نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل اشاره شد برای اینکه از شدت تنش میان آمریکا و چین کاسته شود باید یک منطقه حائل عمدتا بی‌طرف میان آمریکا و چین در امتداد بخش‌هایی از قلمرو دریایی چین به‌وجود‌ آید. همچنین باید تایوان نیز به این حوزه بپیوندد اما با این شرط مضاعف که فقط از تسلیحات داخلی و بومی خود استفاده کند؛ آن هم تسلیحاتی که حالت دفاعی داشته باشد. همچنین به رویکرد سه‌وجهی‌ پرداخته شد که برخی کارشناسان و استراتژیست‌های آمریکایی مطرح کرده بودند.

برای چین، «عدم پذیرش ساختار قوا» (denial force structure) مشتمل بر بیشتر عناصری است که از قبل در وضعیت A2/ AD یا ضدمداخله فعلی گنجانده شده است. با این حال، این رویکرد پکن را ملزم می‌سازد که سلاح‌های تهاجمی خاص و سایر قابلیت‌هایی که برای تسخیر و حفظ سرزمین‌های ادعایی طراحی شده را رها کرده، از بین ببرد یا به شدت کاهش دهد؛ سرزمین‌هایی که هم شامل مناطق دریایی می‌شود و هم تایوان که نشان‌دهنده ضرورت حفظ ثبات در این نقاط است. قابلیت‌هایی که پکن احتمالا نیاز به پنهان کردن آن دارد عبارت است از نیروهای آبی- خاکی (که بیش از تعداد عددی موشک‌های بالستیک تهاجمی کوتاه و میان‌برد است) و قشون اعزامی به آن سوی دریاها [نیروهای تهاجمی]. به‌طور خلاصه، نیروهای نظامی و دکترین منطقه‌ای و متعارف پکن تقریبا به‌طور انحصاری بر تامین دفاع کافی در برابر حملات آمریکا یا متحدانش بر سرزمین‌های اشغالی فعلی چین یا تلاش‌های آمریکا و متحدانش برای برقراری دوباره وضعیت برتری نظامی در منطقه‌ای متمرکز است که لااقل به زنجیره دوم دریایی تعمیم می‌یابد. آنها دربردارنده عناصر اساسی یک استراتژی تهاجمی، مبتنی بر کنترل منطقه‌ای و پیروزی در جنگ نیستند. اما آنها همچنین پکن را در جایگاه زیان نظامی در توازن با سایر مدعیان در زمینه سرزمین‌های مورد مناقشه دریایی قرار نمی‌دهند.

گذار به این نوع از عدم پذیرش متقابل ساختار قوا و رویکرد نظامی دفاع محور - لااقل در غرب پاسیفیک- مستلزم کنار گذاشتن مبانی نوعی دکترین تهاجمی «برنده جنگ» برای ارتش‌های آمریکا و چین است.

این تنها زمانی می‌تواند رخ دهد که هر دوطرف بپذیرند مزایای چنین‌گذاری بر خطرات یا هزینه‌های آن آشکارا می‌چربد. همان‌طور که در بالا و در «فراسوی برتری آمریکا در غرب پاسیفیک» اشاره شد، یک محیط عدم پذیرش یا انکار متقابل به لحاظ مالی شدنی‌تر و قابل اجراتر و بی‌تردید باثبات‌تر از تلاش‌های آرمانگرایانه‌ طرفین برای دستیابی یا حفظ برتری از طریق ساختار قوا و دکترین‌های برتر تهاجمی است. اما چنین محیطی خطرات مشخص تقلب و محک زدن قدرت نفوذ یا عزم طرف دیگر برای دستیابی به مزیت نسبی را دارد. این می‌تواند به راستی در یک بحران سیاسی- نظامی خطرناک باشد به ویژه اگر یک طرف باور داشته باشد که از سطح بیشتری از عزم یا تعهد برخوردار است که به او مزیت قاطعی در توازن وضعیت قدرت می‌دهد.

یک مجموعه فزاینده از نگرانی‌ها شامل پیامدهای عدم پذیرش متقابل ساختار قوای منطقه‌ای برای قابلیت‌های چین و آمریکا فراسوی آسیا است. اگرچه نیروهای فرامنطقه‌ای آمریکایی می‌توانند به‌طور چشمگیری قابلیت‌های منطقه‌ای در تشدید بحران یا درگیری را افزایش دهند اما زمان قابل‌توجهی طول خواهد کشید تا بسیاری از آن بحران‌ها یا درگیری‌ها را به منطقه منتقل کنند و آنها البته آمادگی ندارند که بر ادراکات روزبه‌روز قدرت‌های منطقه‌ای در مورد توازن نظامی چین- آمریکا در غرب پاسیفیک اعمال نفوذ کنند. افزون بر این، براساس عدم پذیرش متقابل ساختار قوای منطقه‌ای، برخی سیستم‌های تسلیحاتی تشدید‌کننده [بحران]- مانند بمب‌افکن‌هایی که تا عمق نفوذ می‌کنند- احتمالا در چارچوب فهرست کلی آمریکا با توجه به محدودیت‌های بودجه‌ای و تاثیری که خرید «سلاح‌های عدم پذیرش محور» برای غرب پاسیفیک بر تصمیمات کلی خرید آمریکا برجا می‌گذارد، محدود باقی خواهند ماند. بسیاری از نیروهای آمریکایی فرامنطقه‌ای، مانند ناوگروه‌ها، همچنان با تهدیدات قابل‌توجهی(در واقع تهدیدات افزایش یافته‌ای) از سوی ارتش آزادی‌بخش خلق وقتی به‌حوزه دریایی چین وارد می‌شود، مواجه است.

به دلیل نگرانی‌های بالا، عدم پذیرش متقابل ساختار قوا همچنین نیازمند معیارهای خاص تاکتیکی است که برای کاهش انگیزه تقلب، محک زدن یا در غیر این صورت دستیابی به مزیت نظامی پایدار و ساخت سطحی مکفی از اعتماد طراحی شده تا مطابقتی را مجاز سازد که برای توازن با ثبات قدرت لازم است. به‌عنوان اولین گام، این مستلزم اقدامات گسترده‌تر اعتمادساز و سازوکارهای مدیریت بحران است؛ گسترده‌تر از آن چیزی که اکنون در منطقه وجود دارد. علاوه بر توافقات فعلی چندجانبه و خاص چین- آمریکا در مورد روش‌های پرداختن به حوادث ناخواسته هوایی و دریایی و برای اطلاع‌رسانی از فعالیت‌های مهم نظامی و خطوط راهنمای مربوط به سازوکارهای فعلی مدیریت بحران میان رهبران نظامی و غیرنظامی، هر دو طرف (و دوستان و متحدان آمریکا) باید برقراری ترکیبی از اقدامات مضاعف برای ایجاد ارتباط، قابلیت پیش‌بینی و اعتماد را در نظر بگیرند تا جلوی بحران‌های سیاسی- نظامی جدی را گرفته و آنها را حل‌وفصل کنند و تصمیم‌گیری برای بحران را در محیط عدم پذیرش متقابل بهبود بخشند. این اقدامات عبارت است از:

* ارتقا و افزایش بده بستان‌های غیررسمی نظامی- غیرنظامی که شامل بحث در مورد مسائل بلندمدت امنیتی هم می‌شود. این می‌تواند با دیدارهای افسران نظامی بازنشسته و متخصصان غیرنظامی امنیت ملی شروع شود. وقتی اعتماد میان دو طرف برقرار شد از افسران شاغل در خدمت [فعال] هم می‌توان استفاده کرد. موضوعات بحث و مذاکره می‌تواند شامل مسائل وسیع‌تر امنیتی در آسیا- پاسیفیک باشد مانند دریای جنوبی چین، کره و ژاپن.

* جلسات منظم میان مقام‌های دفاعی و نظامی هر دو طرف براساس سازوکارهای مذاکره‌ای و مشاوره‌ای موجود مانند «موافقت‌نامه مشاوره نظامی و دریایی»، «مذاکرات مشورتی دفاعی» و «مذاکرات مشورتی سیاسی- دفاعی» و نیز از طریق کانال‌های جدید گفت‌وگو میان «نیروهای زمینی» و «وزارت برنامه‌ریزی استراتژیک» طرفین.

* همکاری در فعالیت‌های مدیریت زیست‌محیطی مانند مبارزه با آلودگی دریایی. این می‌تواند شامل برنامه‌ریزی برای پاسخ‌های همکاری‌جویانه به نشت‌های نفتی و سایر فجایع زیست‌محیطی باشد.