روسایی که ادعای دانای کل بودن دارند: این گروه از روسا مدعی هستند که فقط آنها جواب سوالات را می‌دانند و فقط آنها قادر به مدیریت و کنترل جلسات کاری خواهند بود و از همه بدتر اینکه معتقد هستند تمام اعتبار ناشی از اجرای موفق پروژه‌ها باید به حساب آنها نوشته شود. آنها خود را به‌عنوان دانای کل و ستون فقرات سازمان می‌پندارند و این تفکر را از طریق بخش روابط‌عمومی سازمان و رسانه‌های اجتماعی گسترش می‌دهند.

افرادی که برای چنین روسایی کار می‌کنند باید در حد پرستش از آنها پیروی کرده و کسانی که به‌طور مستقیم به چنین مدیرانی گزارش می‌دهند، فردیت و شخصیت خود را از دست می‌دهند و در عمل، مطیع محض اوامر آنها هستند و نمی‌توانند از مهارت‌ها و تجربیات خود برای حل مسائل بهره ببرند یا روی فرصت‌ها سرمایه‌گذاری کنند.

روسای عاشق خرده‌کاری و پرداختن به جزئیات: این گروه از روسا دارای دانش خوبی برای انجام کارها هستند اما متاسفانه خود را بیش از حد درگیر جزئیات امور می‌کنند. آنها دوست دارند تمام جزئیات مربوط به انجام کار را به کارکنان دیکته کنند و پس از آن نیز دوست دارند تمام فعالیت‌ها را به همراه کوچک‌ترین جزئیات آن چک کنند. آنها به‌شدت احساس ناامنی می‌کنند و به همین دلیل هم بیش از حد بر دیتا، آمار و ارقام تمرکز دارند. آنها به‌دنبال افرادی هستند که چشم و گوش بسته از رویکردهای سیستماتیک پیروی کنند.  افرادی که برای چنین روسایی کار می‌کنند و به آنها گزارش می‌دهند نیز دچار تفکر دیتامحور شده و چنانچه بخواهند با طرح ایده‌های جسورانه و ریسکی این قاعده را برهم بزنند با سانسور و توبیخ و اخراج روبه‌رو خواهند شد.

 روسای پرهیاهو و خودخواه: این گروه از روسا کسانی هستند که اهل هیاهو و جلب توجه دیگران به سمت خود و به‌شدت غیرقابل پیش‌بینی هستند. آنها می‌کوشند تا خبرهای بد را پنهان کرده و در مقابل خبرهای خوب را  بوق و کرنا کرده و آنها را به اسم خود ثبت کنند. در واقع، شخصیت نمایشی چنین روسایی بسیار قوی است و هر آنچه انجام می‌دهند، حتی اگر مثبت و سازنده و الهام‌بخش باشد، با هدف مطرح کردن خود و جلب توجه ارکان بیرون سازمان انجام می‌شود.  

افرادی که برای چنین روسایی کار می‌کنند پس از مدتی به‌شدت کلافه و خسته می‌شوند، زیرا مجبور هستند به‌طور دائم از این روسا تعریف و تمجید کنند و خودشان حق تعریف داستان‌ها و ایده‌های خود را ندارند و تنها داستانی که در مجموعه تحت هدایت این نوع روسا اجازه طرح دارد، داستانی است که خود آنها تعریف می‌کنند و ناگفته پیداست در چنین شرایطی، هیچ مجالی برای عرض اندام کارکنان و طرح ایده‌ها و تجربیات آنها وجود نخواهد داشت، چراکه داستان رئیس بر همه چیز و همه‌کس برتری دارد.

 رئیس‌های ریاکار و دوشخصیتی: برخلاف سه گروه قبلی روسای بد که ویژگی‌های مدیریتی خود را به‌طور کامل و برای همه عیان می‌کردند، روسای ریاکار و دوشخصیتی به هیچ عنوان چنین کاری نمی‌کنند و به همین دلیل به سختی قابل شناسایی هستند. این گروه از روسا بسیار خوب و زیبا سخن می‌گویند و با دیگران رفتار خوبی دارند و از خودکنترلی خوبی برخوردار هستند. با این همه، آنها پشت درهای بسته، شخصیت و افکار متفاوتی دارند به‌طوری‌که موفقیت عملکردی کارکنان را به خود نسبت می‌دهند، از کارکنان خود بدگویی می‌کنند و از هر فرصتی برای زیر پا گذاشتن زیردستان و تبدیل آنها به نردبان ترقی خود بهره می‌برند.  

افرادی که برای چنین روسایی کار می‌کنند به‌شدت از آنها می‌ترسند و حساب می‌برند، زیرا می‌دانند در صورت قرار گرفتن در نقطه مقابل چنین مدیران ظاهرفریبی به‌طور حتم، محکوم خواهند شد. این کارکنان می‌کوشند تا از طریق طرح ایده‌های خلاقانه و نوآورانه، خود را بیش از حد برجسته نکنند چرا که دیر یا زود، سوژه حمله و تخریب هولناک رئیس خود قرار خواهند گرفت.  همه این چهار نوع روسا به خوبی می‌دانند چنانچه آمار و ارقام خوبی از عملکرد خود ارائه دهند و اهداف مقرر را تحقق بخشند، خواهند توانست در سازمان خود به‌عنوان رئیس به کارشان ادامه دهند، به‌خصوص اگر فرهنگ‌های سازمانی دیتامحور و نتیجه‌خواه در آنها حاکم باشد. علاوه براین، تمام کارکنانی که برای این چهار نوع رئیس کار می‌کنند، دچار احساس ترس و اضطراب دائمی بوده و خود را مطیع محض روسای خود می‌پندارند چراکه در غیر این‌صورت با خطر اخراج از کار یا رودررویی با رئیس مواجه خواهند شد. این کارکنان معمولا دغدغه بقا و کنار آمدن با رئیس بد خود را دارند و در نتیجه از خلاقیت و نوآوری‌های فردی و تیمی باز مانده و به تدریج به روبات‌هایی تبدیل می‌شوند که کارکرد اصلی آنها واکنش نشان دادن به کنش‌ها و دستورات رئیس است و بس.  

اگر چه این کارکنان قادر هستند وظایف محوله خود را به‌خوبی انجام دهند، اما تمام این انجام وظیفه‌ها با هدف کمک به رئیس در دستیابی به اهداف و تحقق یکسری آمار و ارقام است، آن هم بدون کمترین نوآوری و خلاقیت که در روزگار پر رقابت و دگرگون امروز، از نان شب برای سازمان‌ها واجب‌تر است.  

یکی از علامت‌های وجود رئیس بد در یک مجموعه کاری این است که کارکنان همیشه در مورد رئیس خود و چگونگی برآورده شدن خواسته‌های او صحبت می‌کنند، حال آنکه کارکنان باید به بازار و مشتریان توجه داشته و فکر و ذکر اصلی آنها برآورده کردن خواسته‌ها و نیازهای مشتریان و عوامل بازار باشد. به‌طور کلی، در دنیای امروز، مشتریان و مصرف‌کنندگان توقع دارند، کارکنان یک سازمان یا شرکت، به آنها گوش فرا دهند و منافع و خواسته‌های آنها را دنبال کنند، نه خواسته رئیس خود.

در واقع در هر سازمانی علاوه بر رئیس داخلی که همان مدیر مجموعه است، روسای‌خارجی متعددی وجود دارند که مشتریان و مصرف‌کنندگان محصولات و خدمات سازمان هستند و ایجاد تعادل بین خواسته‌ها و انتظارات آنها امری واجب و حیاتی به‌شمار می‌آید.

alavitarjomeh@gmail.com