تفکر طراحی یک استراتژی برای نوآوری

گردآوری و ترجمه: مریم رضایی

وقتی اصول تفکر طراحی برای تعیین استراتژی و نوآوری به‌کار می‌رود، میزان موفقیت به‌طور چشمگیری افزایش می‌یابد. شرکت‌هایی مانند اپل، کوکاکولا، IBM، نایک، پروکتل اند گمبل و ویرپول که با این محوریت کار می‌کنند، طی ۱۰ سال گذشته بهترین عملکرد را در این زمینه داشته‌اند. بنابراین، با توجه به موفقیت چشمگیر شرکت‌هایی که بر این اساس پیش می‌روند، طراحی فراتر از تولید و ساخت اشیا رفته است. سازمان‌ها اکنون می‌خواهند یاد بگیرند که چطور می‌توان مثل طراحان فکر کرد و اصول طراحی را در محیط کار به‌کار برد. تفکر طراحی، در هسته توسعه استراتژی موثر و تحولات سازمانی قرار گرفته است. در همین زمینه، راجر‌مارتین، نویسنده کتاب «طراحی کسب‌وکار» می‌گوید: «شرکت‌های مبتنی بر تفکر طراحی در تمایل به درگیر شدن در وظیفه بازطراحی کسب‌وکار خود، سری از سرها جدا هستند تا هم در نوآوری و هم در کارآیی پیشرفت کنند؛ ترکیبی که قدرتمندترین مزیت رقابتی را ایجاد می‌کند.» شما می‌توانید نحوه رهبری، مدیریت و نوآوری خود را طراحی کنید. روش تفکر طراحانه می‌تواند در سیستم‌ها، رویه‌ها، پروتکل‌ها و تجربیات مشتری به‌کار رود. در نهایت، هدف طراحی ارتقای کیفیت زندگی برای افراد و برای کل زمین است.

تفکر طراحی چیست؟

تفکر طراحی یک متدولوژی طراحی است که رویکردی راه‌حل‌محور برای حل مشکلات ارائه می‌دهد. این روش برای پیگیری مشکلات پیچیده که به خوبی تعریف و شناخته نشده‌اند، مفید است که با شناخت نیازهای انسان، تغییر چارچوب مشکل، خلق ایده‌های فراوان در جلسات توفان فکری و اتخاذ رویکرد مشارکتی در نمونه‌سازی و آزمایش کردن، انجام می‌شود. شناخت این پنج مرحله از «تفکر طراحی» به هر کسی امکان می‌دهد روش‌های تفکر طراحی را برای حل مشکلات پیچیده که در اطراف ما رخ می‌دهند، به‌کار گیرد. تیم براون، مدیرعامل شرکت IDEO، می‌گوید: «تفکر طراحی را می‌توان نظامی توصیف کرد که از حساسیت و متدهای طراحان استفاده می‌کند تا نیاز افراد را با آنچه از نظر تکنولوژی امکان‌پذیر است و آنچه یک استراتژی کسب‌وکار ماندگار می‌تواند به ارزش مشتری و فرصت بازار تبدیل کند، مطابقت دهد.»

در تفاوت بین «طراحی» و «تفکر طراحی» باید به این گفته استیو جابز اشاره کرد که می‌گوید: «بیشتر افراد در تشخیص طراحی دچار اشتباه می‌شوند و فکر می‌کنند طراحی یعنی آن چیزی که به چشم می‌آید. مردم فکر می‌کنند طراحی یعنی جلا دادن؛ یعنی جعبه‌ای را به طراحان بدهیم و به آنها بگوییم از این یک چیز خوب بساز! اما طراحانه فکر کردن این نیست. طراحی فقط ظاهر نیست، بلکه چگونه کار کردن است.» بنابراین، باید گفت تفکر طراحی چارچوبی ساختارمند برای درک و دنبال کردن نوآوری ارائه می‌دهد؛ آن هم به شیوه‌ای که در رشد ارگانیک نقش دارد و به مشتریان ارزش می‌افزاید. چرخه تفکر طراحی، مشاهداتی را دربرمی‌گیرد که بر اساس آن باید نیازهای برآورده نشده را در فضا و محدودیت‌های یک موقعیت خاص کشف کرد، فرصت و دامنه نوآوری را چارچوب‌بندی کرد، ایده‌های خلاقانه خلق و راه‌حل‌ها را تست و پالایش کرد.

هربرت سایمون، برنده جایزه نوبل، در یکی از مطالب اولیه‌ای که در سال ۱۹۶۹ با عنوان «علوم ساختگی» راجع‌به تفکر طراحی نوشته بود، یکی از اولین مدل‌های رسمی فرآیند تفکر طراحی را عنوان کرده بود. مدل سایمون از هفت مرحله اصلی تشکیل شده که هر مرحله شامل عناصر و فعالیت‌هایی است که در شکل‌دهی برخی از مدل‌های فرآیند تفکر طراحی امروز بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد. فرآیند تفکر طراحی امروزی متغیرهای زیادی دارد که تقریبا بر همان اصول مدل ۱۹۶۹ سایمون مبتنی است. در اینجا بر یک مدل پنج مرحله‌ای که از سوی موسسه طراحی «هاسو پلاتنر» (Hasso-Plattner) استنفورد ارائه شده، متمرکز خواهیم شد.

1) همفکری

اولین مرحله از فرآیند «تفکر طراحی» این است که درکی همدلانه از مشکلی که قرار است حل کنید به دست آورید. این کار نیازمند مشورت با کارشناسان است تا با شناخت تجربیات و انگیزه‌های افراد و نیز غرق کردن خودتان در محیط فیزیکی شناخت شخصی‌تری از مسائل داشته باشید. همفکری، در فرآیندی که انسان در آن محوریت دارد بسیار مهم و حیاتی است و به همین دلیل، در تفکر طراحی به متفکران امکان می‌دهد پیش‌فرض‌هایی که در مورد دنیا دارند را کنار بگذارند تا در مورد افراد و نیازهایشان به بینش جدید برسند. در این مرحله، با توجه به محدودیت‌هایی که وجود دارد، حجم انبوهی از اطلاعات جمع‌آوری می‌شود تا در مرحله بعد مورد استفاده قرار گیرد و بهترین شناخت از کاربران، نیازهای‌ آنها و مشکلاتی که در پس توسعه آن محصول وجود دارد، ایجاد شود.

2) تعریف

در مرحله تعریف مشکل، اطلاعاتی را که در مرحله همفکری ایجاد و جمع‌آوری کرده‌اید، کنار هم می‌گذارید. سپس مشاهدات خود را تحلیل کرده و آنها را مرتب می‌کنید تا مشکلات اصلی را که خودتان و تیم‌تان تا این مرحله‌ شناسایی کرده‌اید، تعریف کنید. باید مشکل را به شیوه‌ای با محوریت انسانی تعریف کنید. به جای اینکه مشکل را به شکل خواسته خودتان یا نیاز شرکت تعریف کنید (مثلا بگویید باید سهم بازارمان را در محصولات غذایی در میان نوجوانان دختر تا ۵ درصد افزایش دهیم)، می‌توانید از روش بهتری برای تعریف مشکل استفاده کنید؛ مثلا بگویید: «نوجوانان دختر باید مواد مغذی بخورند تا رشد خوب و سالمی داشته باشند.» مرحله تعریف به طراحان کمک می‌کند ایده‌های خوبی جمع‌آوری کنند تا ویژگی‌ها و کارکردهایی ایجاد کنند که به آنها در حل مشکلات کمک می‌کند یا حداقل، به کاربران امکان می‌دهد خودشان مسائل را با کمترین مشکلی حل و فصل کنند. در مرحله تعریف به تدریج آماده می‌شوید که وارد مرحله سوم، یعنی «اندیشه‌پردازی» شوید. در اینجا سوالات باید این گونه مطرح شوند: «چگونه می‌توان نوجوانان دختر را تشویق کرد اقدامی انجام دهند که هم به نفع خودشان باشد و هم محصولات یا خدمات شرکت ما را درگیر کند؟»

3) اندیشه‌پردازی

در سومین مرحله از فرآیند تفکر طراحی، طراحان آماده شروع تولید ایده می‌شوند. آنها در مرحله همفکری یاد گرفته‌اند کاربران و نیازهای آنها را بشناسند و در مرحله تعریف مشکل یاد گرفته‌اند مشاهدات خود را تحلیل کنند و با هم بیامیزند و در نهایت به یک گزاره از مشکل با محوریت انسانی برسند. با چنین پیش‌زمینه‌ای، خود و اعضای تیم‌تان می‌توانید فراتر فکر کنید تا راه‌حل‌های جدید مشکلی را که ایجاد کرده‌اید شناسایی کنید. همچنین می‌توانید به دنبال روش‌های جایگزین برای بررسی مشکل باشید. صدها تکنیک اندیشه‌پردازی وجود دارد که از جمله آنها می‌توان به «توفان فکری، » «افکارنویسی،» «بدترین ایده ممکن» و SCAMPER اشاره کرد. جلسات توفان فکری برای تحریک تفکر آزاد تشکیل می‌شوند. بسیار مهم است که در ابتدای فاز اندیشه‌پردازی تا جایی که می‌توانید راه‌حل‌های متعدد برای مشکل موجود مطرح کنید. در پایان این مرحله باید تکنیک‌های دیگر اندیشه‌پردازی را نیز به‌کار بگیرید تا بتوانید در مورد ایده‌هایتان تحقیق کرده و آنها را تست کنید و بهترین راه حل مشکل را بیابید.

4) نمونه اولیه

تیم طراحی اکنون نسخه‌های ارزان و ابتدایی از محصول یا ویژگی‌های یافت شده در محصول را ایجاد می‌کند تا بتوانند در مورد راه حل‌های ایجاد شده در مرحله قبل تحقیق کنند. نمونه‌های اولیه ممکن است داخل خود تیم تست شوند یا در واحد‌های دیگر یا در گروه کوچکی از یک تیم طراحی خارجی. این یک مرحله آزمایشی است و هدف آن شناسایی بهترین راهکار ممکن برای هر یک از مشکلات یافت شده در سه مرحله قبلی است. راه حل‌ها در این نمونه‌های اولیه اجرا می‌شوند و یکی یکی مورد بررسی قرار می‌گیرند و اگر پذیرفته شوند، توسعه می‌یابند یا دوباره امتحان یا رد می‌شوند. در پایان این مرحله، تیم طراحی به ایده بهتری از محدودیت‌های محصول می‌رسد، مشکلات مشخص می‌شوند و چشم‌انداز بهتری از اینکه کاربران واقعی در تعامل با محصول نهایی چگونه باید فکر و رفتار کنند، ایجاد می‌شود.

5) تست کردن

طراحان یا ارزیاب‌ها محصول نهایی را با استفاده از بهترین راه حل‌های یافته شده در طول مرحله ساخت نمونه تست می‌کنند. این آخرین مرحله از این مدل ۵ مرحله‌ای، اما در یک فرآیند تکراری است. نتایجی که در طول مرحله تست کردن به دست می‌آید اغلب برای بازتعریف یک یا چند مشکل و اطلاع‌رسانی در مورد شناخت کاربران، شرایط استفاده و نحوه تفکر و رفتار افراد مورد استفاده قرار می‌گیرند. حتی در این مرحله هم پالایش و دگرگونی صورت می‌گیرد تا راه حل‌های جدید پیدا شود.

ماهیت غیرخطی تفکر طراحی

تا اینجا یک فرآیند مستقیم و خطی از تفکر طراحی را ارائه داده‌ایم که در آن یک مرحله با نتیجه‌ای منطقی در تست کردن کاربر، به مرحله بعد منجر می‌شود، اما در عمل، این فرآیند به شکلی منعطف‌تر و غیرخطی اجرا می‌شود. به‌عنوان مثال، ممکن است در تیم طراحی چند مرحله با هم و توسط گروه‌های مختلف اجرا شوند یا ممکن است طراحان اطلاعات را جمع‌آوری کرده و در طول کل پروژه به نمونه‌سازی بپردازند تا بتوانند ایده‌هایشان را عملی کرده و راه حل‌های مشکل را تصویرسازی کنند. همچنین، نتایج به دست آمده از مرحله تست کردن ممکن است نشان‌دهنده دیدگاه‌هایی در مورد کاربران باشد که به نوبه خود یک جلسه دیگر توفان فکری یا توسعه نمونه‌های جدید را موجب شود. باید اشاره کرد پنج مرحله‌ای که ذکر شد همیشه پشت سر هم اجرا نمی‌شوند و نیازی نیست از یک نظم خاص پیروی کنند و ممکن است به‌طور موازی پیش بروند یا مرتب تکرار شوند.

در نتیجه، باید این مراحل را شیوه‌های مختلفی دانست که در پروژه نقش دارند، نه مراحلی که لزوما باید پشت سر هم تکرار شوند. به هر حال، مساله جالب در مورد این مدل آن است که ۵ مرحله یا شیوه را قاعده‌بندی و شناسایی می‌کند که انتظار می‌رود در یک پروژه طراحی و هر پروژه خلاقانه برای حل مشکل، اجرایی شوند. هر پروژ‌ه‌ای فعالیت‌هایی را شامل می‌شود و خاص محصولی است که قرار است تولید شود، اما ایده اصلی در پس هر مرحله، یکسان باقی می‌ماند. تفکر طراحی را نباید یک رویکرد قالبی و غیرمنعطف دانست. مراحلی که در شکل مشخص شده‌اند، صرفا یک راهنما هستند. برای اینکه ناب‌ترین و باارزش‌ترین اطلاعات را برای پروژه خودتان به دست آورید، می‌توانید این مراحل را تغییر دهید، همزمان انجام دهید یا چند بار تکرار کنید تا به بهترین راه‌حل‌ها دست یابید.

همان‌طور که در شکل دیده می‌شود، یکی از اصلی‌ترین مزایای مدل پنج مرحله‌ای تفکر طراحی این است که روشی که در آن دانش در مراحل آخر به دست می‌آید، می‌تواند در مراحل اول منعکس شود. اطلاعات به‌طور مداوم هم برای شناخت مشکل و هم برای بازتعریف مشکلات مورد استفاده قرار می‌گیرد. این موضوع یک حلقه مستمر ایجاد می‌کند که در آن طراحان همچنان دیدگاه‌های جدید به دست می‌آورند، روش‌های جدید نگرش به محصول و کاربرد آن را ایجاد می‌کنند و به شناخت بهتری از کاربران و مشکلاتی که با آن مواجهند دست می‌یابند. به‌طور خلاصه، فرآیند تفکر طراحی فرآیندی تکراری، منعطف و متمرکز بر همکاری بین طراحان و کاربران است که بر حیات‌بخشی به ایده‌ها بر اساس تفکر، احساس و رفتار کاربران واقعی تاکید دارد.

تفکر طراحی یک استراتژی برای نوآوری