صحنهها و پردههایی که درد مردم را به تصویر میکشند<br>
بهروز غریبپور
کارگردان تئاتر
تماشای نمایش «ددالوس و ایکاروس» همایون غنیزاده را با اینکه ندیدهام با توجه به نوآوریهایی که از برداشت تصویری این کار مشاهده کردم، به مردم توصیه میکنم. به نظرم این تئاتر جزو کارهایی است که میتواند مخاطب جهانی را هم به خود جذب کند. این کار پیش از این هم به روی صحنه رفته است. حقیقت امر این است که تئاتر ما این روزها به بیراهه رفته و آنچه که میبینید آثاری است که تنها به قصد تشویق منتقدان و محافل تئاتری روی صحنه میرود و نوآوری در این آثار در حد یک اثر فستیوالی است؛ تا بتوانیم ادعا کنیم که ما تئاتر مدرن کار میکنیم و این مساله دردناک است.
کارگردان تئاتر
تماشای نمایش «ددالوس و ایکاروس» همایون غنیزاده را با اینکه ندیدهام با توجه به نوآوریهایی که از برداشت تصویری این کار مشاهده کردم، به مردم توصیه میکنم. به نظرم این تئاتر جزو کارهایی است که میتواند مخاطب جهانی را هم به خود جذب کند. این کار پیش از این هم به روی صحنه رفته است. حقیقت امر این است که تئاتر ما این روزها به بیراهه رفته و آنچه که میبینید آثاری است که تنها به قصد تشویق منتقدان و محافل تئاتری روی صحنه میرود و نوآوری در این آثار در حد یک اثر فستیوالی است؛ تا بتوانیم ادعا کنیم که ما تئاتر مدرن کار میکنیم و این مساله دردناک است.
بهروز غریبپور
کارگردان تئاتر
تماشای نمایش «ددالوس و ایکاروس» همایون غنیزاده را با اینکه ندیدهام با توجه به نوآوریهایی که از برداشت تصویری این کار مشاهده کردم، به مردم توصیه میکنم. به نظرم این تئاتر جزو کارهایی است که میتواند مخاطب جهانی را هم به خود جذب کند. این کار پیش از این هم به روی صحنه رفته است. حقیقت امر این است که تئاتر ما این روزها به بیراهه رفته و آنچه که میبینید آثاری است که تنها به قصد تشویق منتقدان و محافل تئاتری روی صحنه میرود و نوآوری در این آثار در حد یک اثر فستیوالی است؛ تا بتوانیم ادعا کنیم که ما تئاتر مدرن کار میکنیم و این مساله دردناک است. مخاطب اصلی در این گونه آثار به فراموشی سپرده شده و کارگردانان تنها دغدغه بیکار نماندن دارند. درحالیکه از نظر من هنرمند را تا زمانی میتوان هنرمند نامید که رنج و درد مردم خود و مردم جامعه را در آثارش بازنمایی کند. از بین آثار جهانی هم تماشای تله تئاتر «making war horse» را که گزارشی از کشته شدن تراژیک یک میلیون اسب در جنگ دوم جهانی است به همه علاقهمندان تئاتر و سینما توصیه میکنم. بنابر آماری، انگلیسیها ادعا میکنند که در جنگ دوم جهانی حدود دو میلیون اسب از بین رفته اند که یک میلیون آن مربوط به کشور انگلستان بوده است. نکته مهم این تئاتر در این است که جنگ به هیچ موجودی رحم نمی کند و از حیوانات گرفته تا انسانها را درگیر خود میکند. این تله تئاتر یک اثر تراژیک به تمام معناست که هم از نظر مهارت ساخت و اجرا فوق العاده است و هم از لحاظ محتوایی اثر بیبدیلی است و توصیه میکنم این اثر را که توسط نشر نئوتئاتر لندن منتشر شده از دست ندهید. در بین آثار سینمایی تماشای فیلم «کپی برابر اصل» را به کسانی که حتی از عباس کیارستمی خوششان نمی آید توصیه میکنم. به نظر من این فیلم یکی از کارهای ارزنده این کارگردان خوب کشورمان است. در این فیلم حرکت دوربین، بازی بازیگران، رنگآمیزی و ایهامی که در اثر وجود دارد واقعا شگفتانگیز است. کلاه قرمزی هم که این روزها بر پرده سینماست توانسته ارتباط صمیمانهای با مخاطب برقرار کند و در یک رشته دیالوگهای بامزه تماشاگر را به خود جذب کرده است. فیلم «Russian Ark» که در ایران به دو صورت «کشتی روسی» و «تابوت روسی» ترجمه شده است به نظر من فیلمی است که ارزش دیدن دارد. این فیلم به کارگردانی الکساندر سوکروف (Alexander Sokurov) نتوانست جوایز زیادی را از آن خود کند، اما فیلم دیگر همین کارگردان روسی به نام «فاوستFaust» مورد توجه منتقدان قرار گرفت و جوایز ونیز را هم دریافت کرده است. در فیلم «تابوت روسی» سوکوروف به کمک تکنولوژی دوربینهای دیجیتال، تاریخ روسیه را به تصویر میکشد و فیلم از دیدگاه یک راوی که در موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ قدم میزند تلاش دارد تا تاریخ روسیه را برای مخاطب بیان کند.
کارگردان تئاتر
تماشای نمایش «ددالوس و ایکاروس» همایون غنیزاده را با اینکه ندیدهام با توجه به نوآوریهایی که از برداشت تصویری این کار مشاهده کردم، به مردم توصیه میکنم. به نظرم این تئاتر جزو کارهایی است که میتواند مخاطب جهانی را هم به خود جذب کند. این کار پیش از این هم به روی صحنه رفته است. حقیقت امر این است که تئاتر ما این روزها به بیراهه رفته و آنچه که میبینید آثاری است که تنها به قصد تشویق منتقدان و محافل تئاتری روی صحنه میرود و نوآوری در این آثار در حد یک اثر فستیوالی است؛ تا بتوانیم ادعا کنیم که ما تئاتر مدرن کار میکنیم و این مساله دردناک است. مخاطب اصلی در این گونه آثار به فراموشی سپرده شده و کارگردانان تنها دغدغه بیکار نماندن دارند. درحالیکه از نظر من هنرمند را تا زمانی میتوان هنرمند نامید که رنج و درد مردم خود و مردم جامعه را در آثارش بازنمایی کند. از بین آثار جهانی هم تماشای تله تئاتر «making war horse» را که گزارشی از کشته شدن تراژیک یک میلیون اسب در جنگ دوم جهانی است به همه علاقهمندان تئاتر و سینما توصیه میکنم. بنابر آماری، انگلیسیها ادعا میکنند که در جنگ دوم جهانی حدود دو میلیون اسب از بین رفته اند که یک میلیون آن مربوط به کشور انگلستان بوده است. نکته مهم این تئاتر در این است که جنگ به هیچ موجودی رحم نمی کند و از حیوانات گرفته تا انسانها را درگیر خود میکند. این تله تئاتر یک اثر تراژیک به تمام معناست که هم از نظر مهارت ساخت و اجرا فوق العاده است و هم از لحاظ محتوایی اثر بیبدیلی است و توصیه میکنم این اثر را که توسط نشر نئوتئاتر لندن منتشر شده از دست ندهید. در بین آثار سینمایی تماشای فیلم «کپی برابر اصل» را به کسانی که حتی از عباس کیارستمی خوششان نمی آید توصیه میکنم. به نظر من این فیلم یکی از کارهای ارزنده این کارگردان خوب کشورمان است. در این فیلم حرکت دوربین، بازی بازیگران، رنگآمیزی و ایهامی که در اثر وجود دارد واقعا شگفتانگیز است. کلاه قرمزی هم که این روزها بر پرده سینماست توانسته ارتباط صمیمانهای با مخاطب برقرار کند و در یک رشته دیالوگهای بامزه تماشاگر را به خود جذب کرده است. فیلم «Russian Ark» که در ایران به دو صورت «کشتی روسی» و «تابوت روسی» ترجمه شده است به نظر من فیلمی است که ارزش دیدن دارد. این فیلم به کارگردانی الکساندر سوکروف (Alexander Sokurov) نتوانست جوایز زیادی را از آن خود کند، اما فیلم دیگر همین کارگردان روسی به نام «فاوستFaust» مورد توجه منتقدان قرار گرفت و جوایز ونیز را هم دریافت کرده است. در فیلم «تابوت روسی» سوکوروف به کمک تکنولوژی دوربینهای دیجیتال، تاریخ روسیه را به تصویر میکشد و فیلم از دیدگاه یک راوی که در موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ قدم میزند تلاش دارد تا تاریخ روسیه را برای مخاطب بیان کند.
ارسال نظر