طلسم دیکتاتوری

محمد حسین باقی

هر کشوری طی فراز و فرودهای خود و در مسیر تطور، تحول و تکامل تاریخی خود «آستانه»‌ها، «گردنه»ها «نقطه عطف»ها و «لحظه»‌هایی را پشت سر می‌گذارد که می‌تواند بر سرنوشت مردمان آن کشور تاثیر گذاشته و مسیر آن کشور را متحول سازد. این «گردنه»ها می‌تواند کشوری را به اوج قدرت و احترام بین‌المللی برساند و هم می‌تواند به عمق بحران‌ها و فجایع سوق دهد. ترکیه و رئیس‌جمهوری آن «رجب طیب اردوغان» از این دسته‌اند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم درخشان‌ترین دوران تاریخ مدرن ترکیه همان ۶-۵ سال اول زمامداری «آک پارتی» یا همان «حزب عدالت و توسعه»اردوغان بود. به گواه کتاب‌هایی که در مورد تاریخ مدرن ترکیه نوشته شده است، این کشور از زمانی که به استقلال رسید و «ترک‌های جوان» به رهبری مصطفی کمال آتاتورک آخرین بقایای خلافت عثمانی را ساقط کردند و جمهوری مدرن ترکیه را به وجود آوردند هرگز روی خوش ندیده است. از بدو تاسیس جمهوری مدرن ترکیه در سال ۱۹۲۴، این کشور زیر یوغ قدرت نظامیان قرار داشت. اگرچه برخی معتقدند دموکراسی ترکیه یک سر و گردن از همقطاران این کشور بالاتر است اما این کشور به واقع دموکرات نیست. شاید رگه‌هایی از دموکراسی آن هم به یمن همجواری با اروپا در این کشور دیده شود اما تار و پود تاریخ مدرن ترکیه آغشته به اقتدارگرایی نظامیان، استیلای دیوانسالاری و مغازله «قضات» با «نظامیان» بوده است.

برخی حزب عدالتی‌ها را «اسلامگرایان مدرن» می‌نامند. این عنوان شاید در ۶-۵ سال اول زمامداری آنها - یا شاید در بهترین حالت تا پیش از سال ۲۰۱۱- برازنده اعضای حزب عدالت بود اما از سال ۲۰۱۱ بار دیگر رهبران ترکیه به همان خوی و خصلت، اصالت و هویت تاریخی خود بازگشتند که همان دیکتاتوری جهان سومی است. همه‌پرسی که قرار است در ترکیه برگزار شود یک گام دیگر این کشور را به سوی اقتدارگرایی جهان سومی نزدیک می‌کند. اساسا، ترکیه پسرفت خود را از سال ۲۰۱۱ و پس از شروع بحران سوریه آغاز کرد. اگر در دوره‌ای احمد داوود اوغلو، استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه اسلامی مالزی، معمار سیاست خارجی ترکیه نوین نام گرفت و به دنبال «تنش صفر با همسایگان» بود اما اکنون نه از آن تنش صفر خبری است و نه از معمار آن. ترکیه با غلتیدن در دامان نوعثمانی گری از «میانه‌روی» فاصله گرفت و نتوانست «توازن» را در سیاست خارجی خود نگه دارد. برخی معتقدند همه پرسی ترکیه راهی است برای پاسخ به بحران‌های داخلی و خارجی ترکیه. در واقع، سران حزب عدالت، به ویژه اردوغان، تصور می‌کنند در صورت تصرف تمام عیار قدرت می‌توانند به نحو مطلوبی به بحران‌ها پاسخ دهند.

موسسه مطالعات خاورمیانه در مطلبی به قلم «بوراک بکدیل» می‌نویسد همه‌پرسی ترکیه، این کشور را یک گام دیگر به سوی اقتدارگرایی تمام عیار نزدیک می‌کند. او می‌نویسد اردوغان بر این است تا «مُهر» خود را بر رژیم اقتدارگرای خود بزند. بکدیل بر این باور است که اردوغان می‌خواهد «سه قدرت» [پارلمان، قوه مجریه و قضائیه] را در «یک قدرت کارآمد» ادغام کند که همان ریاست جمهوری است که قرار است خود رهبری آن را تا ۲۰۲۳ به دست بگیرد. او می‌نویسد از می ‌۲۰۱۶ به این سو، روند اقتدارگرایی اردوغان شکلی فزاینده به خود گرفته است. اردوغان تمام نزدیکان خود از جمله داوود اوغلو(نخست‌وزیر) را مجبور به کناره‌گیری کرد زیرا بر این باور بود که او مانعی بر سر راه اقتدارگرایی تمام عیار او و سیستم ریاست جمهوری است که قرار است به کف اردوغان سپرده شود. بوراک بکدیل می‌افزاید: «اردوغان با برکناری تنها محرم اسرار خود- داوود اوغلو- فردی را به جای او گماشت که او نیز مشتاق پایان دادن به دوران زمامداری نخست‌وزیر است. بینالی ییلدریم معتقد است تمام قدرت باید در دست رئیس‌جمهوری قدرتمند باشد.»

گذار از «اسلامگرایی مدرن» به «پوپولیسم مدرن»

برخی معتقدند دیگر اثری از «میانه‌روی» در حزب عدالتی‌ها به چشم نمی‌خورد. اسلامگرایی مدرن در ترکیه «دولت مستعجل» بود. در واقع، گذار از اسلامگرایی مدرن به پوپولیسم مدرن (که برخی حتی پا را فراتر گذاشته و آن را اقتدارگرایی مدرن می‌نامند) بسیار زود اتفاق افتاد. رهبران ترکیه روند اصلاحات را نه به خاطر نفس اصلاحات بلکه برای سازگاری قوانین خود با اتحادیه اروپا برای پیوستن به این اتحادیه انجام دادند. بنابراین، اصلاحات نیز «دولت مستعجل» بود و نتیجه این شد که پس از کودتای نافرجام سال ۲۰۱۵ در ترکیه، رهبران این کشور بسیاری از اصلاحات قانونی- قضایی که همراستا با قوانین اتحادیه اروپا انجام شده بود را غیرضروری دیده و در صدد بازگشت به قوانین خود هستند. مصداق آن اظهارات اردوغان در اجتماع انتخاباتی مردم شهر چوروم است. او در این اجتماع انتخاباتی گفت که موافق بازگشت حکم اعدام به نظام قضایی ترکیه است و در صورت تصویب در مجلس، دستور اجرای آن را صادر خواهد کرد. وی افزود: «اگر طرح لایحه اعدام در مجلس تصویب شده و به من ارجاع داده شود، بدون هیچ تردیدی آن را تایید می‌کنم. ما اختیار بخشش قاتلان شهدایمان را نداریم و در این زمینه هر اقدامی لازم باشد انجام می‌دهیم.» مجازات اعدام در ترکیه بر اساس قانون ملی موسوم به ۵۲۱۸ در سال ۲۰۰۴ برداشته شد.

«کرم اکتم»، در کتاب «دیروز و امروز یک ملت» معتقد است که گفتمان ترکیه و آک‌پارتی به شدت امنیتی و ستیزه‌جویانه شده است. او معتقد است آک پارتی پس از تسویه حساب با نمایندگان «دولت عمیق» یا «دولت نگهبان» [ارتش، نیروهای اطلاعاتی- امنیتی و سیستم قضایی] راه را برای خود باز شده می‌بیند. در واقع، نقشی که روزگاری دولت نگهبان بر عهده داشت اکنون بر دوش حزب عدالت سنگینی می‌کند. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد وظایف دولت نگهبان را امروز اردوغان و تیم او انجام می‌دهند. به گفته بکدیل، «سیستم ریاستی اردوغان» سیستمی است که یک نفر در آن دارای قدرت بی‌حد و حصر می‌شود. این فرد همزمان هم رئیس دولت است، هم رئیس حکومت و هم رهبر حزب عدالت. این فرد از این قدرت برخوردار خواهد شد که تمام وزرای کابینه را انتخاب کند بدون اینکه نیازی به رأی اعتماد پارلمان داشته باشد. این فرد که قدرت تمام و کمال دارد بودجه را پیشنهاد داده و بیش از نیمی از اعضای عالی قضایی را انتخاب می‌کند. او همچنین قدرت انحلال پارلمان و اعلام وضعیت اضطراری را خواهد داشت. در عمل، پارلمان و سیستم قضا نهادهایی تشریفاتی خواهند شد.

یان ورنر مولر، استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون، در کتاب «پوپولیسم چیست؟» می‌نویسد پوپولیسم نه پاره‌ای اصیل از سیاست دموکراتیک مدرن است و نه نوعی ناهنجاری بلکه ناشی از شهروندان غیرمنطقی است. پوپولیست‌ها مخالف اصل نمایندگی سیاسی نیستند؛ بلکه فقط اصرار دارند که خودشان نمایندگان مشروع هستند. پوپولیست‌ها ادعا می‌کنند که به تنهایی نماینده مردم هستند. همه رقبای سیاسی دیگر اساسا نامشروع هستند و هر کسی که از آنها پشتیبانی نمی‌کند، چنان که شاید و باید جزئی از مردم نیست. پوپولیست‌ها درخواست رفراندوم می‌کنند و مایلند آنچه آنها از قبل برای اراده مردم تعیین کرده‌اند، به سادگی تایید شود. پوپولیست‌ها در تسخیر دولت، فساد گسترده و سرکوب هر چیزی شبیه یک جامعه مدنی منتقد، شرکت خواهند کرد. پوپولیست‌ها می‌توانند قانون اساسی نیز بنویسند؛ اما این قانون اساسی کاملا جانبدارانه خواهد بود که هدف از آن حفظ پوپولیست در قدرت و به نام جاودانه کردن اراده به اصطلاح اصیل و معتبر مردم است. او پوپولیسم را از جهاتی زنگ خطری مفید برای دموکراسی تلقی می‌کند. مولر معتقد است حکومت پوپولیست تاکتیک‌هایی را در هنگام حضور در قدرت پیش می‌گیرد از جمله «اشغال» یا «مستعمره‌سازی» دولت و ارگان‌های دولتی به این معنا که بتواند اعضای حزب متبوع را در تمام نهادهای دولتی به کار گمارد. اردوغان نیز درست در همین مسیر حرکت می‌کند.

«کرم اکتم» در کتاب خود به نقل از اسناد سفارت آمریکا، اردوغان را چنین توصیف می‌کند: «یکی از اسناد سفارت آمریکا در آنکارا، او [اردوغان] را دارای ویژگی‌های غرور بسیار زیاد و جاه‌طلبی‌های لجام‌گسیخته که از اعتقادش به تعیین او از سوی خدا برای رهبری ترکیه سرچشمه می‌گرفت توصیف می‌کند. او دارای میل اقتدارگرایانه است». ترکیه در دو برهه وارد بحران شد: یکی زمانی که اولین محرم اردوغان یعنی «عبدالله گل» از حلقه افراد نزدیک به اردوغان کناره گرفت و دیگری زمانی بود که دومین محرم اردوغان یعنی «داود اوغلو» عنان اشتر ناهموار سیاست را بر پشت آن افکند و به کنج عزلت خزید. بی جهت نیست که اکتم می‌گوید ترکیه هنوز «از طلسم اقتدارگرایی رها نشده است». ترکیه مدتی است در گردنه بحرانی سیاست مردد مانده و یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ. یک روز بر طبل رفتن اسد می‌کوبد، روز دیگر می‌گوید اسد اولویت ما نیست و در مذاکرات شرکت می‌کند، پس از حمله موشکی آمریکا به سوریه باز رجزخوانی می‌کند و خواستار رفتن اسد می‌شود.

مایکل روبین، تحلیلگر موسسه امریکن اینترپرایز معتقد است ترکیه در مسیر زوال و تجزیه قرار گرفته است. او با اشاره به شواهد تاریخی نشان می‌دهد که اردوغان با سیاست‌های نابخردانه خود، جمهوری ترکیه را از هم خواهد درید. او در مقاله خود به گونه‌شناسی تجزیه پرداخته و می‌نویسد تجزیه دو گونه است: یکی تجزیه سرزمینیِ ناشی از جنگ داخلی و درگیری‌های خشونت بار. این نوع درگیری‌ها مقدم بر هر نوع تجزیه دیگر هستند و مصادیق آن در تاریخ زیاد هستند. دوم، تجزیه ناشی از درگیری‌های استعماری که باعث می‌شود کشورها به سوی تجزیه و استقلال بروند. سوم که مهمترین نوع تجزیه است، تجزیه روحی و روانی در یک ملت است که مقدم بر تجزیه و گسستگی سیاسی است. اریتره‌ای‌ها سال‌ها پیش از استقلال و رسمیت یافتن جدایی از اتیوپی خود را «اتیوپیایی» نمی‌شناختند. بنگلادشی‌ها به زبان دیگری سخن می‌گفتند و هویت فرهنگی بسیار متمایزی داشتند. او معتقد است گسستگی و تجزیه روحی- روانی در «روح ملی» ترکیه رخ داده است. مثال آن، درگیری‌های چند دهه‌ای ترک‌ها با کردهاست. کردهای ترکیه خود را «ترک» نمی‌نامند بلکه هویت خود را هویت «کردی» می‌شناسند. روبین معتقد است ترکیه با قرار گرفتن در مسیر تجزیه روانی، دیر یا زود دچار تجزیه سرزمینی نیز خواهد شد.

در واقع، ظهور آک پارتی معلول دستکاری ژنرال‌ها، سرکوب جامعه و ویرانگری بود که از فردای استقلال ترکیه گریبانگیر این کشور شده بود. اعضای حزب عدالت تنها از فرصت پدید آمده و استقبال مردم استفاده کردند. می‌شود گفت روی کار آمدن «اسلامگرایان سابقا میانه‌رو» معلول دهن‌کجی مردم ترکیه به ژنرال‌هایی بود که چند دهه بود جامعه را به گسستگی و تجزیه جامعه به دو دسته «ترک» و «کرد» تقسیم کرده بودند. چنین است که کرم اکتم می‌نویسد: «بحران‌های سیاسی ترکیه را پاره پاره کرده است». او می‌نویسد حزب عدالت که هژمونی خود را از دست رفته می‌بیند عنان از کف داده و حاضر نیست قدرت را با رقبا به اشتراک بگذارد. به گفته اکتم، «صلح عثمانیایی» محدودیت‌هایی دارد. این محدودیت‌ها خود را در ارتباط با اتحادیه اروپا، اسراییل، ایران، آمریکا و جهان عرب نشان داد. او می‌نویسد ترکیه اکنون «گرفتار و در نوسان بین عزم عادی‌سازی [روابط با همسایگان]، طعمه منازعه‌های قدیمی [ترک و کرد] و مداخله دولت نگهبان است». اگرچه نوک این دولت نگهبان [ارتش به‌عنوان حافظ و پاسدار میراث کمالیستی] تا حدودی چیده شده اما نبرد قدرت در لایه‌های پنهانی قدرت همچنان وجود دارد. همین لایه‌های پنهانی قدرت عزم اردوغان را برای تصرف تمام عیار قدرت جزم کرده و او را در کسوت «سلطان»ی نشانده که می‌ترسد اگر از عزم خود کوتاه بیاید، تومارش پیچیده شود.

منازعه‌های تمام نشدنی داخلی به ویژه در ارتباط با کردها در کنار منازعه‌های خارجی مانند داعش [که در تار و پود جامعه ترکیه تنیده شده و شبکه‌های مخفی گسترده‌ای تشکیل داده] و سوریه نه تنها امان از رهبران ترکیه ربوده بلکه روح ملی در این کشور را دچار فرسایش کرده است. برخی معتقدند ترکیه حتی در «اِشل» یک قدرت منطقه‌ای هم نیست. این کشور تنها به واسطه رابطه با اسراییل و آمریکا [به‌عنوان قدرت هژمون] توانسته فضایی حیاتی برای عرض اندام خود در منطقه بیابد. تزوتان تودوروف، فیلسوف مارکسیستِ فرانسوی- بلغاری می‌گوید کشورهایی مانند ترکیه و اسراییل فی نفسه عددی به حساب نمی‌آیند. ارزش وجودی آنها صرفا این است: «آنها دارایی ارزشمندی برای غرب به حساب می‌آیند». به محض اینکه غرب دیگر احساس نیازی به آنها نداشته باشد از اهمیت ساقط می‌شوند. اگر دولت نگهبان در دهه‌های گذشته در نقش اختلاف‌انداز در جامعه و عامل گسستگی اجتماعی تلقی می‌شد، اکنون به گفته اکتم، این نقش بر دوش حزب عدالت و شخص اردوغان قرار گرفته است. ترکیه باید یک «جمهوری اصلاح شده» به شمار رود تا بار دیگر نقش خود را بازیابد. اگر این کشور می‌خواهد از تجزیه روحی در روان ملت خود فاصله بگیرد، اگر می‌خواهد نقش دولت نگهبان را ایفا نکند، اگر می‌خواهد عامل وصل باشد نه علت فصل، حزب عدالت و رهبر آن اردوغان باید طرحی نو در اندازند و به پوست‌اندازی دوباره روی آورند. در این مسیر نیازمند «داود اوغلوهای» دیگری هستند تا بار دیگر بنای ترکیه مدرن را از نو معماری کنند. در غیر این صورت، سوریه، داعش و کردها، این کشور را به مرز فروپاشی و تجزیه خواهند برد.