شماره روزنامه ۵۹۷۵
|

آرشیو اخبار : مدیران

  • نویسنده: peter Drucker مترجم: کامران اکبری Epak.akbari@gmail.com
    تکنیک‌های مدیریتی از قبیل کوچک‌سازی، برون سپاری، مدیریت کیفیت جامع، تجزیه و تحلیل ارزش اقتصادی، بهینه گزینی و مهندسی مجدد که از اواخر دهه 1940 وجود داشته‌اند همگی ابزارهای قدرتمندی هستند. اما به استثنای برون سپاری و مهندسی مجدد، سایر تکنیک‌ها ابزارهای «چگونه انجام دادن» هستند یعنی بیشتر برای آن طراحی شده‌اند که کارهایی که تاکنون انجام می‌شده‌اند به شیوه‌ای متفاوت انجام شوند.
  • نویسنده: سید ارشد حسینی arshadhoseini@gmail.com
    در سالیان اخیر با گسترش زیرساخت‌ها و ابزارهای دیجیتال، مفهوم رشد شرکت‌ها از اساس دگرگون شده است. رشد سریع به وجود آمد و پیچیدگی‌های مربوط به زنجیره تامین بسیار کمرنگ شده است. از دورانی که هر عملیات جهانی در حوزه کسب و کار، نیازمند هماهنگی ارکستر گونه‌‌‌ای از تامین مواد اولیه و دانش تولید تا عرضه نهایی محصول بود، مدت زمان زیادی نمی‌‌‌گذرد. یکی از شگفتی‌‌‌های اقتصاد دیجیتال، ممکن کردن عرضه محصول در گستره جهان برای شرکت‌هایی است که شاید بسیار جوان هستند. همچنین یکی از زیبایی‌های این اقتصاد همین مساله است که اغلب شرکت‌ها مستقل از عمر و مکان جغرافیایی، رشد نمایی را دنبال می‌کنند. حتی اگر در حد فکر، برنامه‌ریزی و نگاه میان‌مدت باشد. اما این امکان رشد سریع و مستقل از جریان کالا و اطلاعات چگونه فراهم می‌شود؟
  • مترجم: مریم مرادخانی منابع: Yahoo, Workera.ai
    فرصت‌‌‌های آموزشی، کمیابند. دانشجویان در دانشگاه‌‌‌های معتبر معمولا از طریق همکلاسی‌‌‌ها و استادان به این فرصت‌‌‌ها دسترسی پیدا می‌کنند. آنها معمولا می‌‌‌دانند چه مهارت‌‌‌هایی لازم دارند و توسعه مهارت‌‌‌هایشان در قیاس با دیگران، به چه شکل است. اما اغلب افراد، مخصوصا افراد حرفه‌‌‌ای در شرکت‌های بزرگ، از چنین امکانی محرومند. در حوزه مهارت‌‌‌های سازمانی، شکافی عمیق قابل رویت است. یافتن یک پلتفرم آموزشی می‌تواند سخت باشد، مخصوصا در حال حاضر که شرکت‌ها به دنبال ارتقا و آموزش مهارت‌‌‌های جدید به کارکنان هستند تا بتوانند پاسخگوی نیازها و قابلیت‌‌‌هایی باشند که به واسطه پیشرفت تکنولوژی ایجاد شده، مثل جایگاه‌‌‌های شغلی مرتبط با هوش مصنوعی و علوم داده‌‌‌ها.
  • نویسنده: Rodd Wagner مترجم: مهدی نیکوئی برگرفته ازكتاب: مهره‌ها
    از آغاز علم اقتصاد، چنین تصور می‌شد که مردم «افرادی منطقی» هستند که «سودمندی و منافع» خود را «حداکثر» می‌کنند. این ایده فرض می‌کند که انسان‌‌‌ها خودخواه، محاسبه‌‌‌گر، منطقی و آگاه هستند و به طور مداوم از هوش خود برای پیگیری بهترین گزینه موجود در تصمیم‌گیری‌‌‌هایشان بهره می‌‌‌برند. در طرف مقابل، اگر کنترل و مجبور نشوند یا گزینه‌‌‌ای منافع‌شان را تحقق نبخشد، تنبل و نافرمان می‌‌‌شوند. جان استوارت میل نوشته است که «هر فرد ناگزیر کاری انجام می‌دهد که با کمترین مشقت بتواند بیشترین مایحتاج، رفاه و تجملات را به دست آورد.» اما شواهد نشان می‌دهد که این نگاه اقتصادی و منطقی به کارکنان، در شرایط بسیاری نقض می‌شود. انسان‌‌‌ها نگاه اقتصادی به کار و زندگی ندارند.