سقوط جمهوری

اریک براون
ترجمه: محمدحسین باقی

جمهوری ترکیه- همان جمهوری‌ای که از زمان دگردیسی اش از یک مرحله اقتدارگرایانه (1950-1923) به یک حکومت لرزان اما دموکراتیزه چند حزبی به مدت نیم قرن آن را می‌شناختیم - سقوط کرده است. سیاست‌گذاران غربی باید خود را از مرگ کاذب ذهنی و اندیشه‌های واهی برهانند و اقدامات کاملی در برابر آن اتخاذ کنند. سال‌ها است روشن شده که پدیده حزب عدالت و توسعه (AKP) در تغییرات متزلزلِ جامعه ترکیه ریشه دارد نه در یک مرحله گذار میان دوران حکومت مدرن جمهوری خواه (به‌دلیل فساد) و رهبری ضعیف احزاب قدیمی سکولار. بسیاری از نیروهای قدیمی تر غربی- که از ترکیه «6 وجهیِ» آتاتورکیِ دوران جنگ سرد استفاده می‌کردند- هنوز خود را از آن واقعیت جدا نکرده‌اند؛ زیرا دردناک است و برخلاف باور ریشه دار آنهاست که فرآیند نوسازی دنده معکوس نمی‌رود. اکنون چالش مفهومی بزرگ‌تر است: مساله این نیست که چه کسی جمهوری ترکیه را اداره می‌کند بلکه مساله، وجود آن است. این کشور هم در حال بازگشت به مرحله پیشادموکراتیک خود است و این در حالی است که اوراسیاگرایان و اسلامگرایان جای مدرنیست‌های غربی در رأس هرم استبدادی را گرفته‌اند و هم اینکه در حال حرکت به سوی برخی اشکال هنوز تعریف نشده است.

ترکیه از جولای گذشته در وضعیت اضطراری به‌سر می‌برد، یعنی زمانی که یک جناح نظامی جدا شده به‌دنبال کودتا برآمدند اما نتوانستند دولت منتخب اردوغان (مرد قدرتمند ترکیه) را سرنگون سازند اما 300 نفر کشته شدند. از آن زمان، فرآیندی که از چند سال پیش از سوی حزب عدالت برای تغییر اساسی در مبانی سیاسی این کشور شروع شده، سرعت یافته است. آنچه از محدودیت‌های نهادین و قانونی بر قدرت رئیس‌جمهور پیشتر وجود داشت به‌طور سیستماتیک برچیده شده است. با سرعت و کارآمدی خیره‌کننده، هزاران تن زندانی شده یا از سیستم قضایی، رسانه‌ها، نظام آموزش ملی و ارتش به نیت مطیع ساختن تمام این نهادها در برابر حزب عدالت تصفیه شده‌اند. دهان اپوزیسیون بسته شده و اگر علیه «کاخ» در آنکارا سخنی بر زبان آورند، حیثیت، معیشت و زندگی‌شان بر باد می‌رود. تغییر در قانون اساسی ترکیه آخرین گامی است که اردوغان برای قانونی کردن اقتدار خود بر می‌دارد.

زوال جمهوری ترکیه به شکل‌های مختلفی با فروپاشی پیوسته مناقشات ژئوپلیتیک پسا 1991 در سراسر جنوب غرب آسیا درآمیخته است. متحدان ترک ما- به نوبه خودشان- می‌پرسند ناتو کجا بود (البته واشنگتن بود) وقتی دنیای پیرامون آنها در حال ویرانی بود و داشت روی آنها آوار می‌شد. تسلط روسیه در دریای سیاه برقرار شده و اکنون حضور استراتژیک این کشور در مدیترانه به یُمنِ استقرار نیروهایش در سوریه گسترش یافته است. شبه‌نظامیان حامی ایران اکنون روانه شام شده‌اند و تنها نیروهای سلفی- جهادی (که با وجود عقب‌نشینی داعش، قوی تر به‌نظر می‌رسند) به مخالفت با آنها برخاسته‌اند. پرزیدنت اوباما تلاش نظامی آمریکا علیه داعش را شکل داد، اما مشکل اساسی استراتژیک این کشور- بحران حکومت ورزی در میان اعراب سنی و توسعه حضور ایران به‌دلیل خلأ قدرتِ منتج از آن- دست نخورده باقی مانده و در نتیجه، موجب تضعیف ماموریت ارتش آمریکا شده و احتمالا به‌دنبال بی‌اثر کردن این ماموریت هستند.

در عین حال، حملات داعش به استانبول و جاهای دیگر در درون این کشور نشان داده که ترکیه - که روزگاری سدی در برابر هرج و مرج‌های خاورمیانه تصور می‌شد- به شکل خطرناکی در معرض هرج و مرج قرار گرفته است. دولت «آک پارتی» ثابت کرده که یا ناتوان است یا میلی برای نظارت بر مرزهای جنوبی خود ندارد. اروپا با مشاهده رویکرد اردوغان و وجه المصالحه قرار دادن آوارگان تنها ترجیح داده تا به ابراز نگرانی از فروپاشی تدریجی نهادهای «آزاد» در ترکیه بپردازد. به تعبیر دیگر می‌توان گفت غرب برای تضمین دسترسی به پایگاه اینجرلیک و یاری اردوغان برای ایجاد دیواری در برابر سیل مهاجران و آوارگان تنها به ابراز نگرانی از فروپاشی نهادهای «آزاد» آن هم در خفا و با شرکای خود در آنکارا بپردازد. این رویکرد هم شکست خورد. این شکست باعث شده میلیون‌ها نفر از ترک‌های دموکراسی خواه به دفاع از خود بپردازند در حالی که یک عنصر ایدئولوژیک در حزب عدالت - که بر برتری اسلامگرایان استوار است- برجسته شده است. در واقع، بسیاری از ترک‌ها از آشفتگی روابط خود با غرب به‌عنوان «فرصتی رهایی بخش» برای تبدیل کشور خود به قدرت یا قطب بزرگ اسلامیِ اوراسیا استفاده می‌کنند.

در این میان، ارتش ترکیه - تکیه‌گاه تاریخی روابط جمهوری با جهان آتلانتیک- در حال تخریب، سوخته شدن و بازسازی به شکلی دیگر است. این بازسازی نیروهای مسلح موجب تضعیف توانایی آنهاست و آنها را به‌عنوان متحد ناتو هم تضعیف خواهد کرد. در بحران‌های دهه‌های اخیر، دولت‌های آمریکا و ترکیه - به یقین- چشم در چشم دیده نشده‌اند [با هم تقابل نداشته اند]. اکنون به‌نظر می‌رسد نه در روابط دوجانبه که در نحوه حکمرانی دچار تقابل شوند. دیدگاه غرب دال بر اینکه ترکیه هیچ آلترناتیوی ندارد اشتباه است. اردوغان به‌دنبال متحد برای دفاع از جمهوری نیست آنگونه که مدافعان حکومتش چنین می‌خواهند. از نگاه «آک سارای»- کاخی که اردوغان در آن استقرار دارد- روسیه و به احتمال زیاد چین که دارای پول نقد بیشتری است می‌توانند همان آلترناتیو به حساب آیند؛ چراکه پیمان شانگهای و کمربند جاده ابریشم اساس یک پیکربندی جدید ترانس -آسیا از قدرت را تشکیل می‌دهد.

اردوغان خود را یک «فرا آتاتورک» می‌بیند. اما بر خلاف آتاتورک، او «دولت ساز» نیست. او یک «جنبش اجتماعی ساز» است. دولتِ در حال ظهورِ حزب عدالت به‌دنبال انحصار قدرت است و در این راه بر ملی‌گرایی مذهبی - که نفرت و ترس را به‌عنوان ابزار در این راه به‌کار گرفته - اتکا داشته است تا اکثریت پارلمانی مورد نیاز برای بازسازی و پیکربندی دوباره قانون اساسی را برانگیزد. اما نگاه حزب عدالت با موزاییک جامعه شناختی که همان ترکیه است به خوبی «چفت» نشده است. در مقابل، فرقه گرایی در حال متلاشی کردن انسجام و دفاع مدنی کشور است و این باعث می‌شود ترکیه در برابر جناح گرایی یا درگیری‌های جناحی و در برابر فشار خارجی آسیب‌پذیرتر شود. [سیستم] امنیت داخلی حزب عدالت در سرکوب معلمان مدارس و روزنامه نگاران به‌دلیل دیدگاه‌های مخالف سیاسی و دینی شان کارآمدتر از عقب راندن داعش و سایر هواداران جهادی در درون این کشور عمل کرده است.

خطرناک‌ترین خطوط گسل برای تعمیق حکومت حزب عدالت و توسعه در امتداد سه مرزی است که جامعه ترکیه با کردها در آن اشتراک دارد: در شمال شرق عراق، در «دنباله» سرزمینی خودمختار خود در سوریه و به لحاظ داخلی در جنوب شرق. کردها در این مناطق به لحاظ سیاسی متفرق هستند، اما با این حال، تعدادشان رو به افزایش است. این باعث فشار زیاد بر نظم دولت محوری می‌شود که باقی مانده است؛ سیاست مثل همیشه نمی‌تواند آنها را مهار کند. در جنوب شرق، کردها به ترتیباتی فدرال به خاطر حفظ جمهوری نیازمندند. ترک‌های دوراندیش نیز تصور می‌کنند که اشتراک با سیاست کردی مرتبط با PKK در سوریه - مانند سیاستی که در قبال اقلیم کردستان در عراق پی گرفته شد- دست یافتنی است. با این حال، احساسات ضد کردی برای رهبری حزب عدالت به لحاظ سیاسی مفید بوده؛ بنابراین اردوغان جنگ را برگزید.

با تبدیل PKK به یک تشکیلات شهری تر، سازماندهی آن متلاشی شده و به زیرشاخه‌های رادیکال تقسیم شده و باعث شده شورش‌ها بی‌شکل تر و سرکوب تروریسم دشوارتر شود. تاکتیک‌های زشت ارتش ترکیه در جنوب شرق باعث ویرانی شهرها شده و به گفته منابع کرد، 500 هزار آواره بر جا گذاشته است. در همین حال، دولت حزب عدالت به زندانی کردن رهبران غیرنظامی کرد نیاز دارد تا صلح را برقرار سازد. همزمان، میل اردوغان به قدرت امنیت ملی ترکیه را در معرض خطر قرار داده است. داعش در این شکاف‌های خوف‌آور در حال بندبازی و نفع بردن است و می‌کوشد تا از آنها در راستای اهداف خود بهره‌برداری کند. تبانی جناح‌های سرسخت PKK با روسیه یا برخی طرف‌های منطقه‌ای - که رقبای ترکیه محسوب می‌شوند- ممکن است تهدیدی به مراتب بیشتر باشد.

همه اینها باعث شده ناتو در مورد آینده - بدون لنگرگاه جنوب شرقی خود- به اندیشه بپردازد. غرب در معرض در غلتیدن به سقوط یا انفجار نظم منطقه‌ای قرار دارد؛ نظمی که در حال کشاندن ترکیه به‌دنبال خود یا بلعیدن این کشور است و متحدان را ملزم کرده تا در جست و جوی آلترناتیوهایی برآیند و به تحکیم این آلترناتیوها بپردازند. با این حال، اهمیت ترکیه همچنان زیاد است؛ همان طور که پرزیدنت ترومن در سال 1947 بر کنگره فشار آورد تا در سیاستی که منجر به شکل‌گیری ناتو شد به تضمین «نهادهای آزاد» ترکیه بپردازد، خصلت و کاراکتر سیاسی این کشور بر ساخت استراتژیک تمام اوراسیا تاثیر می‌گذارد. دولت ترامپ باید ببیند آیا ممکن است بار دیگر جمهوری ترکیه به مسیر سابق خود بازمی‌گردد یا خیر. اگر ممکن است چگونه. اردوغان یک فرصت‌طلب دمدمی مزاج است. وقتی امیالش با مانع برخورد می‌کند - در داخل یا به لحاظ ژئوپلیتیک- غرایز بقای او، وی را برمی‌انگیزد تا مسیر را تغییر دهد.

مبنای دولت کلاینتالیستی [حامی پرورانه] حزب عدالت مستعد ابتلا به فشار اقتصادی است. وقتی اروپا تصمیم به تحریم ترکیه می‌گیرد، آمریکا نیز باید به آنها بپیوندد تا «آک‌سارای» را وادار کنند که مسیر قطار جمهوری را به ریل خود بازگرداند. اطمینان به تحت‌الحمایگان آمریکا در خلیج فارس در برابر نیروهای رقیب و چالشگران هژمون به تضمین این همکاری کمک می‌کند. رهبران عرب حاشیه خلیج فارس برای «دربار اردوغان» و اقتصاد تحت کنترل حزب عدالت ولخرجی کرده‌اند تا این کشور در برابر نفوذ رقبای خارجی خود را حفظ کند اما دولت حزب عدالت اکنون در ستیز با جامعه ترکیه است و احتمالا نمی‌تواند تعادل را به خاورمیانه بازگرداند.

دولت ترامپ همچنین باید این مساله را در اتحاد آتلانتیک به‌صورتی شجاعانه هم بر اساس زمینه‌های سیاسی و هم استراتژیک برای ترک‌ها مطرح کند. چشم‌انداز تقویت قدرت روسیه در مدیترانه تاثیراتی هم برای امنیت اروپا و ترکیه داشته که باید مورد ملاحظه قرار گیرد. اما اولویت فوری همانا پایان جنگ در سوریه است. در گام اول، معامله میان ناتو و روسیه، ساختار حکومت علوی‌های سوریه و عناصری از اکثریت اهل تسنن و جمعیت‌های اقلیت برای تجزیه مدیریت شده قدرت در سوریه ممکن است قابل دستیابی باشد، اما به این شرط که نیروهای نیابتی خارجی از این کشور بیرون شوند. اگر این امر رخ ندهد، سرکوب سلفی - جهادی‌ها غیرممکن می‌شود. با این حال، طرحی برای صلح پایدار از سوی نهادهای آزادِ داخل ترکیه باید دستور کار اصلی آمریکا در قبال ترکیه باشد. آمریکا هنوز در میان ترک‌ها و کردها صاحب نفوذ است و باید از چهره‌های مهمی که دارای حسن نیت هستند استفاده کند.

این امر سال‌ها طول خواهد کشید، اما برای بقا و احیای جمهوری در ترکیه و بازگرداندن نظم به خاورمیانه حیاتی است. صرفنظر از نتیجه انتخابات در ترکیه اما یک چیز مسلم است: این کشور در حال تخریب بنیان‌های دموکراسی خویش است و به‌سوی اقتدارگرایی ترکی حرکت می‌کند. این مساله باعث شده ترکیه دیگر الگویی برای اسلام دموکراتیک و میانه‌رو مطرح نشود. مخالفان اردوغان وی را متهم می‌کنند که در نظر دارد نظام تقریبا دموکراتیک را به یک اتوکراسی یا دیکتاتوری تبدیل کند. اکنون ترکیه در حد و اندازه یک دولت اقتدارگرای جهان سومی سقوط کرده است. غرب باید به خود آید و اجازه ندهد این «دارایی استراتژیک» در مسیر اقتدارگرایی قرار گیرد.