (R&D) این شرکت در اوج عملکرد خود ۳۰ هزار نفر را در ۱۰۰ مرکز تکنولوژی بهکار گرفت. اما بهرغم تمرکز شدید این شرکت بر اکتشاف، نتایج بسیار ضعیفی به دست آمد. اریکسون در نهایت حدود ۶۰ هزار نفر را تعدیل کرد و بیشتر مراکز تکنولوژی خود را تعطیل کرد تا تمرکز خود را به استخراج برگرداند و بتواند کسبوکار خود را دوباره به سودآوری سوق دهد.
در مقابل، سازمانهایی که اکتشاف را کنار میگذارند و درگیر استخراج میشوند، احتمالا در دام توازن ثابت میافتند، یعنی پیشرفتی نمیکنند و فقط بازدهی دارند. ایجاد یک توازن مناسب بین اکتشاف و استخراج فاکتور اصلی در شکوفایی سیستم هر شرکت است.
حل مساله
بیشتر کارها و تحقیقات آکادمیک بر تلاش برای توضیح مشکل دوسوتوانی سازمانی متمرکز شدهاند. جولیان برکینشاو و کریستینا گیبسون با انتشار مقالهای در سال ۲۰۰۴ تحت عنوان «تبدیل دوسوتوانی به یک سازمان»، جزو اندک دانشمندانی هستند که تلاش کردهاند چارچوبی برای دوسوتوانی کسبوکارها ارائه کنند. آنها دوسوتوانی سازمانی را بهعنوان ظرفیتی برای دستیابی همزمان به استخراج (عملکرد عالی در فعالیتهای روزانه) و اکتشاف (توانایی سازمان برای نوآوری و تغییر در واکنش به تقاضای متغیر محیط) توصیف میکنند. یک سازمان برای تضمین موفقیت بلندمدت خود باید بتواند بر هر دو مسلط شود. تمرکز بیش از حد بر استخراج اغلب باعث میشود یک سازمان دید بلندمدت خود را از دست بدهد، درحالیکه تاکید بیش از حد بر اکتشاف نسبت به استخراج به معنی ساخت کسبوکار آینده به قیمت از دست دادن آن در امروز است.
برکینشاو و گیبسون توضیح میدهند که دو شکل دوسوتوانی سازمانی میتواند در دو دسته قرار بگیرد: ساختاری و موقعیتی.
• دوسوتوانی ساختاری یعنی ایجاد سازمانها یا ساختارهای مجزا برای انواع مختلف فعالیتها؛ سازمانهایی که یا صرفا اکتشافی هستند یا صرفا استخراجی. در این سازمانها کارمندان احکام مشخصی دارند و مطابق آن هم پاداش دریافت میکنند.
• دوسوتوانی موقعیتی زمانی است که افراد در امور روزانه خود بین فعالیتهای اکتشاف- محور و استخراج- محور حق انتخاب دارند. برای اجرای چنین روندی، لازم است فضای سازمان منعطفتر باشد.
متاسفانه در دنیای امروز، تعداد کمی از سازمانها توانایی اتخاذ ساختارهای مستقل برای تمرکز صرف بر اکتشاف را دارند. این موضوع برای بسیاری از شرکتهایی که سرمایهگذاری هنگفت بر بخش R&D داشتهاند (مثل اریکسون) یک معضل بوده است. این شرکتها ساختاری نسبتا مستقل با مدیریت و بودجه مختص خود را داشتند و از کسبوکار اصلی روزانه خود را جدا کرده بودند؛ اما بعد از بحران مالی و در نتیجه تمرکز شدید بر بازدهی و کنترل هزینهها، بیشتر این ساختارهای مستقل یا از شدتشان کاسته شد یا بهطور کلی از بین رفتند.
دیدگاهی جدید
واضح است که انزوای ساختاری که بیشتر تحقیقات آکادمیک بر آن متمرکز هستند، واقعگرایانه نیستند، چون بیشتر بر تئوری متمرکز است تا عمل؛ بنابراین تعجبی ندارد که دوسوتوانی سازمانی ازسوی مدیران بهعنوان یک مفهوم مهم چندان مطرح نمیشود، درحالیکه اثبات شده به بازدهی بیشتر میانجامد. برای حل این موضوع، این مفهوم دوسوتوانی سازمانی را بهعنوان تنش بین دو مدل کسبوکار مختلف توصیف میکنم: اداره کسبوکار در برابر تغییر کسبوکار.
• اداره کسبوکار همان دانشگاه سازمان است و شامل فرآیندهای هستهای مانند فروش، خدمات به مشتری و مدیریت مالی میشود. بیشتر درآمدهای یک شرکت از فعالیتهای اداره کسبوکار حاصل میشود. اداره کسبوکار شرکت را زنده نگه میدارد و توقف آن باعث مرگ آن میشود و تمرکز آن کوتاهمدت است.
• تغییر کسبوکار آینده سازمان است و شامل کلیه اقدامات، پروژهها و برنامههای استراتژیک و تاکتیکی آن میشود. تغییر کسبوکار ارزش آینده را برای سازمان ایجاد میکند؛ اهداف آن معمولا استراتژیکتر و نزدیکتر به رویکرد هستند، اما مزایا در میانمدت و بلندمدت به دست میآیند و در نتیجه نسبت به اهداف عملیاتی غیرملموستر به نظر میرسند. این اهداف میخواهند کسبوکار را به سوی افزایش رشد و سودآوری سوق دهند. به علاوه، به شدت پرریسک هستند و هیچ قطعیتی وجود ندارد که این منافع در کل محقق میشوند یا نه.
چند نمونه دوسوتوان
همه این مواردی که گفته شد چگونه میتوانند بر اجرای استراتژی و مدیریت کسبوکار اثر بگذارند؟ بهمنظور درک بهتر دوگانگی بین اداره کسبوکار و تغییر کسبوکار، استراتژی ۴۰ شرکت لیست مجله فورچون در سال ۲۰۱۰ را بررسی کردم. فرض کردم این شرکتها هنگام تعریف استراتژیهای خود فرقی بین اهداف عملیاتی و استراتژیک خود قائل نمیشوند. در اینجا اهداف استراتژیک سه شرکت بزرگ دنیا را بهعنوان نمونه بررسی میکنیم.
شرکت والمارت
رتبه در لیست مجله فورچون (۲۰۱۰): ۱
درآمد: ۴۰۸,۲۱۴ میلیون دلار
• تسلط بر بازار حوزه فعالیت خود (اداره کسبوکار).
• توسعه در آمریکا و جهان (تغییر کسبوکار).
• ایجاد شناخت بیشتر و رضایت مشتری از برند والمارت و کسب شهرت ارائه بهترین قیمتها (هم اداره و هم تغییر کسبوکار).
• ورود به بخشهای جدید خردهفروشی مانند دارو، تعمیرات اتومبیل و خواربار (تغییر کسبوکار).
رویال داچ شل
رتبه در لیست مجله فورچون (۲۰۱۰): ۲
درآمد: ۲۸۵,۱۲۹ میلیون دلار
• دفاع از موقعیت خود با عنوان پیشتاز صنعت نفت و گاز و ارائه بازدهی سود رقابتی به سهامداران و در عین حال کمک به برآوردن تقاضای انرژی جهانی (تغییر کسبوکار).
• کشف ذخایر نفتی و گازی جدید در صنایع بالادستی و توسعه پروژههایی که تکنولوژی و دانش شرکت به واسطه آنها بتواند به ذینفعان ارزش اضافه کند (تغییر کسبوکار).
• فعالیتهای پاییندستی همچنان بر سودآوری متمرکز است، درحالیکه برنامههایی برای خارج کردن ۱۵ درصد ظرفیت پالایش و ۳۵ درصد بازارهای خردهفروشی و سرمایهگذاری رشد بهمنظور توسعه کیفیت تولید و بازاریابی وجود دارد (هم اداره و هم تغییر کسبوکار).
تویوتا
رتبه در لیست مجله فورچون (۲۰۱۰): ۵
درآمد: ۲۰۴,۱۰۶ میلیون دلار
• افزایش توانایی کاهش تولید دیاکسید کربن و تولید خودروهایی با مصرف سوخت بهینه (هم اداره و هم تغییر کسبوکار).
• افزایش سودآوری از طریق کاهش هزینهها (تغییر کسبوکار).
• توسعه فعالیتها در کشورهای دارای منابع غنی و بازارهای نوظهور؛ ورود کامل به بازارهای هند و برزیل (تغییر کسبوکار).
• تسریع تولید خودروهای هیبریدی و الکتریکی (تغییر کسبوکار).
همانطور که مشاهده میشود، شرکتهای بزرگ جهان ترکیبی از اهداف کوتاهمدت و بلندمدت دارند و دارای خط پایان واضحی نیستند. بیشتر مواقع فعالیتهای آنها ترکیبی از اداره کسبوکار و تغییر کسبوکار است و بیشتر اثبات میکند که سازمانها باید قابلیتهای دوسوتوانی داشته باشند، بهخصوص با توجه به اینکه اهداف استراتژیک سازمانهایی که در یک صنعت خاص رقابت میکنند، با هم مشابه است.
۶ رکن برای ایجاد دوسوتوانی
ایجاد دوسوتوانی سازمانی نیازمند ایجاد تحولی بنیادی در هر عنصر واحد تشکیلدهنده یک شرکت است (موقعیت سازمانی). در اینجا چارچوبی که به ۶ رکن کلیدی میپردازد مشخص شده است:
۱) رهبری و فرهنگ
آغاز و پایان هر چیزی در یک شرکت در حوزه رهبری اتفاق میافتد، اگرچه فرهنگ و ارزشهای شرکت در طول زمان تعریف میشود و میتواند سالها بدون تغییر باقی بماند، اما مدیرعامل و سایر مدیران ارشد میتوانند با پیامها و فعالیتهای خود این عوامل را در هر مرحلهای تغییر دهند. در یک سازمان دوسوتوان، مدیرعامل عامل اصلی تغییر است و بنابراین باید اولین نفری باشد که فرهنگ و ارزشهای شرکت را بهکار میگیرد. مدیریت ارشد باید بداند چگونه فعالیتهای اداره و تغییر کسبوکار به صورت مستقل انجام میشوند.
۲) افراد و مهارتها
بزرگترین چالشی که رکن افراد و مهارتهای یک سازمان دوسوتوان با آن مواجهند این است که دو مدل منابع انسانی مختلف را در یک راستا قرار دهند. سازمان باید ابتدا جنبه تغییر کسبوکار را تعریف کند، سپس بهطور کامل آن را با مدل اداره کسبوکار تلفیق کند. کارمندان بسیار باانگیزه در هر دو بعد تجربه کافی کسب میکنند؛ مثلا دو سال را در پست بازاریابی میگذرانند و سپس به مدیریت یک پروژه اجرای CRM روی میآورند. بسیار مهم است که مدیریت منابع انسانی سازمان از انواع این مدلها اطلاع داشته باشد و هنگام تعریف سیاستهای منابع انسانی سازمان آنها را بهکار گیرد.
۳) ساختار و اداره
داشتن ساختار سازمانی و اداری مناسب شاید بزرگترین چالش دوسوتوان بودن سازمان است. ایجاد تغییرات درون سازمان فرآیندی بسیار پیچیده است و دو دولیل مهم دارد: یکی اینکه سازمانها به گذشته وابستهاند. این سازمانها سالهای زیادی قدمت دارند و در طول زمان سرسخت و غیرواقعگرا شدهاند. دوم، سازمانها با رفتارهای انسانی ارتباط دارند. صدها فردی که یک سازمان را تشکیل میدهند عادتهای قدیمی خود را حفظ کردهاند و تمایلی به تغییر آن ندارند. برخی از این افراد همچنین تحتتاثیر قدرت تصمیمگیری، یعنی افرادی که بزرگترین بخش، بیشترین بودجه و بالاترین حقوق را در اختیار دارند، قرار میگیرند. این رکن یکی از سختترین عوامل کسبوکار برای ایجاد توازن مناسب در آن است؛ چون هم سازمان و هم محیط خارجی دائما در حال تغییرند. اجرای ارتباطات درست بین فعالیتهای تغییر و اداره کسبوکار برای اجرای استراتژی امری اساسی است. اگر این توازن بهینه به دست آید، سازمان نسبت به محیط متغیر بسیار واکنشپذیر خواهد بود.
۴) فرآیندها و روشها
فرآیندها، روشها و استانداردها برای تضمین اینکه کار بهطور ثابت در سازمان انجام میشود، ضروری است. هر فرآیندی یک هدف مشخص دارد که نیازمند عملکردهای مشخص برای تولید بازدهی مطلوب است. این فرآیندها نهتنها به سنجش عملکرد و بازدهی کمک میکنند، بلکه توسعه مداوم را تسهیل کرده و باعث میشوند مدیریت کنترل بهتری بر شرکت داشته باشند.
یک سازمان برای اینکه بتواند دوسوتوان باشد، باید در مراحل مشخص روابط متقابلی بین فرآیندها و روشهای اداره کسبوکار و تغییر کسبوکار ایجاد کند. اگر این نقاط ارتباطی از دست بروند، شرکت فقط به سمت اداره کسبوکار که بهطور کلی غالبتر است، عدم توازن پیدا میکند.
۵) سیستمها و ابزارها
هیچیک از دستاوردهای بالا بدون وجود مجموعهای از سیستمها و ابزارهای مهم که اجرا و مدیریت اجزای اداره و تغییر کسبوکار را مورد حمایت قرار میدهند، محقق نمیشوند. سازمانهای امروز از مخلوطی از اپلیکیشنها تشکیل شدهاند. هر بعد کار اپلیکیشن خاص خود را دارد که باید نقش خود را به خوبی ایفا کند. اگر در نظر بگیریم که اجرای استراتژی ترکیب و ادغامی از اداره و تغییر کسبوکار است، پس میتوانیم نتیجه بگیریم که شرکتهای امروز هیچ نرمافزاری برای برنامهریزی و اجرای استراتژیهای خود ندارند.
این یکی از دلایلی است که نشان میدهد چرا اجرای استراتژی کار بسیار سختی است و اگرچه بسیاری از فروشندگان محصولات IT ادعا میکنند که ابزار اجرای استراتژی را تولید کردهاند، اما اینگونه نیست. در حقیقت، هیچ ابزار واحدی وجود ندارد که بتواند هر دو جنبه کسبوکار را پوشش دهد و اطلاعات را منسجم کند تا مدیریت بتواند روند اجرای استراتژیهای خود را دنبال کند. در واقع هنوز یک ابزار اجرای استراتژی همهجانبه اختراع نشده است. در این شرایط، میتوان یک راهکار موقتی بهکار برد.
این راهکار موقتی ایجاد یک سیستم اجرای استراتژی بر اساس یک انبار داده غنی و دینامیک است که قابلیت شبیهسازی شدن را داشته باشد. این انبار داده به کلیه سیستمهای مرتبط که در اداره و تغییر کسبوکار بهکار میروند، متصل میشود و دادههای مرتبطی را که مدیریت برای ایجاد و پیگیری اجرای استراتژی به آن نیاز دارد، استخراج میکند. این ابزار میتواند بر کیفیت و دقت دادهها نظارت داشته باشد.
۶) مدیریت عملکرد بنگاه
مدیریت عملکرد بنگاه به چارچوبی گفته میشود که عملکرد سازمان را مدیریت کرده و آن را در برابر اهداف از قبل تعیینشده عملیاتی، بازرگانی و استراتژیک میسنجد. برخی از روشهای شناختهشده مدیریت اجرای استراتژی عبارت است از: مدیریت کیفیت کل (TQM)، ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، ۶ سیگما (Six Sigma) و هزینهیابی براساس فعالیت (ABC).
ارسال نظر