اولین مساله این است که برای سال‌ها، اسرائیل و ایران در وضعیت تعادلی باثبات، اما گاهی خشونت‌آمیز بودند. دو طرف درگیر جنگ در سایه بودند؛ اما هیچ‌یک خواهان درگیری همه‌جانبه نبودند. هر دو طرف تعادل را در بازدارندگی متقابل حفظ می‌کردند. اسرائیل یک حامی قدرتمند به نام آمریکا داشت و ایران هم بر مجموعه‌ای از گروه‌های شبه نظامی  نفوذ بالایی داشت. این بازدارندگی اکنون در سایه تحولات غزه (نبرد اسرائیل با حماس و حزب‌الله) محل سوال است.

گزارشگر نیویورک‌تایمز نوشت، «استیون کوک»، یکی از اعضای ارشد شورای روابط خارجی، می‌گوید حماس و حزب‌الله هنوز هستند؛ هرچند با آسیب‌هایی مواجه شده‌اند. «دانیل سوبلمن» استاد دانشگاه عبری در قدس اشغالی و نویسنده کتابی با عنوان «محور مقاومت: بازدارندگی نامتقارن و قواعد بازی در درگیری‌های خاورمیانه معاصر» می‌گوید: «دو راه اصلی برای دستیابی به «ثبات استراتژیک» وجود دارد.»

اولی هژمونی‌ای است که در آن یک طرف، طرف دیگر را چنان قاطعانه شکست دهد که بتواند اراده خود را اجرا کند. به‌عنوان مثال، جنگ جهانی دوم با شکست قدرت‌های محور به این ترتیب پایان یافت. دوم، تعادل است که در آن یک موازنه قدرت نسبتا متقارن وجود دارد؛ به‌طوری‌که همه طرف‌ها از تشدید تنش منصرف می‌شوند. این تقریبا توصیف خاورمیانه قبل از حملات ۷اکتبر است. حتی تحولات جدید نیز بسیار کمتر از آن نوع پیروزی مورد نیاز برای یک هژمونی پایدار است. دستاوردهای استراتژیک آن برای بی‌ثبات کردن تعادل قبلی کافی بوده اما هنوز تعادل جدیدی پدیدار نشده است.

سوبلمن گفت: «که این حالتی قابل احتراق است.» سوبلمن گفت: «متاسفانه از طریق فرسودگی متقابل و از طریق بن بست تعادل جدید حاصل خواهد شد.» هر دو طرف باید بتوانند تعادل را ایجاد کنند تا به‌عنوان یک نیرو در نظر گرفته شوند. سوبلمن گفت: «آنچه در چند هفته گذشته دیدیم این بود که اسرائیل، ایران و ایالات متحده به نوعی در حال چانه زنی بر سر این بودند که چه چیزی قابل قبول و چه چیزی نقض فاحش خط قرمز ایران محسوب می‌شود.» اما اشفورد، کارشناس ارشد مرکز استیمسون، یک موسسه تحقیقاتی غیرحزبی که صلح و امنیت را مطالعه می‌کند، افزود: «ما به سطح بالاتری از تبادل بین اسرائیلی‌ها و ایرانی‌ها رفته‌ایم.»