دردی که قهرمان المپیک را هم معتاد میکند!
واقعیت آن است که جامعه و محیط پیرامون، رفتار ما را شکل داده است. ما ناخودآگاه به جای آنکه در جهت شادی یا دستیابی به رضایت درونی حرکت کنیم، فقط به دنبال پاداشهای بیرونی میگردیم. به عبارت دیگر، فقط رفتارهایی را تکرار میکنیم که جامعه، محیط و اطرافیان به آن پاداش دهند. اما این دستاوردها و پاداشهای آنها، رضایتی ماندگار به همراه ندارند. انگار ما در حلقهای از تلاش دائمی برای رسیدن به دستاورد دیگر قرار میگیریم. همانطور که جمله معروفی در زبان انگلیسی وجود دارد، اگر از راکفلر، میلیاردر آمریکایی بپرسید که چقدر پول برایتان کافی است، پاسخ خواهد داد که «اندکی بیشتر.» ذهن شرطی شده و تحت تاثیر پاداشهای بیرونی، اغلب شیوه تفکر «اگر-آنگاه» دارد. اگر نمرات خوبی بگیرم، به دانشگاه خوبی راه خواهم یافت. اگر به دانشگاه خوبی بروم، شغل پردرآمدی خواهم یافت. اگر شغل پردرآمدی داشته باشم، قدرت خرید کالاهای مرغوب را خواهم داشت. اگر بتوانم کالاهای مرغوب بخرم، شاد خواهم بود. اما تجربه ثابت خواهد کرد که هر قدر به اهداف و خواستههای بیشتری برسیم، نه تنها دستاوردهایمان کممعناتر میشوند، بلکه اهدافمان نیز مانند یک ستون متحرک به سمت افق پیش خواهد رفت.
مایکل نورتون، یکی از استادان مدرسه کسب و کار هاروارد این پدیده را با بررسی بیش از ۲هزار میلیونر نشان داده است. او از میلیونرها دو سوال ساده پرسید: در مقیاس ۱ تا ۱۰ چقدر شاد هستید؟ چقدر پول بیشتری نیاز دارید تا به شادی ۱۰ از ۱۰ برسید؟ فارغ از آنکه افراد یکمیلیون دلار، ۲ میلیون دلار یا ۵میلیون دلار ثروت داشتند، همه آنها پاسخی مشابه دادند: اینکه اگر پول آنها ۲ تا ۳ برابر بیشتر شود، شادتر خواهند بود.
دام «اگر-آنگاه» اغلب نخبهترین ورزشکاران را نیز گرفتار میکند. کوین دورانت، اسطوره لیگ بسکتبال آمریکا (انبیای) مثالی بارز در این زمینه است. او در ۱۰ سال نخست بازیاش در انبیای، ۸بار در تیم منتخب سال قرار گرفت، ۴بار امتیازآورترین بازیکن سال شد و یک بار نیز به عنوان ارزشمندترین بازیکن رقابتها معرفی شد. در نهایت نیز سال ۲۰۱۷ به همراه تیم گلدن استیت واریرز به مقام قهرمانی لیگ دست یافت. اما تابستان آن سال و پس از پایان رقابتها، سرد و دلمرده شد. استیونش که یکی از مشاوران آن زمان تیم بود، شرایط کوین را چنین توضیح داد: «او در جستوجوی دستاورد نهایی بود. میخواست به هر آنچه ممکن است، برسد. فکر میکرد قهرمانی در لیگ، میتواند همهچیز را تغییر دهد و فهمید که چنین نیست. او به رضایت درونی نرسیده بود.»
مایکل فلپس، پرافتخارترین ورزشکار المپیک تمام دوران با ۲۸ مدال، احساس پوچی مشابهی را پس از دومین المپیک خود توصیف کرد. این شناگر آمریکایی در مصاحبه با نیویورکتایمز گفت: «انگار ما بزرگترین رویایی را که میتوانستیم تصور کنیم، در ذهن پرورانده بودیم و با این حال، به انتهای آن رسیدیم. پس از این چه میشود؟» احساس پوچی فلپس در نهایت او را به مارپیچ سوء مصرف مواد و افسردگی کشاند.
تکیه بر معیارهای بیرونی موفقیت، میتواند فعالان جاهطلب هر حوزهای را دچار حس نارضایتی و ناکامی دائمی کند. منظور این نیست که جاهطلبی و دستاوردها لزوما چیز بدی هستند. اما برای تحقق عمیقترین خواستههای روح خود، باید بین ارزشهای شخصی و ارزشهای حوزه فعالیت و اشتغال خود توازن ایجاد کنیم. ما باید مطمئن شویم که تعریفمان از موفقیت را خود نوشتهایم. تیک نات هان، فیلسوف و راهب ویتنامی، معتقد است که ما در فرآیندی (ناخودآگاه)، ارزشهای پیشنهادی دیگران را به عنوان ارزشهای خود میپذیریم که میتوان آن را «اقتباس ارزش» نامید. او تعیین و تعریف شخصی خود از ارزشها و موفقیت را پادزهر اقتباس ارزش میداند.
تیک نات هان این فرآیند درمانگر را «خودتعیینگری ارزش» مینامد. خودتعیینگری ارزش به سادگی یعنی فهمیدن این موضوع که چه چیزی برای شخص شما مهم است. اگر ارزشهای شخصیتان را خودتان تعیین کنید، خواهید توانست موفقیت را هم بر اساس شخصیت منحصربهفرد خود و شرایط متمایز زندگیتان تعریف کنید.
پس از پایان یک بازی کامپیوتری، لحظهای از تردید فلسفی سراغ فرد میآید. اگر تجربه بازی کامپیوتری و اتمام آن را (بهویژه پس از دورهای طولانی) داشتهاید، میتوانید آن را تصدیق کنید. پس از پایان یک بازی یا اتمام یک سریال تلویزیونی، انگار نمیدانیم با ادامه زندگی خود چه کنیم. در آن لحظات، از خود میپرسیم که آیا آن بازی ارزشش را داشت و آیا استفاده خوبی از وقت خود کردم؟ مشکل آنجاست که در حرفه شغلی و گاه زندگی، چنین توقفها و لحظات تردید به طور خودکار وجود ندارند. اگر چنین لحظاتی را خودمان ایجاد نکنیم، در پایان متوجه خواهیم شد که عمر و وقت خود را صرف تقلای دائمی برای رسیدن به دستاوردها و موفقیتهایی کردهایم که حتی مال خودمان نبودهاند.
برگرفته از کتاب: شغل کافی/ نوشته: سیمون استالزوف