سرنوشت روسیه و پوتین پس از شکست در جنگ اوکراین

جنگ بدون برنده

کدخبر: ۴۸۲۱۴۴
ولادیمیر پوتین نمی‌تواند در این جنگ با شرایط دلخواه خود پیروز شود. در واقع، چندین راه وجود دارد که او در نهایت می‌تواند ببازد. پوتین احتمالاً رفته رفته باید درک کند که تنها انتخاب او در اوکراین این است که چگونه ببازد؟ «سریع، اندک و شرم‌آور» یا «دیر، بزرگ و عمیقاً تحقیر شده»؟ با این حال، شکست روسیه، یک پیروزی آشکار برای غرب نخواهد بود.
جنگ بدون برنده

به گزارش اقتصادنیوز ؛ پس از ما‌ه‌ها استقرار سنگین نیروهای نظامی روس در نزدیکی مرز اوکراین و هشدارهای مکرر غرب نسبت به احتمال تهاجم روسیه به این کشور، سرانجام ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه بامداد پنج شنبه بیست‌وچهارم فوریه (پنجم اسفند) با صدور فرمان «عملیات نظامی» علیه کی‌یف، جنگی را آغاز کرد که از زمان جنگ جهانی دوم در اروپا بی‌سابقه بوده است.

لیانا فیکس، عضو مقیم در صندوق آلمانی مارشال در واشنگتن دی سی، و مایکل کیماژ استاد تاریخ در دانشگاه کاتولیک آمریکا، در مطلبی برای نشریه فارن افرز با عنوان «اگر روسیه ببازد چه؟» سناریوهای شکست احتمالی روسیه در جنگ علیه اوکراین را ترسیم کرده‌اند.

این دو نویسنده پیش از تهاجم روسیه به اوکراین در مقاله‌ای پربازدید در همین نشریه با عنوان «اگر روسیه برنده شود، چه؟» تحلیل کردند که «اوکراین تحت کنترل کرملین، اروپا را متحول خواهد کرد». اقتصادنیوز این مقاله را در ۲ بخش با عناوین «شناسایی مسیر پیروزی پوتین در جنگ اوکراین» و «سایه شوم پوتین بر اروپای شرقی» منتشر کرده‌است.

لیانا فیکس - مایکل کیمِیج





اگر روسیه ببازد چه؟

لیانا فیکس و مایکل کیماژ نوشته‌اند: ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه با حمله به اوکراین مرتکب یک اشتباه استراتژیک شده است. او وضعیت سیاسی کشوری را که منتظر آزادسازی توسط سربازان روس نبود، اشتباه ارزیابی کرده است. او در مورد ایالات متحده، اتحادیه اروپا و تعدادی از کشورها - از جمله استرالیا، ژاپن، سنگاپور و کره جنوبی - که همه آن‌ها قادر به اقدام دسته جمعی بودند و اکنون همگی مایل به شکست روسیه هستند، قضاوت نادرستی انجام داده است. ایالات متحده و متحدان و شرکای آن هزینه های سنگینی را بر مسکو تحمیل می کنند.

هر جنگی، نبردی برای افکار عمومی است، و جنگ پوتین در اوکراین -در عصر تصویرسازی رسانه‌های جمعی- روسیه را با حمله غیرقانونی به یک همسایه صلح‌جو، همراه با تحمیل رنج‌های انسانی گسترده و جنایات جنگی متعدد مرتبط کرده است. در هر مرحله، خشم متعاقب آن مانعی بر سر راه سیاست خارجی روسیه در آینده خواهد بود.

اهمیت اشتباهات تاکتیکی ارتش روسیه کمتر از اشتباه استراتژیک پوتین نبوده است. با در نظر گرفتن چالش‌های ارزیابی در مراحل اولیه جنگ، مطمئناً می‌توان گفت که برنامه‌ریزی و تدارکات روسیه ناکافی بود و فقدان اطلاعاتی که به سربازان و حتی افسران در رده‌های بالاتر داده می‌شد برای روحیه ارتش ویرانگر بود. قرار بود جنگ به سرعت پایان یابد، با یک حمله برق آسا که سر دولت اوکراین را ببرد یا آن را تسلیم کند، پس از آن مسکو حاکمیت روسیه را بر این کشور تحمیل کند. حداقل خشونت ممکن است برابر با حداقل تحریم ها باشد.

اگر دولت به سرعت سقوط می‌کرد، پوتین می‌توانست مدعی شود که حق با او بود: چون اوکراین نمی‌خواست یا نمی‌توانست از خود دفاع کند، و همانطور که او گفته بود در واقع یک کشور واقعی نبوده است.

پوتین توان پیروزی دلخواه را ندارد

اما پوتین نمی تواند در این جنگ با شرایط دلخواه خود پیروز شود. در واقع، چندین راه وجود دارد که او در نهایت می تواند ببازد. او می‌تواند ارتش خود را در یک اشغال پرهزینه و بیهوده اوکراین غرق کند، روحیه سربازان روسیه را تضعیف کند، منابع را مصرف کند، و در ازای آن چیزی جز حلقه توخالی عظمت روسیه و کشور همسایه‌ای که به فقر و هرج و مرج کشیده شده است، ارائه ندهد.

او می‌تواند درجاتی از کنترل بر بخش‌هایی از شرق و جنوب اوکراین و احتمالاً کیف ایجاد کند، در حالی که با شورشیان اوکراینی که از غرب عملیات اجرا می‌کنند و درگیر جنگ‌های چریکی در سراسر کشور هستند، دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ سناریویی که یادآور جنگ پارتیزانی است که در اوکراین در طول جنگ جهانی دوم جریان داشت. در همین زمان، او بر انحطاط تدریجی اقتصادی روسیه، انزوا و ناتوانی فزاینده آن در تامین ثروتی که تکیه‌گاهابرقدرت‌هاست، ریاست می‌کند.

و در نتیجه، پوتین ممکن است حمایت مردم و نخبگان روسیه را که برای پیگیری جنگ و حفظ قدرت خود به آنها وابسته است، از دست بدهد، حتی اگر روسیه یک دموکراسی نباشد.

به نظر می رسد پوتین در تلاش است تا نوعی از امپریالیسم روسیه را احیا کند. اما با انجام این قمار خارق‌العاده، به نظر می‌رسد که او نتوانسته وقایعی را که پایان امپراتوری روسیه را رقم زد، به یاد بیاورد. آخرین تزار روسیه، نیکلاس دوم، در جنگ علیه ژاپن در سال 1905 شکست خورد. او بعداً قربانی انقلاب بلشویکی شد و نه تنها تاج، که جان خود را هم از دست داد. درس: حاکمان خودکامه نمی توانند در جنگ ها شکست بخورند و خودکامه بمانند.

سرنوشت روسیه و پوتین پس از شکست در اوکراین

این جنگ، هیچ برنده‌ای ندارد

بعید است پوتین در جنگ اوکراین در میدان نبرد شکست بخورد. اما زمانی که جنگ بیشتر به پایان نزدیک می‌شود، این سوال پیش می‌آید که حالا چه؟ درک پیامدهای ناخواسته و دست کم گرفته شده این جنگ بی معنی برای روسیه دشوار خواهد بود. و فقدان برنامه‌ریزی سیاسی برای روز بعد - قابل مقایسه با شکست‌های ایجاد کند در حمله ایالات متحده به عراق - نقش خود را در تبدیل این جنگ به یک جنگ غیرقابل پیروزی انجام خواهد داد.

اوکراین نمی تواند ارتش روسیه را در خاک اوکراین به عقب براند. ارتش روسیه در سطح بالاتری از اوکراین قرار دارد و روسیه البته یک قدرت هسته‌ای است، در حالی که اوکراین نیست. تاکنون ارتش اوکراین با اراده و مهارت قابل تحسینی جنگیده است، اما مانع واقعی در برابر پیشرفت روسیه ماهیت خود جنگ بوده است. روسیه از طریق بمباران هوایی و حملات موشکی می‌تواند شهرهای اوکراین را با خاک یکسان کرده و از این طریق بر فضای نبرد تسلط یابد. می‌تواند استفاده در مقیاس کوچک از سلاح‌های هسته‌ای را برای همین هدف امتحان کند. اگر پوتین این تصمیم را بگیرد، هیچ چیزی در سیستم روسیه وجود ندارد که بتواند او را متوقف کند.

تاسیتوس مورخ رومی درباره تاکتیک‌های جنگی روم با نسبت دادن این کلمات به رهبر جنگ بریتانیا کالگاکوس می‌نویسد: «آنها صحرایی درست کردند و آن را صلح نامیدند». این یک گزینه برای پوتین در اوکراین است. با این حال، او نمی تواند به سادگی از این بیابان دور شود.

پوتین به خاطر ایجاد یک منطقه حائل تحت کنترل روسیه بین خود و نظم امنیتی تحت رهبری ایالات متحده در اروپا، جنگی را به راه انداخته است. او نمی‌تواند از ایجاد یک ساختار سیاسی برای رسیدن به اهداف خود و حفظ درجه‌ای از نظم در اوکراین اجتناب کند. اما جمعیت اوکراین قبلاً نشان داده است که مایل به اشغال شدن نیست. این کشور به شدت مقاومت خواهد کرد - از طریق اقدامات روزانه مقاومت مدنی و از طریق شورش در داخل اوکراین یا علیه رژیم دست نشانده شرق اوکراین که توسط ارتش روسیه ایجاد شده است. این، یک قیاس با جنگ 1954-1962 الجزایر علیه فرانسه را به ذهن متبادر می‌کند. فرانسه قدرت برتر نظامی بود. با این حال، الجزایری ها راه‌هایی برای فشار بر ارتش فرانسه و کاهش حمایت پاریس برای جنگ پیدا کردند. شاید پوتین بتواند یک دولت دست نشانده با پایتختی کیف، یعنی اوکراین ویشی (اشاره به حکومت فرانسه تحت اشغال آلمان نازی)، تشکیل دهد.

شاید او بتواند حمایت لازم از پلیس مخفی را برای تحت سلطه درآوردن جمعیت این مستعمره روسیه جلب کند. بلاروس نمونه ای از کشوری است که بر اساس حکومت استبدادی، سرکوب پلیس و حمایت ارتش روسیه اداره می شود. این یک مدل ممکن برای شرق اوکراین تحت حاکمیت روسیه است. اما در واقعیت فقط روی کاغذ یک مدل است. یک اوکراین روسی شده ممکن است به عنوان یک فانتزی اداری در مسکو وجود داشته باشد، و دولت ها مطمئناً می توانند بر اساس خیالات اداری خود عمل کنند. اما به دلیل بزرگی اوکراین و تاریخ اخیر این کشور، هرگز در عمل نمی تواند کارساز باشد.

پوتین در سخنرانی های خود در مورد اوکراین، گمشده در اواسط قرن بیستم به نظر می رسد. او درگیر ناسیونالیسم آلمانوفیل اوکراینی دهه 1940 است. از این رو، ارجاعات فراوان او به نازی‌های اوکراین و هدف اعلام شده‌اش از «نازی‌‌زدایی» اوکراین است. اوکراین دارای عناصر سیاسی راست افراطی است.

با این حال، چیزی که پوتین نمی بیند یا نادیده می گیرد، احساس تعلق ملی بسیار محبوب تر و قوی تری است که از زمان اعلام استقلال از اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 در اوکراین به وجود آمده است. پاسخ نظامی روسیه به انقلاب میدان (Maidan) 2014 در اوکراین که یک دولت فاسد طرفدار روسیه را کنار زد، یک محرک اضافی برای این احساس تعلق ملی بود. از زمان آغاز تهاجم روسیه، ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین در تحریک ناسیونالیسم اوکراینی عالی عمل کرده است.

سرنوشت روسیه و پوتین پس از شکست در اوکراین

اشغال روسیه تا حدی با ایجاد شهدای زیادی در راه آرمان اوکراین، حس ملیت در سیاست اوکراین را گسترش می‌دهد؛ همانطور که اشغال لهستان توسط امپراتوری روسیه در قرن نوزدهم انجام داد.

پیش به سوی شکست

بنابراین، برای اینکه اصلاً کار کند، اشغال باید یک اقدام سیاسی عظیم باشد که حداقل نیمی از خاک اوکراین را تحت سلطه درآورد، اقدامی که بی‌حساب گران خواهد بود. شاید پوتین چیزی مانند پیمان ورشو را در نظر داشته باشد که از طریق آن اتحاد جماهیر شوروی بر بسیاری از کشورهای اروپایی مختلف حکومت می کرد. این نیز گران است؛ اما نه به گرانی کنترل منطقه‌ای مملو از شورش داخلی، که توسط شرکای خارجی متعددش تا دندان مسلح شده و هرگونه آسیب پذیری روسیه را رصد می‌کند. چنین تلاشی خزانه داری روسیه را تخلیه می کند.

سرنوشت روسیه و پوتین پس از شکست در اوکراین

این در حالی است که تحریم هایی که آمریکا و کشورهای اروپایی علیه روسیه اعمال کرده اند، منجر به جدایی روسیه از اقتصاد جهانی خواهد شد. سرمایه گذاری خارجی از بین خواهد رفت. به دست آوردن سرمایه بسیار دشوارتر خواهد بود. انتقال فناوری منجمد خواهد شد. بازارها به روی روسیه بسته خواهند شد، احتمالاً بازارهای گاز و نفت این کشور که فروش آنها برای نوسازی اقتصاد روسیه توسط پوتین بسیار مهم بوده است. استعدادهای تجاری و کارآفرینی از روسیه خارج خواهند شد.اثر بلندمدت این انتقال ها قابل پیش بینی است.

همانطور که پل کندی مورخ در کتاب ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ استدلال می‌کند، چنین کشورهایی تمایل دارند با جنگ‌های نادرست بجنگند، بار مالی را به دوش بکشند و در نتیجه خود را از رشد اقتصادی محروم کنند - رگ حیات یک ابر بزرگ. در صورتی که روسیه بتواند اوکراین را تحت سلطه خود درآورد، می تواند خود را نیز در این روند نابود کند.

شکست پوتین در افکار عمومی

یک متغیر کلیدی در پیامدهای این جنگ، افکار عمومی روسیه است. سیاست خارجی پوتین در گذشته محبوب بوده است. در روسیه، الحاق کریمه بسیار محبوب بود. قاطعیت عمومی پوتین برای همه روس ها جذاب نیست، اما برای بسیاری جذاب است. این ممکن است در ماه های اولیه جنگ پوتین در اوکراین نیز وجود داشته باشد.

قربانیان روسیه عزادار خواهند شد، و همچنین انگیزه ای ایجاد خواهند کرد، مانند همه جنگ ها، برای هدفمند ساختن تلفات، ادامه جنگ و تبلیغات. تلاش جهانی برای منزوی ساختن روسیه می‌تواند با دیوارکشی از جهان خارج نتیجه معکوس داشته باشد و روس‌ها را وادار کند که هویت ملی خود را بر اساس نارضایتی و رنجش قرار دهند.

اما محتمل تر این است که وحشت این جنگ به پوتین نتیجه معکوس بدهد. روس‌ها برای اعتراض به بمباران حلب سوریه در سال 2016 و فاجعه انسانی که نیروهای روسیه در جریان جنگ داخلی آن کشور دست به کار شده‌اند، به خیابان‌ها نیامدند. اما اوکراین برای روس ها اهمیت کاملاً متفاوتی دارد. میلیون ها خانواده روسی و اوکراینی به هم پیوسته وجود دارد. دو کشور روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک دارند. اطلاعات در مورد آنچه در اوکراین اتفاق می افتد از طریق رسانه های اجتماعی و کانال های دیگر به روسیه سرازیر می شود و تبلیغات را رد می کند و مبلغان را بی اعتبار می کند. این یک معضل اخلاقی است که پوتین نمی تواند تنها از طریق سرکوب آن را حل کند. سرکوب نیز می تواند در نوع خود نتیجه معکوس داشته باشد. اغلب در تاریخ روسیه وجود دارد: فقط از شوروی بپرسید.

یک متغیر کلیدی در پیامدهای این جنگ، افکار عمومی روسیه است. سیاست خارجی پوتین در گذشته محبوب بوده است. در روسیه، الحاق کریمه بسیار محبوب بود. قاطعیت عمومی پوتین برای همه روس ها جذاب نیست، اما برای بسیاری جذاب است. این ممکن است در ماه های اولیه جنگ پوتین در اوکراین نیز وجود داشته باشد. قربانیان روسیه عزادار خواهند شد، و همچنین مانند همه جنگ ها، انگیزه ای ایجاد خواهند کرد، برای هدفمند ساختن تلفات، ادامه جنگ و تبلیغات. تلاش جهانی برای منزوی ساختن روسیه می‌تواند با دیوارکشی از جهان خارج نتیجه معکوس داشته باشد و روس‌ها را وادار کند که هویت ملی خود را بر اساس نارضایتی و رنجش قرار دهند.

اما محتمل تر این است که وحشت این جنگ به پوتین نتیجه معکوس بدهد. روس‌ها برای اعتراض به بمباران حلب سوریه در سال 2016 و فاجعه انسانی که نیروهای روسیه در جریان جنگ داخلی آن کشور دست به کار شده‌اند، به خیابان‌ها نیامدند. اما اوکراین برای روس ها اهمیت کاملاً متفاوتی دارد. میلیون ها خانواده روسی و اوکراینی به هم پیوسته وجود دارد. دو کشور روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک دارند. اطلاعات در مورد آنچه در اوکراین اتفاق می افتد از طریق رسانه های اجتماعی و کانال های دیگر به روسیه سرازیر می شود و تبلیغات را رد می کند و مبلغان را بی اعتبار می کند. این یک معضل اخلاقی است که پوتین نمی تواند تنها از طریق سرکوب آن را حل کند. سرکوب نیز می تواند در نوع خود نتیجه معکوس داشته باشد. فرآیندی که اغلب در تاریخ روسیه وجود داشته است: کافی است از شوروی بپرسید.

سرنوشت روسیه و پوتین پس از شکست در اوکراین

بربادرفته

پیامدهای شکست روسیه در اوکراین، اروپا و ایالات متحده را با چالش‌های اساسی مواجه خواهد کرد. با فرض اینکه روسیه روزی مجبور به عقب نشینی شود، بازسازی اوکراین با هدف سیاسی استقبال از آن در اتحادیه اروپا و ناتو، وظیفه ای با ابعاد عظیم خواهد بود. و غرب نباید دوباره اوکراین را از دست دهد. از طرف دیگر، یک شکل ضعیف از کنترل روسیه بر اوکراین می‌تواند به معنای یک منطقه گسسته و بی‌ثبات، همراه با نبردهای مداوم با ساختارهای حکومتی محدود یا بدون ساختار، درست در شرق مرز ناتو باشد. این فاجعه انسانی شبیه آنچه اروپا در دهه‌های اخیر دیده است نخواهد بود.

دورنمای روسیه ضعیف و تحقیر شده کمتر نگران‌کننده نیست، کشوری که با پناه دادن به انگیزه های رونشیستی، مانند انگیزه هایی که پس از جنگ جهانی اول در آلمان رشد کرد، خو می‌گیرد. اگر پوتین قدرت خود را حفظ کند، روسیه به یک کشور منفور تبدیل خواهد شد، یک ابرقدرت سرکش با ارتش متعارف تنبیه شده اما با زرادخانه هسته‌ای دست نخورده.  گناه و لکه ننگ جنگ اوکراین برای چندین دهه در سیاست روسیه باقی خواهد ماند. نادر است که کشوری از یک جنگ باخته سود ببرد. بیهودگی هزینه های صرف شده برای یک جنگ شکست خورده، تلفات انسانی و افول ژئوپلیتیکی و مسیر سیاست خارجی روسیه را برای سال های آینده مشخص خواهد کرد و تصور اینکه روسیه لیبرال از پس وحشت جنگ ظهور کند بسیار دشوار خواهد بود.

حتی اگر پوتین کنترل خود را بر روسیه از دست بدهد، بعید است که این کشور به عنوان یک دموکراسی طرفدار غرب ظاهر شود. ممکن است از هم جدا شود، به ویژه در قفقاز شمالی. یا می تواند به یک دیکتاتوری نظامی مجهز به سلاح هسته ای تبدیل شود. سیاست‌گذاران اشتباه نمی‌کنند که به روسیه بهتر و زمانی امیدوار باشند که روسیه پس از پوتین بتواند واقعاً در اروپا ادغام شود. آنها باید هر کاری که می‌توانند انجام دهند تا این احتمال را فراهم کنند، حتی در حالی‌که در برابر جنگ پوتین مقاومت می کنند. با این حال، احمقانه خواهد بود که برای احتمالات تاریک تر آماده نشوند.

حمله روسیه به اوکراین، ولادیمیر پوتین

قیمت گزاف نظم بین‌المللی برای دشمنان و دوستانش

تاریخ نشان داده است که ساختن یک نظم بین‌المللی باثبات با قدرتی تحقیر شده و بدخواه در نزدیکی مرکز آن، به‌ویژه قدرتی به بزرگی و وزن روسیه، بسیار دشوار است. برای انجام این کار، غرب باید رویکرد انزوا و مهار مداوم را اتخاذ کند. پایین نگه داشتن روسیه و همراه ساختن ایالات متحده در چنین سناریویی به اولویت اروپا تبدیل خواهد شد، زیرا اروپا باید بار اصلی مدیریت روسیه منزوی را پس از جنگ شکست خورده در اوکراین به دوش بکشد. واشنگتن به نوبه خود می خواهد در نهایت بر چین تمرکز کند. چین، به نوبه خود، می‌تواند تلاش کند تا نفوذ خود را بر روسیه ضعیف تقویت کند - که دقیقاً به نوعی به بلوک‌سازی و تسلط چین منجر می‌شود که غرب می‌خواست در آغاز دهه 2020 از آن جلوگیری کند.

هیچ کس در داخل یا خارج از روسیه نباید بخواهد که پوتین در جنگ خود در اوکراین پیروز شود. بهتر است او ببازد. با این حال، شکست روسیه دلیل چندانی برای جشن گرفتن نخواهد داشت. اگر روسیه تهاجم خود را متوقف کند، خشونتی که قبلاً بر اوکراین تحمیل شده آسیبی خواهد بود که برای نسل‌ها ادامه خواهد داشت. و روسیه تهاجم خود را به این زودی متوقف نخواهد کرد. ایالات متحده و اروپا باید بر بهره‌برداری از اشتباهات پوتین تمرکز کنند، نه تنها با تقویت اتحاد فراآتلانتیک و تشویق اروپایی‌ها به عمل بر اساس تمایل طولانی مدت خود برای حاکمیت استراتژیک، بلکه همچنین با تأثیرگذاری بر چین با درس‌‌های ضمنی شکست روسیه: به چالش کشیدن هنجارهای بین‌المللی، مانند حاکمیت دولت‌ها، هزینه‌های واقعی را به همراه دارد و کشورهایی که به ماجراجویی نظامی مبادرت می‌ورزند را ضعیف می‌کند.

اگر روزی ایالات متحده و اروپا بتوانند به احیای حاکمیت اوکراین کمک کنند، و همزمان بتوانند روسیه و چین را به سمت درک مشترک از نظم بین‌المللی سوق دهند، بزرگترین اشتباه پوتین به فرصتی برای غرب تبدیل خواهد شد. اما قیمت فوق العاده بالایی خواهد داشت.

حمله روسیه به اوکراین، ولادیمیر پوتین

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید