پیش‌بینی‌های بی‌ارزش

جان تمنی

دبیر اقتصاد سیاسی فوربس و دبیر بخش بازار در ریل کلیر

پس از پیروزی مطلق و کاملا غیرمنتظره محافظه‌کاران در انتخابات هفته گذشته، شاخص فوتسی ۱۰۰ شاهد رشد ۳/ ۲ درصدی بود. نکته قابل توجه این خیز ادامه‌دار بودن آن بود. در آن سوی اقیانوس اطلس میانگین صنعتی داو جونز با این فرض که الگوی انتخاباتی بریتانیا در سال ۲۰۱۶ در آمریکا بازتاب خواهد یافت، ۵/ ۱ درصد رشد کرد. بازارها همیشه به احتمالات آینده واکنش نشان می‌دهند، نه گذشته و حال.

بنابراین در حالی که فعلا در مورد اشارات سیاسی انتخابات بریتانیا جوهر مصرف می‌شود، بحث کمتری درباره درس‌هایی که پیروزی محافظه‌کاران برای اقتصاد و بازار دارد، مطرح می‌شود. مساله این است که این بحث‌ها قابل توجه هستند. آنچه که مایکل ولف، ستون‌نویس «یو‌اس‌ای‌تودی» می‌گوید، بخوانید: «پیش‌بینی‌های بی‌بی‌سی دست چپی، گاردین دست چپی و میانه که تلاش می‌کرد مخاطبان جوان را تحت‌تاثیر قرار دهد، همه غلط از کار درآمد. حتی پیش‌بینی نیت سیلور، نظرسنج آمریکایی که برای نظرسنجی سال ۲۰۱۲ خود درباره انتخابات آمریکا مشهور است، هم غلط از آب در آمد.»

اما نظرسنج‌های بریتانیا که به نظر اشراف بیشتری به انتخابات داشتند چطور؟ منطق حکم می‌کند که برخی نتیجه انتخابات را پیش‌بینی کرده باشند، اما چارلز فورل، نویسنده وال‌استریت ژورنال پیش از انتخابات نوشته بود که «در آستانه رای‌گیری، تقریبا تمام نظرسنجی‌های عمده، پیروزی یک حزب با اختلاف کم را پیش‌بینی کرده‌اند.»

اما اینها چه ارتباطی با تحلیل‌گرانی بازار سهام دارد؟ کاملا مربوط است. هر کسی که تفسیرهای مختلف بازار را پیگیری کند، به خوبی می‌داند که تحلیل‌گران بازار مدام پیش‌بینی «فرو ریختن بازار»، «بحران بعدی»، «بزرگ ترین حباب بدهی تاریخ» را کرده‌اند. حتی پال فرل در «مارکت واچ» تیتر خنده دار «شمارش معکوس برای سقوط بازار سهام» را برای نوشته خود انتخاب کرد. پس آنچه پس از انتخابات بریتانیا رخ داد، باید باعث شرم دانشمندان بازارهای سهام باشد.

آنها واقعا باید شرمنده باشند؛ چراکه رویدادهای چند روز گذشته یادآور چیزی است که کن فیشر، سرمایه‌گذار بزرگ همیشه به دیگران می‌گوید: «هر خبر بدی که فکرش را بکنید، قبلا اثر خود را گذاشته است.» تحلیل‌گرانی که فکر می‌کنند در حال هشدار به خوانندگان هستند با اطلاعاتی کار می‌کنند که قبلا اثر قیمتی خود را گذاشته‌اند. آنها با دانسته‌ها در برابر نادانسته‌ها کار می‌کنند.

در واقع، چنان که نتایج انتخابات بریتانیا دوباره نشان داد، بازارها به دلایلی که قبلا مشخص است، افت‌و‌خیز نمی‌کنند؛ بلکه افت‌و‌خیز آنها بر اساس رسیدن اطلاعات جدید صورت می‌گیرد. پیش از انتخابات همه بر سر این توافق داشتند که انتخابات نتیجه‌ای قطعی به نفع یک حزب نخواهد داشت و به همین دلیل بازارها در واکنش به نتایجی که کاملا مخالف این تصور بود، با افزایش شاخص‌ها مواجه شدند.

دقیق‌تر اینکه شاخص‌ها بر پایه آنچه معلوم است، افت‌وخیزهای چند درصدی مانند آنچه روز جمعه اتفاق افتاد را تجربه نمی‌کنند؛ بلکه این اتفاق به لطف شگفتی یا همان چیزهایی است که معلوم نیست رخ می‌دهد. اگر بازارها از پیروزی قاطع محافظه‌کاران در انتخابات پارلمانی بریتانیا خبر داشتند، فوتسی روز جمعه شاهد نوسان شدید نمی‌شد، شاید حتی با افت مواجه می‌شد. تمام اینها را باید برای دفعه بعد به‌خاطر سپرد، وقتی که خوانندگان دوباره تفاسیری را می‌خوانند که از سقوط بازار یا بحران می‌گوید. اگر شنیدید کسی می‌گوید که می‌تواند آینده بازار را پیش‌بینی کند، بدانید که نمی‌تواند و دروغ می‌گوید.

با نگاه عمیق‌تر به انتخابات، بسیاری از دست راستی‌ها در آمریکا به درستی آنچه را که رخ داده نتیجه اثبات سیاست‌های اقتصادی حامی رشد می‌دانند. خوشی آنها منطقی است. رای‌دهندگان رشد اقتصادی می‌خواهند؛ بنابراین حزبی که سیاست‌هایی ارائه می‌کند که به معنای حذف موانع دولتی برای تولید است، پیروز میدان می‌شود.

با این حال، یک دلیل ممکن برای جدایی رای‌دهندگان و پیشگویان کینزین‌ها هستند. کینزین‌هایی مانند پل کروگمن بریتانیا را به‌عنوان مثال اثر بد ریاضت بر رشد مطرح می‌کردند. گرچه دولت‌ها می‌توانند تنها چیزی را خرج کنند که پیشتر از بخش خصوصی گرفته باشند، هزینه کردن دولت در واقع تولید ناخالص داخلی را افزایش می‌دهد. کینزین‌ها مدت‌ها پیش تولید ناخالص داخلی را اختراع کردند تا هراس از هزینه دولت چندان به چشم نیاید.

اما اهمیت این بحث در آمریکا چیست؟ مهم این است که در آمریکا جمهوری‌خواهان نباید از این واقعیت‌ها سوءاستفاده کنند. رای‌دهندگان چنان‌که انتخابات بریتانیا نشان می‌دهد، از پیام‌های منفی خوششان نمی‌آید. حزب جمهوری‌خواه آمریکا اگر اقتصادی را که در حال احیا است، با کمک داده‌های تولید ناخالص داخلی ضعیف نشان دهد، اعتبار خود را از دست خواهد داد. راست‌های آمریکا نباید مانند چپ‌های بریتانیا رفتار کنند. در واقع، راست‌های آمریکا باید تولید ناخالص داخلی را نادیده بگیرند.