آرشیو اخبار : مدیران
-
بحران مشترک مدیران میانسال
مترجم: مهدی نیکوئیمدیران هنگامی که به دوره میانسالی میرسند، به قضاوت خود از بابت «میزان موفقیت در زندگی» دست میزنند. میانسالها «سطحی از پیشرفت شغلی» را ارزش مطلق به حساب نمیآورند، بلکه دنبال هدف گمشده در طول سالهای کاری میگردند. این ماجراجویی برای یکی از مدیران «مرسک» اتفاق افتاد. تجربه او در بحران مشترک میانسالی میتواند الگوی عبور بقیه باشد. -
شرکتی که در آن همه کارکنان خودی محسوب میشوند
نویسنده: سوجان پاتل مترجم: سیدحسین علویلنگرودیدر بخشهای قبلی این سلسلهمطالب به شرکتهایی اشاره شد که موفق شدهاند از طریق تمرکز بر مواردی همچون تناسب حداکثری شغل با تواناییها و مهارتهای فردی، ترویج شادکاری و افزایش بهرهوری از طریق ارائه مشوقهای شادیآور به کارکنان، توجه ویژه به سلامت و رفاه کارکنان، یکساندیدن کارکنان و مدیران در زمان پرداخت حقوق و مزایا، آزادی عمل در مورد مرخصیرفتن کارکنان، توجه به علایق خاص مشتریان، به چالش کشیدن و برانگیختن تواناییهای کارکنان، همیشه و همهجا محور قرار دادن رعایت اصول اخلاقی، برگزاری جشنهای کاری متعدد، ایجاد حس مالکیت در میان کارکنان، تقویت حس مربیگری کارکنان، هویتبخشی به کارکنان و محصولات، استقبال از مخالفتهای کارکنان و مشتریان، بالاتر بودن حقوق کارکنان نسبت به مدیران، بازخورد نشاندادن سریع و اجباریکردن… -
چطور یک پیشنهاد شغلی را محترمانه رد کنیم؟
نویسنده: Alison Green مترجم: مریم مرادخانیمشاور عزیز، چند ماه است دنبال کار میگردم. به دهها شرکت ایمیل زدم و با خیلیهایشان مصاحبه کردم. دو شرکت آخر، چندبار با من مصاحبه کردند و حس میکردم هر دو من را پسندیدهاند تا اینکه شرکت اول پس از یک هفته با من تماس گرفت و شغلی را پیشنهاد کرد. کمی دودل بودم. گرچه آدمهای خیلی خوبی هستند و در این مدت، خیلی با من مهربان بودند اما ساعت کارشان زیاد است و گاهی باید تا دیروقت در شرکت بمانم. با این حال داشتم درباره پیشنهادشان فکر میکردم تا شاید بتوانم با این مساله کنار بیایم که ناگهان، شرکت دوم هم به من زنگ زدند و در کمال ناباوری، گفتند که قبولم کردهاند. کلی خوشحال شدم چون شرایط شغل دوم، خیلی عالی است. مطمئن شدم که شغل اول را نمیخواهم. فردا قصد دارم با شرکت اول تماس بگیرم و بگویم که نمیتوانم با آنها همکاری… -
ارزشهای هستهای سازمان شما کدامند؟
نویسنده: Jurgen Appelo مترجم: مریم رضاییدر طول یکی از جلسات روزانه هفته گذشته، به تیمم گفتم که میخواهم شروع به انتشار یکسری معیارهای کسبوکار در وبلاگ شرکت کنم؛ به شکل ماهانه یا فصلی. از مقالاتی که در مورد استارتآپها یا دیگر شرکتهای رشد یافته که با شفافیت کامل به موفقیتهای خوبی دستیافته بودند، منتشر شده بود، چیزهایی الهام گرفته بودم. حالا که برای دور تازهای از یک «تامین مالی چابک» آماده میشدیم، صداقت در مورد شکستها و دستاوردهای ما نوعی بازاریابی خوب بود. شفافیت یکی از ارزشهای هستهای تیم ما است.