درست است که آموزش مفاهیمی مثل «تشخیص فرصت» و نقش آن در قلب ادبیات کارآفرینی که در مورد آن اجماع نظر وجود دارد، در دستور کار بسیاری از دانشگاه‌ها و دوره‌های کارآفرینی قرار دارد، اما باید گفت تحقیقات در مورد تشخیص فرصت و متغیرهای آن هم هنوز در مراحل اولیه به سر می‌برد.  اندرو یانگ، کارآفرین و موسس سازمان غیرانتفاعی Venture for America که به افراد تازه فارغ‌التحصیل‌ شده آموزش کارآفرینی می‌دهد، می‌گوید که با ده‌ها استاد کارآفرینی در آمریکا که همگی در کار خود خبره هستند و انگیزه زیادی برای پرورش جوانان دارند، صحبت کرده است. همچنین او پای صحبت صدها دانشجو نشسته و در نهایت به این نتیجه رسیده که آموزش کارآفرینی، به شکلی که الان اجرا می‌شود، کارآیی لازم را ندارد.

کلاس‌ها و برنامه‌های کارآفرینی در کالج‌های سراسر آمریکا طی ۲۵ سال گذشته چهار برار شده است. اما در همین مدت، تعداد مالکیت کسب‌وکارهای خصوصی برای خانوارهای زیر ۳۰ سال بیش از ۶۰ درصد کاهش یافته است. بنابراین، هر چقدر بیشتر کارآفرینی آموزش داده می‌شود، افراد جوانی که اقدام به شروع کسب‌وکار می‌کنند، کمتر می‌شود. این موضوع آثار عمیقی دارد.

تعداد مدارسی که کسب‌وکارهای واقعی ایجاد می‌کنند انگشت‌شمار است: نورث‌استرن (Northeastern، MIT و استنفورد) اما برای بیشتر دانشجوها در سراسر آمریکا، مطالعه کارآفرینی یک سرگرمی فکری لذت‌بخش است، نه یک انتخاب، مسیر یا تعهد حرفه‌ای.  این موضوع تقصیر استادان یا دانشگاه‌ها نیست، بلکه به مشکلات ساختاری تدریس کارآفرینی برمی‌گردد که یانگ آنها را این‌گونه برمی‌شمرد:

۱) عمل- محوری به جای دانش‌- محوری: تصور کنید استاد به شما و ۱۰۰ نفر دیگر می‌آموزد که چگونه یک میلیون دلار پول درآورید و این موضوع را مرحله به مرحله توضیح می‌دهد. دانشجویان یادداشت‌های خوبی برمی‌دارند و حتی می‌توانند درس را با جزئیات بازگو کنند. حالا آیا می‌توانید بروید و این یک میلیون دلار را درآورید؟ شروع یک کسب‌وکار مثل انجام یک تلاش ورزشی است. هر چقدر هم مربی اصول را به شما توضیح دهد، تا خودتان تمرین و تکرار نکنید، به جایی نمی‌رسید.

۲) شکست: چه می‌شود اگر استادی رو به کلاس بایستد و بگوید «نیمی از شما بر اساس قرعه‌کشی من در پایان ترم این درس را پاس نخواهید کرد»؟ بیشتر دانشجوها این درس را حذف می‌کنند و استاد هم ۱۰۰ درصد توبیخ یا حتی اخراج خواهد شد. بله، این توصیفی منطقی از اتفاقی است که هنگام شروع یک کسب‌وکار برای افراد رخ می‌دهد. بیشتر کسب‌وکارها شکست می‌خورند و بیشتر کارآفرینان یک یا دو شکست سنگین در اولین روزهای شروع کار خود تجربه کرده‌اند. بیل گیتس قبل از مایکروسافت، در شرکت Traf-o-data شکست خورده بود و سام والتون قبل از والمارت، یک خرده‌فروشی را راه‌اندازی کرده بود که به موفقیت نرسید. اما مدارس و دانشگاه‌ها شکست را تحمل نمی‌کنند و دانشجویان چنین چیزی را نمی‌پذیرند.

۳) عزم و اراده راسخ: یانگ می‌گوید: «بعد از یکی از کلاس‌های درس کارآفرینی، دانشجویی به من مراجعه کرد و گفت برای شروع یک کسب‌وکار دچار تردید شده، چون این کار خیلی ترسناک به نظر می‌رسد و خیلی کارها باید انجام شود و در مورد آن اطلاعات کسب شود.» فردی که یک کسب‌وکار میلیون دلاری را شروع می‌‌کند، بیش از هر چیزی به دل و جرات، اراده راسخ، اعتماد به نفس، ایمان و عقیده، روحیه و پشتکار نیاز دارد.  کلاس‌های کارآفرینی معمولا داستان‌هایی در مورد افرادی که همین ویژگی‌ها را دارند، بازگو می‌کنند. اما عملا چیزی را به آنها منتقل نمی‌کنند. به‌طور ضمنی، شرکت در کلاس درس می‌تواند یک فرد را از رویارویی با چالش واقعی دور کند.  پس کارآفرینی را چطور باید تدریس کرد؟ اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم: به‌صورت کارآموزی. یانگ می‌گوید: در Venture for America، فارغ‌التحصیلانی را که عملکرد خوبی داشته‌اند و می‌خواهند در یک استارت‌آپ کار کنند و در شهرهای مختلف آمریکا شغل ایجاد کنند با شرکت‌های نوپا آشنا می‌کنیم. این افراد در یک کمپ آموزشی پنج هفته‌ای مهارت‌های مهم را یاد می‌گیرند و دو سال به‌عنوان کارآموزانی تمام‌وقت و البته با حقوق در یکی از شهرهای تعیین‌ شده کار می‌کنند. در این مدت این کارآموزان هر کاری که لازم است برای پول درآوردن انجام می‌دهند، کالاهای جدید به مشتری می‌فروشند و تصمیم‌های دشوار اتخاذ می‌کنند. در واقع، آنها به دنیای شرکت‌های واقعی، مسوولیت‌های واقعی، موفقیت واقعی، شکست واقعی و پول درآوردن واقعی ورود می‌کنند و به عبارتی، کارآفرین واقعی می‌شوند.

وقتی بعد از این دو سال برای راه‌اندازی یک شرکت آمادگی لازم را پیدا کردند، Venture for America منابع لازم را در اختیار آنها قرار می‌دهد (مثل رقابت جمع‌سپاری، امکانات شتاب‌دهنده و سرمایه اولیه) تا رویای آنها تبدیل به واقعیت شود. این سازمان از تیمی از حامیان، مشاوران و رهبرانی تشکیل شده که معتقدند کارآفرینی زندگی فردی و جوامع را متحول می‌کند.بنابراین، بهترین برنامه‌های کارآفرینی برنامه‌هایی هستند که دانشجویان را از کلاس درس بیرون می‌آورند و آنها را با مشکلات واقعی روبه‌رو می‌کنند و به تیم‌های قوی، شانس کار کردن با دسترسی به سرمایه‌گذاران واقعی را می‌دهند. این برای اقتصادهایی که به شکل‌گیری شرکت‌های تازه بیشتری برای ایجاد اشتغال در جوامع نیاز دارند، یک دستورالعمل فوق‌العاده است.