یاسین نمکچیان

برعکس خیابان‌های شلوغ پایتخت که هنوز جلوی سینماهایش، جمعیتی بلیت به دست در انتظار ایستاده‌اند، سینماهای شهرستان‌ها با بحران شدید مخاطب دست و پنجه نرم می‌کنند. بحرانی که بسیاری از سینمادارهای شهرستانی را وادار کرد تا عطای کار را به لقایش ببخشند و کرکره‌های‌شان را پایین بیاورند.

شاید عوامل متعددی در پیدایش این اتفاق نقش داشته باشند؛ اما آنچه مهم است تنها خاموشی چراغ‌ها است و صندلی‌های خالی سالن‌هایی که روزگاری نه چندان دور، جدی‌ترین سرگرمی‌ زندگی مردم را شکل می‌دادند.

ارومیه، کرمانشاه، اهواز، لاهیجان و ده‌ها شهر دیگر سینماهای‌شان خیلی وقت پیش به دلیل مشکلات مالی و عدم استقبال مخاطبان تعطیل شدند و حالا هم از جنوبی‌ترین نقطه نقشه جغرافیایی ایران خبر می‌رسد که مسجد سلیمان هم دیگر سینما نخواهد داشت. با توسعه تکنولوژی و دسترسی آسان به انواع رسانه‌های شنیداری و دیداری، خیلی‌ها از کنار اخبار تعطیلی سینماها بی‌هیچ مکثی می‌گذرند؛ اما خیلی‌های دیگر که سینما را نوستالژی روزهای کودکی می‌دانند با شنیدن چنین خبرهایی تنها مجبورند به روزگار سپری شده مردمی ‌حسرت بخورند که امکانات چندانی در اختیار ندارند. بر هیچ‌کس پوشیده نیست که امکانات رفاهی در پایتخت بیشتر از هر جای دیگر متمرکز شده است و مردم امکانات زیادتری در اختیار دارند. یعنی اگر قرار بود مردم از سینما استقبال چندانی نشان نمی‌دادند، تهرانی‌ها باید در صف اول ماجرا قرار می‌گرفتند نه شهرستانی‌ها.

مسجد سلیمان آخرین شهری است که روز گذشته خبر رسید سینمایش تعطیل شده است. شهری که به دلیل سابقه فرهنگی‌اش، یکی از مهم‌ترین شهرهای این سرزمین به شمار می‌آید. مسجد سلیمان آخرین شهری است که سینمایش را به دلیل هزینه‌بر بودن تعمیر و تجهیز و عدم استقبال مردم تعطیل کرده‌اند، اما نکته خاطره‌انگیز داستان به سال‌هایی دور بر می‌گردد. این شهر خوزستانی به علت موقعیت استراتژیک و اسکان انگلیسی‌ها، در ساخت و راه‌اندازی بسیاری چیزها، به شهر اولین‌ها مشهور شده است. ساخت اولین چاه نفت، اولین راه آهن، اولین فرودگاه، اولین باشگاه تفریحی، اولین باشگاه گلف، اولین استخر، اولین باشگاه بسکتبال، اولین سینما و ده‌ها مورد دیگر که جست و جویی ساده در اینترنت اطلاعات کاملترش را در اختیار قرار می‌دهد. مسجد سلیمان یعنی همان شهری که اولین سینمای کشور در آن ساخته شد فعلا آخرین شهری است که یکی از اولین‌هایش را از دست می‌دهد.

تعطیلی سینماها یک بحران فرهنگی است. بحرانی که ممکن است شعله‌هایش گریبان بقیه بخش‌های فرهنگی کشور را هم بگیرد. ممکن است در آینده‌ای نزدیک مدیران فرهنگی تصمیم بگیرند کتابخانه‌ها را هم تعطیل کنند. ممکن است خیلی اتفاق‌های ناگوار دیگر هم رخ بدهد. سینما دارها به دلیل آنکه خرج‌شان با دخل آنها همخوانی ندارد سینماهای‌شان را تعطیل می‌کنند و هیچ کس پاسخگوی شرایط نیست. بی‌تردید مدیران اولین سینمایی که به دلیل مشکلات مالی کرکره‌های‌شان را پایین کشیدند، تصورش را نمی‌کردند دامنه آتشی که روشن کرده‌ا‌ند فقط ظرف چند روز دامان شهرهای دور و نزدیک را هم بگیرد.

سینماها تعطیل می‌شود، کتابفروشی‌ها جمع می‌شوند، پاتوق‌های ادبی اجازه کار کردن پیدا نمی‌کنند. کتاب‌هایی که چندین و چند بار منتشر شده‌اند، لغو مجوز می‌شوند و همه این اتفاق‌ها دستاوردهای ساز و کاری است که در چهار سال گذشته بیشترین نامهربانی‌ها را با بخش‌های مختلف فرهنگی داشته است. بخش‌هایی که درست مثل سینما‌ها یا تعطیل می‌شوند یا در آستانه تعطیلی به سر می‌برند. ساده انگاری است اگر قبول نکنیم قاچاق فیلم‌های اکران نشده و دست فروشی آنها در کوچه و بازار، تاثیری در خاموشی سالن‌ها نداشته است. ساده انگاری است اگر قبول کنیم دولت نمی‌تواند با قاچاق فیلم‌ها به شکلی جدی برخورد کند. بخش‌های فرهنگی درست مثل سینما در کما به سر می‌برند و این یک واقعیت تلخ است.