چگونه باید  واقعیت‌های تلخ و دردناک رابپذیریم؟
1. آنهایی که خود ما در ایجاد و تداوم آنها نقش داشته‌ایم. ۲. آنهایی که خارج از تصمیم و اراده ما بوده است. برای هر دو دسته این اتفاقات یک نسخه کلی وجود دارد: پذیرفتن آن واقعیت تلخ و دردناک.
به گزارش «دنیای اقتصاد»، ممکن است خاطره تلخ ما به از دست دادن عزیزی مربوط باشد، یا به قطع یک ارتباط عاطفی، ممکن است از نظر اقتصادی دچار مشکل شده باشیم شغل مان را از دست داده باشیم، مورد تمسخر یا استهزای دیگران قرار گرفته باشیم، از جایی یا کسی که انتظارش را نداشتیم طرد شده باشیم و... آنچه در تمام این موارد مشترک است، تجربه از دست دادن یا همان فقدان است. هیجانی هم که در تمام این موارد مشترک است، «غم و اندوه» است. تا وقتی که نخواهیم این واقعیت را که آن اتفاق ناگوار فقدانی را با خود به همراه داشته، بپذیریم درد بیشتری می‌کشیم و رنج طولانی تری را تحمل می‌کنیم.
شاید به کسانی برخورده باشید که در اثر اتفاقی یکی از عزیزان خود را از دست داده‌اند و پذیرفتن این مساله آنقدر برای آنها دشوار است که ناخودآگاه مرگش را منکر می‌شوند هر چه این افکار قوی‌تر باشد، درد طولانی‌تر و رنج عمیق‌تر است. شاید کسی را بشناسید که از همسرش جدا شده یا عشق زندگی‌اش را از دست داده و هنوز منتظر است تا جایی، یک روزی، یک جوری، آن آدم به زندگی‌اش برگردد در حالی که واقعیت چیزی به جز این است و مسلم است که روز به روز شرایط برای این فرد سخت‌تر می‌شود.
راه‌حل چیست؟ اگر چیزی یا کسی را از دست می‌دهیم باید قبول کنیم که از دستش داده‌ایم و به خاطرش سوگواری کنیم.
سوگواری به این معنا که این از دست دادن‌ها هیجانات منفی را که گاه در تضاد با هم هستند در من ایجاد خواهد کرد. هیجاناتی نظیر غم، خشم احساس گناه، دلتنگی، نفرت و... فرد باید وجود این احساسات و هیجانات را بپذیرد، یعنی قبول کند که قرار است مدت‌ها به خاطر آن اتفاق بد حالش بد باشد، اما قرار نیست تا آخر عمر حالش بد باقی بماند.
آنچه در یادآوری خاطرات نقش دارد حافظه است. ما انسان‌ها دو نوع حافظه داریم:
۱. حافظه شناختی
۲. حافظه هیجانی
حافظه شناختی؛ حافظه‌ای است مربوط به اطلاعات، مثلا شما درباره اتفاقی که در گذشته برایتان افتاده، اینکه کی و کجا پیش آمده، چه کسانی در آن اتفاق دخیل بوده‌اند و... اطلاعاتی دارید که یادآوری این جزء از خاطرات شما، به عهده حافظه شناختی شما است؛ اما اینکه چه حس و چه هیجانی را از طریق یادآوری آن خاطره تجربه می‌کنید، به حافظه هیجانی شما برمی‌گردد. پس برای کنار آمدن با خاطرات تلخ گذشته هم باید دو راهکار را مدنظر قرار داد و به ۲ دسته از ابزار مجهز شد: ابزار شناختی و ابزار هیجانی.
برای فراموش کردن خاطرات تلخ گذشته به جز جنبه شناختی و هیجانی توصیه‌های زیر کمک‌کننده خواهد بود.سعی کنید از یک زاویه دیگر هم به خاطرات غم‌انگیزتان فکر کنید. اگر شما در ایجاد آن خاطره تلخ نقشی داشته‌اید، سهم و نقش خودتان را بپذیرید و از آن اتفاق ناگوار درس عبرت بگیرید. گاهی وقتی نگاه و دیدمان را تغییر می‌دهیم، می‌توانیم حتی در اتفاقات بسیار تلخ هم موهبت‌هایی پیدا کنیم، مثلا فردی که به هر دلیلی مجبور شده از همسر خود جدا شود، اگر به جای بد نگاه کردن به این اتفاق، به منزله یک چالش و تغییر جدید در زندگی به این اتفاق نگاه کند و بر آنچه که به‌رغم تمام نکات منفی و نقاط تاریک و سیاه ازدواج و جدایی‌اش برایش به همراه آورده، توجه کند مطمئنا قدرت پذیرشش بالاتر رفته و درد کمتری را متحمل می‌شود.
شاید بگویید آن اتفاقاتی که خارج از اراده ما است چطور؟ مثلا وقتی که دست مرگ، عزیزی را از گوشه زندگی ما می‌برد آن وقت چه موهبتی؟! چه تغییر نگرشی؟!
در چنین مواقعی می‌توانید به خود بگویید که من اولین نفر نیستم و آخرین نفر هم نخواهم بود. زندگی به دست آوردن و از دست دادن است. می‌دانید چرا افراد مذهبی با تلخی‌ها و سختی‌ها راحت‌تر کنار می‌آیند؟ (صرف‌نظر از توضیحات مذهبی‌اش که در حیطه این مقاله نیست) چون این افراد قدرت پذیرش بیشتری دارند و به حکمت الهی اعتقاد دارند، پس راحت‌تر تسلیم می‌شوند و کمتر رنج می‌برند.
اگر خاطرات تلخی دارید که بر اثر دیدن محرک‌هایی خاص آن خاطرات برایتان زنده می‌شود سعی کنید؛ در ابتدا از آن محرک‌ها دوری کنید مثلا یک عکس، یک یادگاری، یک مسیر خاص و ... تا زمانی که کمی زخمتان التیام پیدا کند از چیزهایی که یادآوری‌کننده آن خاطره تلخ است دوری کنید. قرار نیست ما خاطرات گذشته را به‌طور کلی فراموش کنیم. طبیعی است که اگر شما عزیزی را از دست داده‌اید هرگز او را از یاد نبرده‌اید. موضوع مهم اینجا است که شما با گذشت زمان این درد را به نحو متفاوتی تجربه کنید، چون قرار است که با گذشت زمان این زخم به مرور التیام پیدا کند. قرار نیست این زخم همیشه باز بماند تا عفونت کند. قرار است که بسته باشد گرچه ردش باقی بماند.
اگرچه ممکن است یک فرد بر اثر حوادث تلخ و دردناک خیلی حالش بد باشد باز هم یکسری چیزها است که اندکی حالش را بهتر می‌کند؛ به اینها اصطلاحا «تعدیل‌کننده» می‌گویند. این تعدیل‌کننده برای هر کسی می‌تواند چیزی باشد، مثلا برای یک نفر ورزش کردن، برای دیگری دیدن یک دوست یا تلفنی حرف زدن با او، برای کسی دیگر دیدن خانواده و... برای فراموش کردن خاطرات تلخ گذشته ببینید چه چیزهایی به شما لذت می‌بخشد و به شما نیرو می‌دهد تا با تلخی‌ها بهتر کنار بیایید، همان کار را انجام بدهید.
بخشیدن را تمرین کنید که هم بخشیدن خود و هم بخشیدن دیگران را شامل می‌شود. اگر کسی هستید که مدام دارید خود را سرزنش می‌کنید که اگر جور دیگری عمل کرده بودید یا تصمیم گرفته بودید، آن خاطره تلخ را تجربه نمی‌کردید، دست از سرزنش کردن خود بردارید. به خودتان بگویید که شما نسبت به «شرایط آن زمان»‌تان تصمیم گرفته و عمل کرده‌اید و در آن زمان نیز همین قدر دانش بصیرت و اراده داشتید، با تجربیات امروز، قطعا جور دیگری عمل خواهید کرد. مهم این است که اشتباهات قبل را تکرار نکنید.
اگر هم دارید دیگران را به خاطر ایجاد خاطرات تلخ در زندگی‌تان سرزنش می‌کنید و با خشم و نفرت از آنها خودتان را عذاب می‌دهید به خاطر آرامش خودتان، آنها را ببخشید. برای قطع ارتباط با گذشته و رنج بردن کمتر از آن، باید ارتباط‌تان را با گذشته قطع کنید. مهم نیست که شما با احساس عشق با گذشته درگیرید یا با احساس نفرت، به هر حال این هیجان شما را به گذشته متصل نگه می‌دارد و این جوری نمی‌توانید از شر گذشته و خاطراتش رها شوید.
پس ببخشید.
خودتان را از حمایت اجتماعی محروم نکنید. همه ما وقتی با کسانی که با آنها احساس صمیمیت و نزدیکی می‌کنیم حرف می‌زنیم سبک می‌شویم، پس با اعضای خانواده، دوستان و نزدیکانتان در مورد خاطرات تلخ‌تان صحبت کنید، همدلی و همدردی آنها در کنار تخلیه هیجانی‌تان به شما در فراموشی کمک می‌کند.
در مورد خاطراتتان بنویسید. تمام احساسات منفی و نامطلوبی را که آن خاطره را در شما زنده می‌کند بنویسید و بعد نوشته‌تان را پاره کنید یا بسوزانید، این روش به تخلیه هیجان شما کمک می‌کند، چون این طوری شما با آن هیجان روبه‌رو می‌شوید. سرکوب کردن هیجان کمکی به شما نمی‌کند.
به خاطر داشته باشیم رنگین کمان هم به باران و هم به آفتاب نیاز دارد تا رخ بنماید، پس در زندگی نیز خاطرات تلخ و شیرین در کنار هم به رشد و بالندگی ما کمک می‌کنند.
به قول ریچارد باخ: جایی که برای کرم ابریشم آخر دنیا است، پروانه به دنیا می‌آید، پس در انتظار روزهای خوب آینده باش.