توزیع درآمد به زبان ساده

مرتضی زارع

کارشناس اقتصادی

این جمله‌ها به گوش‌تان خورده است؛ این دیگر چه وضعش است، پول‌دارها پول‌دارتر می‌شوند و فقرا فقیرتر، یا فلانی که کار خاصی نکرده، من اگر پول داشتم خیلی بهتر از او با سرمایه‌ام کار می‌کردم. اگر مشکل پول نبود من مهارت‌هایی به‌دست می‌آوردم تا به‌اندازه ۵ سال یک کارمند در عرض یک سال پول در بیاورم، اووه عجب ماشینی دارد، پول ماشین او به اندازه کل زندگی ما است، ما که هرچه تلاش کنیم عمرا نمی‌توانیم به‌اندازه پول‌دارهای کشور درآمد کسب کنیم. وقتی این حرف‌ها را می‌زنیم یا می‌شنویم شاید در بطن خود به‌نوعی حس بی‌عدالتی می‌کنیم. حتی گاهی این احساس ممکن است به ارتکاب جرم منجر شود. اما آیا در علم اقتصاد به این موضوع پرداخته شده است؟ آیا در اقتصاد نابرابری درآمد افراد جامعه موضوع مهمی است؟ برای اقتصاد ثروت کلی یک کشور مهم است یا اینکه این ثروت به‌طور عادلانه بین اقشار مختلف توزیع شود.

جالب است بدانید بحث در مورد توزیع عادلانه درآمد عمری به اندازه ۲ قرن دارد. اما چرا راجع به این مساله بحث می‌شود؟ شاید بگویید مگر غیر از این است که درآمد باید به‌طور عادلانه بین تمامی مردم پخش شود؟ خب، اگر درآمد به‌طور یکسان بین افراد جامعه توزیع شود آیا انگیزه‌ای برای تلاش بیشتر، کارآفرینی و تولید محصولات جدید باقی می‌ماند؟ آیا انسان‌ها برای رسیدن به اهداف خود نیازی به تلاش و کشف علوم جدید خواهند داشت؟ بیایید دو دیدگاه اصلی مطرح در این موضوع را بررسی کنیم؛ صورت مساله ما توزیع درآمد است، توزیع درآمد چیست؟ این مفهوم نشان می‌دهد سهم هر کدام از افراد یک کشور از درآمد ملی حاصل شده کشور چقدر است. از اوایل قرن نوزدهم تا دهه ۱۹۷۰ اقتصاددانان اعتقاد داشتند برای افزایش تولید کشور و رشد اقتصادی نابرابر بودن درآمد یک عامل مثبت است. دو فاکتور اصلی تولید در اقتصاد نیروی کار و سرمایه است، سرمایه حاصل جمع شدن پس‌انداز در طول زمان است. آنها استدلال می‌کردند که ثروتمندان بخش زیادی از درآمد خود را پس‌انداز می‌کنند چون با افزایش درآمدشان و رسیدن به سطحی از رفاه دیگر نیازهای آنها اشباع می‌شود و مابقی درآمد آنها پس‌انداز می‌شود. این پس‌انداز وقتی جمع می‌شود سرمایه لازم برای به‌حرکت درآوردن چرخ‌های تولید را می‌سازد. سرمایه‌داران به‌واسطه نقش بیشتری که در تولید دارند سهم بزرگ‌تری از درآمد نصیبشان می‌شود. با افزایش تولید هر کدام از افراد جامعه به اندازه نقشی که در تولید دارند از درآمد آن بهره‌مند می‌شوند. همچنین مردمی که سطح درآمد کمتری دارند برای رسیدن به درآمد بیشتر تلاش می‌کنند و شروع به خلق کسب و کار جدید، اختراعات و محصولات جدید می‌کنند. همچنین آنها استدلال می‌کردند وقتی شکاف درآمدی افراد کم باشد اندازه سرمایه‌گذاری افراد کوچک می‌شود. سرمایه‌گذاری کمتر یعنی سود کمتر، سود کمتر یعنی مصرف کمتر، مصرف کمتر یعنی تقاضای کمتر و نهایتا تولید کمتر و بیکاری بخشی از جامعه. این دیدگاه توزیع نابرابر درآمد را لازمه رشد و شکوفایی اقتصاد می‌داند.

اما این پایان کار نیست. حال بیایید مضرات این دیدگاه را به‌خصوص در کشورهای در حال توسعه بررسی کنیم. شاید علاوه بر شواهد تاریخی بی‌شمار در دهه ۱۹۷۰ در کشورهای در حال توسعه، آن‌چه خود ما در کشور در حال توسعه‌مان می‌بینیم این تفسیر را برای ما ملموس‌تر سازد. در کشورهای در حال توسعه بخش قابل‌توجهی از درآمد ثروتمندان صرف خرید کالاهای لوکس، ماشین‌های گران قیمت، ساخت‌وسازهای تجملاتی، خرید جواهرات، خرید مکان‌هایی جهت تفریح در خارج از کشور، خرید دارایی‌های غیرمولد در اقتصاد با اهداف سوداگرانه مثل طلا، و حتی سرمایه‌گذاری در خارج کشور می‌شود. وقتی سرمایه صرف تولید در داخل کشور نشود کشور از لحاظ تولیدی ضعیف می‌شود. بیکاری زیادتر شده و مردم فقیرتر می‌شوند. افراد ثروتمند با وارد کردن کالاهای مورد نیاز مردم سود کلانی به‌دست می‌آورند و بسیاری از بازارهای کشور را منحصرانه به‌نام خود می‌کنند. تحت این شرایط آنها روز به روز پول‌دارتر شده و بقیه مردم فقیرتر می‌شوند. اختلاف یا شکاف درآمدی به‌وجود آمده مردم فقیر را به جای کسب مهارت‌ها، دانش و کارآفرینی درگیر تامین نیازهای اولیه می‌کند. توان خرید مردم پایین می‌آید و تقاضا در جامعه کم می‌شود. وقتی مردم توانی برای خرید نداشته باشند انگیزه‌ای برای تولیدکننده به‌منظور افزایش تولید نمی‌ماند و کشور رشد اقتصادی نخواهد داشت.

می‌بینید در اقتصاد شرایط کشورها چه اندازه تاثیرگذار است؟ در کشورهای توسعه یافته اگرچه شکاف درآمدی وجود دارد اما دولت از طرق مختلف مثل دریافت مالیات، امکانات اولیه برای سطوح پایین جامعه از قبیل آموزش و بهداشت رایگان فراهم می‌کند. به‌علاوه باوجود صنایع و خدمات مختلف، امکان کار کردن افراد و کسب درآمد برای داشتن سطح متوسطی از زندگی فراهم می‌شود. تحت این شرایط همواره درجه‌ای از تقاضا در جامعه وجود دارد که محصولات را خریداری و انگیزه تولید را تقویت می‌کند. اما در طرف دیگر در کشورهای در حال توسعه سرمایه به ابزاری برای حاکمیت عده‌ای خاص بر بازارهای کشور، نابودی تولید و از بین رفتن انگیزه‌های مردم تبدیل می‌شود. این اصطلاح که فقرا هر روز فقیرتر و پولدارها هر روز ثروتمندتر می‌شوند بیانی ساده اما پرمفهوم در وصف این قبیل جوامع است. جوانان حتی در حال تحصیل در بالاترین مدارج علمی با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند و مطمئنا کیفیت واقعی متناسب با استعداد آنها حاصل نمی‌شود. بنابراین توزیع درآمد یک مساله مهم در اقتصاد است که در راس سیاست‌های اقتصادی هر دولتی وجود دارد. شکاف درآمد باید در حدی باشد که هم انگیزه سرمایه‌داران را تامین کند و هم انگیزه سایر افراد جامعه. شکاف درآمدی بالا نشانه‌ای از عدم عملکرد مناسب اقتصاد است، یعنی عوامل تولید و کسب درآمد کشور در دست افرادی خاص است که درصد ناچیزی از جمعیت را تشکیل می‌دهند. دولت باید با ایجاد بسترهای سرمایه‌گذاری داخلی انگیزه سرمایه‌داران را به سمت بازارهای داخل متمایل کند و سیاست‌هایی برای توزیع عادلانه‌تر درآمد مثل کسب مالیات از اقشار پردرآمد جامعه و هزینه کردن آن دربخش‌های آموزش و بهداشت به کار گیرد که تا حد ممکن شکاف بین این دو قشر را کاهش دهد

توزیع درآمد به زبان ساده