حکمرانی در ایران و مذاکره با آمریکا

در شرایطی هستیم که گویی فیلم تحولات منطقه و جهان، با دور تند پخش میشود. وقتی یک فیلم را با دور تند تماشا کنیم، طبیعتا ممکن است از برخی جزئیات کوچک اما اثرگذار غافل شویم و در نتیجه پایانبندی فیلم، غیرمنطقی و عجیب به نظر برسد.
سرعت تحولات پس از ۷ اکتبر و طوفانالاقصی، چنان شتابی به زنجیره رویدادها و تغییرات بخشید که برخلاف تصورات و پیشبینیهای معمول، به مراتب تعیینکنندهتر از اثرات حمله روسیه به اوکراین بود. از وقایع مرتبط با لبنان و سوریه گرفته تا یمن و بازگشت پیروزمندانه دونالد ترامپ به کاخسفید، مراحلی را به چشم دیدهایم که هر یک از آنها به نوعی، بر روند آغازین دیدارهای عمان و مذاکره هستهای، تاثیر گذاشتهاند. این صرفا مقدمهای است برای درک پسزمینه منطقهای و فرامنطقهای مذاکره بین ایران و آمریکا. اما در جریان تحولات داخلی ایران نیز شاهد اثرگذاری عوامل و فاکتورهایی هستیم که اگرچه سرعت و شتاب ملموسی نداشتهاند، اما بدون شک، زمینهساز موقعیت فعلی بودهاند.
به گمانم، گزاره «پیام انتخابات ۱۴۰۳ ایران، الزامات تغییر را روشن کرد»، نیازی به مقدمهچینی و اثبات و استدلال ندارد؛ چرا که هر کدام از نامزدهای دیگر، به نوعی ادامه جریان قبلی بودند و دولت فعلی، تنها گزینهای بود که از ضرورت توجه به ارتباط مفاهیم معیشت، تحریم و سیاست خارجی، سخن به میان آورد. یادآوری این نکته نیز مهم است که به طور مشخص، خود پزشکیان نیز بعدها به شکل جسورانه درباره ضرورت مذاکره حرفی نزد و آشکارا اعلام کرد که رجحان او، تبعیت کامل از تصمیم رهبری است. اگر فرض را بر این بگیریم که این رویکرد، براساس هماهنگی پیشین و به منظور تضعیف آوردگاه مخالفان مذاکره بوده، میتوانیم چنین استنتاج کنیم که در بالاترین سطوح تصمیمات کلان سیاسی و بازوی اجرایی نیز، رویکردی رئالیستی و منسجم نسبت به امر مذاکره با آمریکا به وجود آمده است. اما بدون تعارف باید پذیرفت، بهموازات اجماع و انسجام در تصمیم، با گسترهای از بایستهها وناگزیریها نیز روبهرو هستیم که نهتنها ضرورت گذر از تحریم، بلکه الزامات پیوستن به FATF را نیز روشن میکند.
فرسایش نمایان و قابلتوجه زیرساختهای استراتژیک کشور و دشوارتر شدن تامین اعتبارات حداقلی برای اداره کشور، چنان مشهود و آشکار است که نیازی به بحث ندارد. پس تا اینجای کار، براساس تحلیل روند تحولات سیاسی منطفه، جهان و داخل، همه چیز دال بر ضرورت گرهگشایی و ادامه مذاکره است. اما بیایید به این پرسش مهم نیز بیندیشیم: آیا، به فرض وصول به یک توافق نسبی یا فراگیر، برای مرحله پس از توافق نیز آمادگی داریم؟ فعلا پاسخ این سوال بر ما روشن نیست و نمیدانیم آیا در همان مسیر روتین پیشین خواهیم بود یا نقشه راه نوینی ترسیم خواهد شد. اما دستکم این را میدانیم که شرایط امروز ایران، با شرایط دوران برجام یکی نیست. بنابراین، توافق با آمریکا، نباید صرفا به عنوان مُسکنی برای خروج از تحریم و جَستن از خطر جنگ و تهدیدهای نظامی قلمداد شود. اگر چنین خروجی و کارکرد حداقلی و ناچیزی را برای توافق در نظر بگیریم، احتمالا در معادلات هزینه-فایده، سود مشهودی عاید کشور نخواهد شد.
ادراک کارکرد حداقلی، به معنی بیتوجهی به پسزمینههای منطقهای و شرایط جهانی و بدتر از آن، بیاعتنایی به شرایط داخل کشور و وضعیت جامعه است. اما در صورتی که مذاکره، به عنوان یک تصمیم کلان و بخشی از یک نقشه راه و پرونده بزرگ باشد و مفاهیمی مانند پوستاندازی و تغییر رویههای «اقتصاد سیاسی»، «مناسبات قدرت»، «تقویت بخش خصوصی» و جا باز کردن برای مردم و نهادهای مدنی باشد، میتوان امیدوار بود که ایران نیز در این پهنه و گستره جغرافیایی آکنده از تنش و رقابت، بتواند به مسیر مسابقه بازگردد و عایدی قابلتوجهی از شرایط جدید داشته باشد.
در شرایط امروز، فقط برداشتن موانع و دیوارهای تحریم اقتصادی نیست که میتواند برای مردم ایران سودمند باشد؛ آنچه اهمیت دارد، بازخوانی و مرور وقایع منطقه و داخل است. ما ناچاریم برای اندیشیدن به مفهوم «آینده» و گذار از شرایط بحرانی اقتصادی، برای مرحله پساتوافق، برنامهای داشته باشد که در آن، علاوه بر حل موضوع تنش با آمریکا، برای حل چالشهای متعدد دیگر نیز تدابیر و راهکارهای عملی در میان باشد. بهعنوان مثال، باید به این بیندیشیم که آیا در عرصه سیاست خارجی، مفهوم مهمی به نام «غرب» نیاز به بازاندیشی دارد یا نه؟ این پرسش نهتنها از منظر برخی تفاوتهای سیاسی کنونی آمریکا و اتحادیه اروپا، بلکه از دید معرفتشناسی سیاسی و حکمرانی هم مهم است.
علاوه بر گستره سیاست خارجی و ضرورت تصمیمگیری در مورد چند و چون تعیین مسیر روابط ایران و غرب، شیوه مدیریت رقابت با کشورهای منطقه و بهویژه امارات، عربستان و ترکیه، اهمیت حیاتی دارد. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که پس از تحولات جدید منطقه و بهویژه تغییراتی که در لبنان و سوریه روی داده، فضا برای ائتلافهای اقتصادی، رقابت کریدورهای تجارت و انرژی حساستر شده و ایران به خاطر فقدان سرمایه و دشواریهای تامین مالی بینالمللی، همین حالا هم بخشی از بازار منطقه را واگذار کرده و باید با سرعت و شتابی بیشتر از دیگران، به عرصه رقابت اقتصادی وارد شود. همچنین باید به این نکته نیز اشاره کنیم که نظام حکمرانی کشور، باید ارزیابی دقیق و واقعبینانهای از وضعیت کنونی زیرساختهای انرژی، حملونقل، ارتباطات و اثرات تخریبی اقتصاد دستوری انجام دهد؛ چرا که در این مقطع حساس، غول تورم، ارز چندنرخی و فسادزا، به میزان افزایش فقر، نابرابری اجتماعی و نگرانیهای مردم دامن زده است و در نتیجه، علاوه بر تمام تدابیر و برنامههایی که برای بخشهای سیاست خارجی و اقتصاد لازم است، در حوزه مدیریت رسانه و افکار عمومی هم به تحولات بزرگی نیاز داریم. اگر ایران بخواهد در دوره پساتوافق، خود را بهعنوان یک کشور پویا قلمداد کند که آماده ورود به باشگاه کشورهای در حال توسعه است، با وضعیت کنونی سپهر رسانهای کشور، نمیتوان به چنین هدفی دست یافت.
شواهد بالا نشاندهنده این واقعیت است که بین الزامات و ملزومات مذاکره، حکمرانی و آینده، روابط درهمتنیده و نمایان وجود دارد و نمیتوان با یک دید نقطهای و بخشی، کل هدف مذاکره با آمریکا را به حوزه کاهش تنش امنیتی تقلیل داد.
* پژوهشگر حکمرانی