نقطه اشتراک کارآفرینان موفق چیست؟

مترجم: مریم رضایی

منبع: Forbes

وقتی در مورد نحوه عملکرد کارآفرینان موفق مطالعه می‌کنیم، عموما بر رفتار آنها متمرکز می‌شویم. در واقع مشکل از همین جا ناشی می‌شود و به همین دلیل نمی‌توانیم به طور دقیق به دلایل موفقیت آنها پی ببریم. اگر فقط بررسی کنید که هوارد شولتز یا میشل دل چه رفتاری دارند، به این نتیجه می‌رسید که رفتار آنها وابسته به طرز فکر یا شیوه خاصی است.

دو فرد کارآفرین، هیچ گاه رفتار عینا مشابه یکدیگر ندارند. بنابراین به این نتیجه می‌رسید که هر کارآفرینی منحصر به فرد است و از مطالعه در مورد آنها چیز زیادی به دست نمی‌آوریم. باید هوارد شولتز یا میشل دل بود تا بتوان شرکت‌های استارباکس یا دل را راه‌اندازی کرد.

ساراس ساراسوتی، استاد مدیریت کسب و کار در دانشگاه ویرجینیا، تحقیقاتی در این مورد انجام داده است. وی در اوایل کارش به کشف جالبی دست یافت؛ کشفی که با عقیده عمومی مغایر بود. ساراس کارآفرینان موفق - عمدتا افرادی که دو یا چند شرکت را با موفقیت راه‌اندازی کرده‌اند - به صورت زنجیره‌ای مورد مطالعه قرار داده است.

اما در تحقیقات خود، به جای بررسی رفتار کارآفرینان که در واقع منحصر به آنان است، بر شیوه فکر کردن آنها متمرکز شده است. در نتیجه، به مشابهت‌های شگفت انگیزی در مورد روش استدلال آنها، برخوردشان با موانع و استفاده بهینه از فرصت‌ها دست یافته است. البته، در این مطالعه تفاوت‌هایی هم وجود داشته است. اما رویکرد اصلی، همان طور که وی دریافته، همیشه یکسان بوده است.

کارآفرینان موفق از آینده نامعلوم نمی‌ترسند. به طور خاص‌تر:

۱) آنها ابتدا یک قدم کوچک هوشمندانه بر می‌دارند (قدم هوشمندانه، اقدامی است که شما بر اساس منابعی که در دست دارید برمی‌دارید و هیچ وقت باعث نمی‌شود بیش از توانایی خود چیزی از دست بدهید.)

۲) تامل می‌کنند تا ببینند با قدمی که برداشته‌اند، چه چیزی آموخته اند.

۳) این آموخته‌ها را برای ساختن آنچه در مراحل بعدی می‌خواهند انجام دهند، به کار می‌گیرند.

این فرآیند، یعنی فرآیند «اقدام، فراگیری و ساختن»، تا زمانی که یک کارآفرین از نتیجه کارش به رضایت برسد، به طور دائم تکرار می‌شود. مگر اینکه تصمیم بگیرد نمی‌خواهد یا نمی‌تواند این راه را ادامه دهد.

یک مثال ساده می‌تواند این مطلب را ثابت کند. تصور کنید قصد دارید ۱۵ کیلو وزن کم کنید. اگر عادات غذایی و الگوهای ورزشی خود را همان طور که قبلا بود نگه دارید، هیچ تغییری در وزنتان ایجاد نخواهد شد. تا زمانی که وارد عمل نشوید، چیزی قابل تغییر نیست.

افراد برای مواجه شدن با این مشکل، برنامه‌هایی را برای خود طرح‌ریزی می‌کنند. شاید خوردن کربوهیدرات‌ها را متوقف کنند یا رژیم سختی را در پیش بگیرند. ممکن است در نهایت، تلاششان به ثمر بنشیند و ۱۵ کیلوگرم وزن کم کنند. اما تجربه نشان می‌دهد این افراد معمولا در کارشان شکست می‌خورند.

اما کسانی که مدل اقدام، فراگیری و ساختن را دنبال می‌کنند، به شیوه متفاوتی با مشکل روبه‌رو می‌شوند. آنها کارشان را با یک قدم هوشمندانه در جهتی که می‌خواهند بروند آغاز می‌کنند. این کار لزوما به افراط (مثلا تصمیم گرفته‌ام فقط ۵۰۰ کالری در روز مصرف کنم) یا متمرکز شدن بر یک هدف بسیار بزرگ (قصد دارم ظرف ۲ ماه ۱۵ کیلو وزن کم کنم) نیازی ندارد.

این قدم هوشمندانه می‌تواند جمله‌ای مانند این باشد: «این هفته فقط نیم کیلو وزن کم می‌کنم.»

با این هدف ابتدایی متعادل در ذهن خود، احتمال اینکه در هفت روز آینده کمتر بخورید و کمی بیشتر ورزش کنید، بیشتر می‌شود. اگر در پایان هفته دیدید که نیم کیلو وزن کم کرده اید، به خودتان می‌گویید: خیلی هم بد نبود. هفته بعد هم می‌توانم از پس آن برآیم. اگر موفق نشوید، عامل دیگری را به رژیم‌تان اضافه می‌کنید.

اگر این نگرش موفقیت‌آمیز باشد، از تجربه خودتان چیزی آموخته‌اید، نه از کتاب رژیم. بنابراین رفته رفته راه موفقیت خود را می‌سازید و هفته بعد باز هم آن را تکرار می‌کنید و آنقدر آن را ادامه می‌دهید تا به هدف نهایی خود برسید. در این صورت از پس یک مشکل بزرگ با مجموعه‌ای از اقدامات هوشمندانه برآمده‌اید: یعنی هفته‌ای نیم‌کیلو وزن کم کردن و ادامه دادن آن به مدت ۳۰ هفته.

همه کارآفرینان موفق، از این روش استفاده می‌کنند.