The Nation

آینده نهضت «جان سیاه مهم است»

آخر هفته

نهضتی در آمریکا از چندی پیش راه افتاده است که به اختصار به آن «BLM» می‌گویند که آن اختصار «Black Live matter» است؛ یعنی اینکه «جان یا زندگی سیاهان اهمیت دارد». از زمانی که دونالد ترامپ در آمریکا قدرت گرفته است بحث‌های نژادپرستی به شدت در آمریکا جان دوباره‌ای گرفته و گویی آمریکا به دهه ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته میلادی بازگشته است. مجله نیشن در این شماره به سراغ این نهضت رفته و نوشته است با قدرت گرفتن دست راستی‌های افراطی آینده آن چگونه خواهد بود. این مجله می‌نویسد: نهضت «BLM» معمولا در بحران شکل می‌گیرد. بحران نیز دوباره کلید خورده است. دست راستی‌های افراطی با قدرت به صحنه اجتماعی و حتی سیاسی آمریکا بازگشته‌اند و انتظار می‌رود مجددا گروه‌های «BLM» فعال شوند. این مجله در ادامه می‌نویسد: در اول ژوئن، یک بلاگر دست راستی و جیسون کسلر اعتراف کرد که فعالان سفید پوست در پی شو در میلرز داون تاون که یک برگر‌فروشی معروف در شارلوتس ویل در ویرجینیا است گرد هم آمده بودند.

این گرد هم آمدن برای شام درست دو هفته بعد از گردهمایی سفیدپوست‌ها در پارک شهر بوده است که در آن سفیدپوستان مشعل‌های خود را بر افروخته بودند و شعار اتحاد راست‌ها سر می‌دادند. اما این تقابل به همین جا ختم نشد و چپ‌ها نیز فرصت حضور پیدا کردند و آنها نیز با گردهمایی به تقابل با دست راستی‌های افراطی پرداختند. آنها در مقابل شعارهای دست راستی‌ها فریاد می‌زدند: نازی برگرد به خانه‌ات. در این شرایط بود که در دانشگاه ویرجینیا به فکر راه انداختن گروه‌های «BLM» شدند. پروفسور ژالانه اشمیت می‌گوید که او به صرافت افتاد تا این گروه را هر‌چه سریع‌تر تشکیل دهد.

او شبی را که درگیری بین مخالفان و موافقان نژادپرستی رخ داد را به‌عنوان اولین جلسه تشکیل گروه انتخاب کرد. اشمیت می‌گوید بسیار از گروه‌های «BLM» در واقع به خاطر شلیک نیروهای پلیس به سیاه‌پوستان شکل گرفته است اما گروه او برای مبارزه با سفیدپوست‌های نژادپرست شکل گرفته بود. او می‌گوید: بحران سر آغاز تشکیل گروه «BLM» است و شارلوتس-ویل در بحران فرو رفته است. او می‌افزاید: در این مورد، پا گرفتن گروه‌های نژادپرستی خود نشانه یک بحران عمیق است. به عکس گزارش‌هایی که می‌شود که گروه‌های «BLM» مرده‌اند و دیگر شاهد فعالیتی از آنها نخواهیم بود اما اشمیت اذعان می‌کند که این گروه‌ها زنده و سر حال هستند. از سال ۲۰۱۳ به این سو هر بار که بحرانی به وجود آمده است گروه‌های «BLM» بلافاصله تشکیل شده‌اند و با قدرت خواسته‌های خود را مطرح کرده‌اند.

 

Wired

در ستایش علم

آخر هفته

مجله وایرد در این شماره به سراغ استیفن هاوکینگ رفته است. مردی که معتقد است زمین در سال ۲۶۰۰ از بین خواهد رفت و بشریت برای ادامه حیات باید به دنبال سیاره‌ای دیگر باشد. استیفن هاوکینگ فردی است که به علم بیش از دیگران اهمیت می‌دهد و به همین منظور از وی درخصوص اهمیت علم سوال شده است. در مقدمه گفت‌وگوی این مجله با استیفن هاوکینگ آمده است: بدون علم همه چیز افسانه است و دنیای ما تبدیل به جایی مانند یک داستان افسانه‌ای خواهد شد. به رغم پیشرفت‌های بی وقفه علم- از کشف داروهای سرطانی تا توسعه محاسبات کوانتومی- جنبش‌های سیاسی افراطی و افراد سرکش موضوعات نادرست و کذب را منتشر می‌کنند. این مخالفت با علم دارای عواقبی است. بیماری‌ها هنگامی که ریشه‌کن می‌شوند دوباره می‌توانند ظهور کنند، زیرا عقاید ضد ویروس گسترش پیدا می‌کند. توفان‌های فاجعه‌آمیز رخ می‌دهند، زیرا در این میان افرادی هستند که تغییرات آب و هوایی را افسانه می‌خوانند (ترامپ چنین عقیده‌ای دارد و حتی یکبار گفته بود که از اسپری بدن استفاده کرده است ولی هنوز دنیا برسر جای خود قرار دارد). انتخابات دموکراتیک با دشمنان در سایه که از فناوری‌های دیجیتالی استفاده می‌کنند تحلیل رفته است (اشاره او به حملات هکری صورت گرفته از سوی روسیه در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ است که در نهایت همه چیز به سود ترامپ تمام شد).

در ماه مارس سال جاری، جامعه علمی، تحت تاثیر تحولات ضد علمی پوپولیسم محافظه‌کار قرار گرفت و این افراد به خیابان‌ها ریختند و علیه علم راهپیمایی کردند. در حالی که علم سیاسی می‌شود آیا باید دانشمندان هم سیاسی شوند؟ در زمان‌هایی که واقعیت‌ها اختیاری، نه ضروری، در نظر گرفته می‌شوند، آیا دانشمند نباید از دیدگاه تجربی‌اش از دنیا در برابر عوام‌فریبی و احساسات‌گرایی دفاع کند؟ این مجله درخصوص احساسات ضد علمی که در آمریکا و سایر کشورهای دنیا به وجود آمده است از استیفن هاوکینگ سوال می‌کند و وی در پاسخ می‌گوید: برخی از مردم به این دلیل به علم اعتماد ندارند زیرا نمی‌دانند که چگونه کار می‌کند. او می‌افزاید: به نظر می‌رسد ما در دورانی زندگی می‌کنیم که در آن دانشمندان در معرض خطر و کاهش اعتبار قرار دارند. این موضوع می‌تواند عواقب بدی در پی داشته باشد. او تصریح می‌کند: نمی‌دانم چرا در حالی که آمریکا با علم و دانش و فناوری رشد می‌کند اما تنها تعداد اندکی هستند که به آن باور دارند. این تعداد اندک هم شاید به دلیل برنامه‌های جاه‌طلبانه فضایی است که همچنان هیجان علم را زنده نگه داشته‌اند و سایر بخش‌های علمی را هم تحریک می‌کنند.

 

Reader’s Digest

بزنگاه باهوشی

آخر هفته

مجله «ریدرز دایجست» در این هفته از افراد هوشمندی می‌گوید که در عین سادگی کارهایشان، اما از وقوع یک تراژدی جلوگیری کرده‌اند. در این مجله به چندین داستان از افراد باهوشی اشاره شده است که توانسته‌اند با یک اقدام بسیار ساده، کار بزرگی صورت دهند. به همین منظور یکی از داستان‌ها را عینا در این شماره روایت می‌کنیم:

بسیار آسان است شجاعت به خرج بدهید زمانی که هیچ خطری وجود ندارد. بسیار آسان است مهربان باشی وقتی که هیچ سختی و دشواری وجود ندارد. این لحظات آرامش‌بخش نیست که شخصیت ما را نشان می‌دهد. در واقع این زمان‌های چالش‌انگیز و واکنش ما به این چالش‌ها است که خود واقعی ما را نشان می‌دهد. در ششم آوریل سال 2016، جیمز اسپری یک پلیس سفیدپوست در کالاتین در تنسی، با یک تلفن که درخصوص خلع‌سلاح کردن کسی بود مواجه شد. وقتی او از خودروی خود بیرون آمد و خود را در برابر یک خانه در چافین کورت دید با یک زن سیاهپوست آمریکایی-آفریقایی روبه‌رو شد. او عصبانی بود و در حالی که یک تبر در دست داشت دیگران را تهدید می‌کرد. او سلاح کمری خود را درآورد و از زن خواست که سلاح خود را بر زمین بگذارد. اما این زن دست‌بردار نبود و به سمت او حمله‌ور شد.

این پلیس چندین قدم دیگر عقب‌نشینی کرد تا جایی که خودروی پلیس قرار داشت و بسیار به اسپری نزدیک شده بود. دیگر جایی برای عقب‌نشینی نداشت و این زن عصبانی همچنان به سمت او می‌آمد و او مجبور به شلیک شد؛ دوبار. این زن در نهایت با دوبار شلیک از پای درآمد. تمام این وقایع در ۱۱ ثانیه رخ داد. نام این زن «سُوات» بود. در روزهای بعد از آن افرادی که مقیم آنجا بودند ترس این را داشتند تا کشته‌شدن سوات منجر به اعتراض‌های فراوانی شود، درست مانند آنچه در فرگوسن در میسوری اتفاق افتاده بود. بیست ماه پیش از آن در فرگوسن، پلیس این شهر با شلیک به یک سیاهپوست متهم به رفتار نژادپرستانه شده بود و متعاقب آن در چندین ایالت آمریکا اعتراض‌های خیابانی خشونت‌آمیزی به وقوع پیوست.

پاستور دریک جکسون، که کلیسای اول باپتیست گالاتین را اداره می‌کند، رهبری جماعتی به نام «ضدبردگی» را بر عهده دارد که بیش از ۱۵۰ سال پیش در این منطقه تاسیس شده است. او می‌گوید: «می‌خواهم از سیر تا پیاز این ماجرا را بدانم؛ اینکه چه اتفاقی افتاد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ آیا می‌شد این اتفاق نیفتد؟ آیا افسر پلیس اقدام نامناسبی انجام داده است و اگر اشتباه از سوی افسر پلیس بوده است چه عواقبی در پیش خواهد بود؟»  او اما تصریح می‌کند: ما تا زمانی که خودمان دست به تحقیق نزنیم هیچ ادعایی را نمی پذیریم.

«ری وایتلی»، دادستان کل منطقه سامنر‌کانتی بلافاصله یک پرونده تحقیقاتی بازمی‌کند. ویدئویی که بر بدن پلیس نصب شده، گویای اثبات گفته‌های جیمز اسپری بود و به نظر می‌رسید که پلیس ناچار به دفاع شده است. وایتلی می‌خواست تا کنفرانس برگزار کند و شرحی از یافته‌های خود بدهد اما «دان باندی» رئیس پلیس گفت که این کار را انجام ندهد. باندی به عنوان یک بومی گالاتین احساسات روحی کشیش جکسون و سایر مردم شهر را درک می‌کرد. در گذشته بین مردم و پلیس اتفاقات ناخوشایندی رخ داده بود اما از زمانی که باندی رئیس پلیس این منطقه شده بود او سعی وافری کرده بود تا اعتماد مردم را به پلیس جلب کند و مجددا آسیب نبیند.

انعطاف نشان دادن در زمان استرس بسیار ضروری بوده و هست. باندی می‌گوید: زمانی که دادستان گفت که می‌خواهد کنفرانسی برگزار کند، مانع اقدام او شدم و به او گفتم که فیلم را باید منتشر کنیم نه اینکه کنفرانس برگزار کنیم. به همین منظور باندی، شهردار پگی براون، کشیش جکسون و سایر رهبران آفریقایی-آمریکایی را جمع کرد و فیلم کشته شدن سوات را به آنها نشان داد. بعد او گفت که قصد دارد فیلم را منتشر کند و ساعاتی بعد نیز چنین کاری کرد. واکنش مردم گالاتین تقریبا شوک‌آور بود. با وجود شهرهایی که کانون درگیری‌های نژادپرستی هستند، گالاتین که حتی فاقد مدارس سیاه‌پوستان در سال ۱۹۷۱ بود روی دیگری از خود نشان داد. به‌جای اینکه مردم آشوب یا اعتراض کنند، مراسم بزرگداشت مذهبی برگزار کردند و در میان مشارکت‌کنندگان این مراسم ۹۰ نفر حضور داشتند که ۲۰ نفر از آنها پلیس و ۹ نفر دیگر نیز از کشیش‌ها بودند. از ۹ کشیش ۵ نفر سفیدپوست و ۴ نفر سیاهپوست بودند.

تیفانی‌هاموک، یکی از شهروندان موثر و بانفوذ گالاتین وقتی به پشت تریبون رفت تا سخنرانی کند، گفت: در چند روز گذشته، ما شاهد وقایع غم‌انگیزی بودیم که به سادگی ما را ویران کرد. وقتی امشب به جمعیت نگاه می‌کنم ما یک جامعه عالی ساخته‌ایم. ما باید حرکت از روی احترام را آغازگر باشیم. شاید همه ما با هم‌تفاوت‌هایی داشته باشیم اما همه احساس یگانه‌ای داریم و آن اینکه جامعه ای واحد، مولد و ایمن بسازیم. پس از او نیز باندی پشت تریبون رفت و گفت: ما تلاش می‌کنیم و تقلا می‌کنیم. اما از خود می‌پرسم آیا ما آدم‌های کاملی هستیم؟ نه نیستیم. اما دست خدا در میان‌ماست و ما مردمی خداترس هستیم که اینجا جمع شده ایم.

اگر هوشمندی تیفانی‌هاموک و دان باندی نبود هم اینک گالاتین نیز در زمره شهرهایی قرار داشت که به باشگاه درگیری‌های نژادی معروف هستند و زندگی در این نقاط مانند زندگی کردن بر روی بشکه باروت است. نقاطی مانند بالتیمور، کلیولند، چارلستون شمالی، استنفورد و فلوریدا که جزو کانون‌های آشوب در ایالات‌متحده به‌شمار می‌روند.  این دو اولین قهرمانان داستان‌های ریدرز دایجست به‌حساب می‌آیند. مردم این شهر تنها به این دلیل که مانع یک درگیری شدند به عنوان برنده به‌شمار نمی‌آیند، بلکه آنها جامعه را فراتر از خود می‌بینند و این برای اتحاد یک جامعه بسیار ضروری و حیاتی به‌حساب می‌آید.