به‌خاطر تعمیق سریع شکاف میان قدرت چین با متحدان آمریکا در منطقه آسیا- پاسیفیک، آمریکا از انگیزه قدرتمند برای جلوگیری از تحریک چین از سوی متحدانش برخوردار است تا از وضعیت باخت – باخت و مجبور شدن به مشارکت در درگیری با چین برای حفظ اعتبار ائتلافش احتراز کند. بنابراین، چین و آمریکا باید سازوکارهای خود برای گفت‌وگوها و تبادلات نظامی و نیز مدیریت بحران را تقویت کنند، اقدامات احتیاطی اتخاذ و بحران را فورا رفع و رجوع کنند، ترجیحا حتی پیش از شروع بحران. دانشمندان آمریکایی خاطرنشان کرده‌اند که اگر یک درگیری مستقیم رخ دهد، صرف‌نظر از پیروزی یا شکست، آمریکا متحمل ضربه‌ای دوگانه از بعد نظامی و اقتصادی خواهد شد و ممکن است مجبور شود که از صحنه سیاسی شرق آسیا عقب‌نشینی کند.

استراتژی نظامی چین همچنان مبتنی است بر دفاع فعال داخلی و پیرامونی و اعلان یا شروع جنگ با آمریکا با منافع استراتژیک این کشور هماهنگ نیست. در این معنا، اشتیاق متقابل برای احتراز از درگیری بالقوه می‌تواند نقطه شروعی برای چین و آمریکا به منظور یافتن اجماعی بر مسائل امنیتی باشد. این اشتیاق به رفع و رجوع مناقشات، بدون درگیری، آشکارا در مسائلی مانند وسوسه جنبش استقلال‌خواهی در تایوان و تلاش چین و ژاپن برای عدم بازگشت به جنگ در مورد جزایر دیائو یا سنکاکو بازتاب یافته است. آمریکا و چین به‌عنوان قدرت‌های اقتصادی اول و دوم جهان در تولید اسمی ناخالص داخلی و نیز به‌عنوان پرجمعیت‌ترین کشورهای درحال توسعه و توسعه یافته جهان از صلح، ثبات و موفقیت منطقه‌ای و جهانی که هر دو در قبال حفظ آن مسوولند نفع می‌برند. بنابراین، به گفته «لین دونگ» (Lin Dong)، این ضرورت برای آنها هست که منافع مشترک خود را از طریق برقراری سازوکارهای خاص برای دستیابی به «همزیستی مسلحانه صلح‌آمیز» (peaceful armed coexistence) در سراسر پاسیفیک تحکیم و توسعه بخشند.

بنابراین، چین و آمریکا باید فعالانه برقراری یک سازوکار امنیتی دوجانبه را تقویت کنند. با افزایش قدرت نسبی چین و افول نسبی قدرت آمریکا، هر دو کشور به‌طور چشمگیری به نیروی محرکه مهمی برای توسعه منطقه آسیا- پاسیفیک تبدیل شده‌اند. آنها اگرچه مستقل اما به هم تنیده‌اند و این ضرورتی در روابط هر دو کشور است. هر دو کشور باید کاملا آگاه باشند که رفاه و پیشرفت در این منطقه می‌طلبد که هیچ جنگی میان آنها نباشد و اینکه هر دو کشور در نهایت باید به شکل فعالانه‌ای سازوکار امنیتی آسیا- پاسیفیک را ساخته و آن را مستحکم سازند. هر دو طرف باید سه مکانیسم را از طریق برنامه‌هایی مانند گفت‌وگوهای امنیتی استراتژیک چین و آمریکا و دیدارهای سطح بالا میان ارتش‌های دو کشور برقرار سازند. اول، هر دو کشور باید فرآیندی برای تعاملات و ارتباطات تعبیه کنند مانند اطلاع‌رسانی (notification) در مورد مانورهای مهم نظامی و روش متفاوتی برای تبادلات میان «دفتر برنامه‌ریزی استراتژیک ارتش آزادی‌بخش خلق چین» و «اداره برنامه‌های استراتژیک و خط مشی ستاد مشترک آمریکا.»

با تقویت تبادلات، هر دو طرف می‌توانند مقاصد استراتژیک خود را شفاف‌سازی کنند. بنابراین، می‌توانند اعتماد متقابل را افزایش داده و از سوء قضاوت پرهیز کنند. دوم، هر دو کشور باید سازوکار مدیریت بحران را برقرار کنند زیرا به هر دو طرف اجازه می‌دهد تا در صورت وقوع اتفاق یا حادثه‌ای فورا ارتباطات و تبادلات را برقرار کنند. بنابراین، می‌توانند بحران را در نطفه خفه کنند. سوم، آمریکا و چین باید همکاری را در حوزه‌های امنیت سنتی و غیرسنتی و مسائل حساس و غیرحساس برقرار سازند. چین و آمریکا باید درک خود را بهبود بخشند، اعتماد متقابل برقرار سازند و دوستی را از طریق اقدامات خاص همکاری‌جویانه افزایش دهند. به این ترتیب، توسعه سالم و پایدار روابط نظامی‌شان را در بلندمدت ترفیع می‌بخشند.

چین و ایالات‌متحده باید به تدریج بر شناسایی ترتیبات نهادینی تمرکز یابند که می‌تواند به آنها در بهبود روابط امنیتی‌شان کمک کند زیرا هیچ یک از این دو کشور نمی‌تواند هزینه‌های یک درگیری نظامی را بر دوش کشند. با توجه به اینکه شکاف میان قابلیت‌های نظامی آنها به تدریج در آینده کمتر می‌شود، چین می‌تواند یک سلوک رفتاری و یک سری اقدامات متقابل اعتمادساز را با آمریکا در حوزه‌های سایبری، فضای ماورای جو، دریا و هوا در نظر بگیرد. هر دو کشور همچنین باید اصول و اقداماتی را برای تقویت ثبات استراتژیک خود و امکان دستیابی به توافق برای محدود کردن تحقیق، توسعه و به‌کارگیری قوای متعارف و هسته‌ای‌شان را شناسایی کنند.

در فرآیند برقراری این ترتیبات نهادینه خاص، چین و آمریکا باید بر اقدامات «اصول محور» متمرکز شوند و ملاحظه کاملی نسبت به انعطاف‌پذیری سیستم داشته باشند؛ این سیستم باید مبتنی باشد بر جلوگیری از درگیری میان آنها و همزمان در نظر گرفتن پویایی تغییرات در توازن قدرت نه اینکه بگذارند سیستم جمود یابد و غیرقابل انعطاف و خشک شود. مسیر شروع بحران یا درگیری نظامی به سوی جنگ متعارف نسبتا طولانی است و ممکن است و فقط ممکن است به خاطر شکست در اقدامات مربوط به مدیریت بحران دوجانبه‌ صورت گیرد. به‌طور خاص، آمریکا باید از باج‌خواهی هسته‌ای فقط زمانی استفاده کند که لطمه‌ای که این کشور در جنگ متعارف متحمل می‌شود قابل مقایسه با لطمه‌ای باشد که از ضربه دوم هسته‌ای چین بر می‌خیزد. بنابراین، برای هر دو کشور آستانه بزرگی برای مشارکت در یک بحران هسته‌ای وجود دارد.

با این حال، از آنجا که آمریکا مزیت متقارن عظیمی در قوای هسته‌ای دارد، محتمل‌تر است که سیاست تحریک‌آمیز باج‌خواهی هسته‌ای را اتخاذ کند و مدیریت بحران با چین حتی دشوارتر از مدیریت بحران با شوروی در دوران جنگ سرد شود. بنابراین، چین و آمریکا باید متعهد به ساختن روابطی شوند مبتنی بر ثبات استراتژیک، کاهش چشمگیر نقش تسلیحات هسته‌ای، دستیابی به اجماع استراتژیک نه برای آغازگر بودن در استفاده از تسلیحات هسته‌ای یا حمله به تسلیحات هسته‌ای کشور دیگر و شناسایی اقداماتی در سطح تاکتیکی برای احتراز از سوءتفاهم. این اقدامات باید به‌طور مثال شامل اتخاذ الگوهای مختلف پیش‌رو برای متمایز کردن سیستم‌های CPGS از موشک‌های استراتژیک هسته‌ای و تعیین مناطق بدون خطر برای زیردریایی‌های استراتژیک هسته‌ای و موشک‌های استراتژیک هسته‌ای شود.