سید حمزه نژادحسین

دانشجوی دکترای کارآفرینی

از آنجا که در حوزه کارآفرینی تحصیل و فعالیت دارم، به صورت عادی باید از تدوین درسی با عنوان «کارگاه کارآفرینی و تولید» در پایه دهم (مقطع متوسطه اول) خوشحال باشم اما به واقع این‌طور نیست و آن را جذاب نمی‌دانم. موضوع جذابیت نداشتن آن به محتوای کتاب بر نمی‌گردد (که البته آن هم مسائل خاص خود را دارد)، بلکه اهدافی است که براساس آن این درس تعیین شده است. البته می‌دانم چند سال اخیر موضوع کارآفرینی بسیار مورد توجه مدیران عالی کشور بوده است. همچنین می‌دانم که به لحاظ کارآفرینی ما وضعیت خوبی نداریم. برای نمونه در پایش سال ۲۰۱۶ شبکه کارآفرینی جهانی ما در رده ۸۰ دنیا و یکی مانده به آخر خاورمیانه و شمال آفریقا هستیم و البته کشوری هستیم که به‌رغم طراحی و تدوین برنامه‌های متعدد هنوز هم جزو اقتصادهای تک محصولی است. اما در حوزه مهارت‌های استارت‌آپ از میانگین خاورمیانه و شمال آفریقا و جهان بالاتر هستیم.

بنابراین از یک طرف وضع کارآفرینی ما چندان خوب نیست و از طرف دیگر موضوع کارآفرینی (بیشتر از منظر افزایش اشتغال) مورد تاکید مدیران عالی کشور و حتی در سطح مرتبط‌تر با آموزش و پرورش مورد تاکید سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش است (بند چهارم هدف کلان یک: پرورش تربیت یافتگانی که با درک مفاهیم اقتصادی در چارچوب نظام معیار اسلامی از طریق کار و تلاش و روحیه انقلابی و جهادی، کارآفرینی، قناعت و انضباط مالی، مصرف بهینه و دوری از اسراف و تبذیر و با رعایت وجدان، عدالت و انصاف در روابط با دیگران در فعالیت‌های اقتصادی در مقیاس خانوادگی، ملی و جهانی مشارکت می‌کنند.) همه این منابع نشان می‌دهد کارآفرینی و رشد آن در کشور برای حل برخی مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری است.

تا اینجا مشکل و شکاف تا اندازه‌ای مشخص شد. در واقع اینها بخشی از مقدمات است. اما در مقام پاسخ به نیاز باید به این سوال پاسخ داد که برای رفع این مشکل چه کاری از آموزش و پرورش ساخته است؟ همچنین در پایه دهم با توجه به ملاحظات فلسفی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی چه کاری باید انجام شود؟ پاسخی که ظاهرا به این مساله داده شده، رشد دانش و مهارت دانش‌آموزان در زمینه طراحی بوم کسب‌وکار بوده است. در نظر بگیرید که کارخانه‌ای در انبارهایش محصول زیادی دارد و از طرف دیگر به علت فروش کم در حال ورشکست شدن است. راه‌حل مشکل این کارخانه تاکید مکرر در مورد فروش بیشتر است یا پیدا کردن سازوکاری برای افزایش فروش.

هدف اگر ارتقای کارآفرینی است شاخص مهارت‌های شروع کسب‌وکار ایران در پایش ۲۰۱۶ از میانگین جهانی و خاورمیانه و شمال آفریقا بالاتر است. پس چرا باز هم مشکل داریم؟ بنابراین مساله در این بعد نباید باشد (البته ممکن است برخی از افراد این آمار را قبول نداشته باشند که لازم است در جای خود به آن پرداخت و خارج از حوصله این بحث است). بنابراین به نظر می‌رسد مشکل در عدم شناخت این مهارت است. البته مشکلات در نهادها در کل بر اساس همان آمار، بیشتر از حوزه فردی است. بنابراین وقتی صحبت از مشکل در کارآفرینی می‌کنیم باید زیر شاخه‌های آن را نیز در نظر آوریم. وقتی آموزش به موضوعی می‌پردازد، بیشتر رویکرد فردی مورد توجه است. در این میان نیز بعد فردی از دو منظر مورد توجه است، یکی از منظر نقش عاملیت فرد و دیگری نقش همکار. منظور از نقش همکاری متابعت فرد از رفتارهای مورد نظر سیستمی است که ایجاد شده یا قرار است ایجاد شود.

تجربه محدود من از حضور در رویدادهای مختلف به عنوان مربی و تسهیلگر نشان می‌دهد مشکل مهم در بعد فردی و از منظر عاملیت ضعف در خلاقیت و کاوشگری در هر سه بعد دانش، مهارت و نگرش است. همان‌طور که می‌دانید اکثر شرکت‌کنندگان رویدادهای شروع کسب‌وکار، دانشجویان مقطع کارشناسی و بالاتر هستند اما هنوز اینکه مشکلات را کجا باید رصد کرد، چگونه باید فهمید مشکل چیست، به چه منابعی باید رجوع کرد، چگونه باید اطلاعات را دسته‌بندی و مستند کرد و امثال آن با ضعف‌هایی روبه‌رو هستند. هنوز در ارائه ایده‌ها، برخی از شرکت‌کنندگان به مثابه دولتمردان شعار گونه صحبت می‌کنند. این نشان می‌دهد که فرد هنوز نتوانسته ایده را خارج از ذهن خود و در دنیای واقعی مجسم کرده و اهمیت واقعی آن را درک کند.

برای حل مساله لازم است در سنین پایین‌تر دانش‌آموز با دانش، مهارت و شایستگی‌های بنیادی‌تر آشنا شود تا بتواند به بازار، کار ارزشمندی را عرضه کند. بنابراین دانش‌آموز پایه دهم بیشتر از آنکه نیازمند مهندسی ایده باشد، نیازمند کسب شایستگی در تفکر خلاقانه و نقادانه است. نیازمند داشتن روحیه کاوشگری و حل مساله است نه دانستن روشی که ایده را به اجزا خرد کرده و چارچوب کسب‌وکار از درون آن خلق کند. همان‌طور که صاحب‌نظران علوم تربیتی می‌دانند، برای رشد خلاقیت نیاز به پرورش تفکر واگراست که در مقابل تفکر همگرا قرار دارد. درحالی‌که در تفکر همگرا تدوین و بستن موضوع و در واقع شکل‌دهی به موضوع مورد توجه است در تفکر واگرا باز کردن و شناسایی و کشف موضوع مورد توجه است. اولویت‌های مهم کارآفرینی در این رده سنی با توجه به وضعیت شرح داده شده، کسب مهارت و روحیه تفکر و روش‌های شناخت راه‌های تازه و نو است، نه چگونگی تبدیل یک ایده (بخوانید غالبا ناپخته) به یک مدل کسب‌وکار.

آموزش چارچوب‌هایی مانند کانواس(بوم مدل کسب‌و‌کار)، با کلاس‌های کوتاه‌مدت (حداکثر ۱۶ ساعت) در سن ورود به دنیای کار امکان‌پذیر است. در واقع ساده‌ترین بخش آموزش‌های کارآفرینی، تبدیل ایده‌ها به یک چارچوب منظم کسب‌وکار و مشکل‌ترین آن شناخت مشکلات و مسائل و یافتن پاسخ‌های مناسب است. در واقع، این همان منطقی است که در مدیریت از آن به اثربخشی و کارآیی تعبیر می‌کنند. داشتن ایده‌های درست بر اثربخشی تاثیر می‌گذارد و توانایی طراحی دقیق بر کارآیی. حال این ما هستیم که باید اولویت را تعیین کنیم. فرصت زیادی هم نیست؛ به قولی خیلی زود دیر می‌شود! اگر در زمان مناسب به فکر پرورش خلاقیت و افکار نباشیم، افراد در سنین بالاتر چه به لحاظ تعدد موضوعات و مسائل و چه به لحاظ تنش‌های زندگی فرصت آزاد سازی ذهن و پرورش قدرت خلاقیت خود را نخواهند داشت.