شخصیت «تک‌رو - کلانتر»

امیرحسین خالقی
دکترای سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه تهران

گفته‌اند سخت‌ترین کار رهبران انقلابی در فردای پیروزی این است که خودشان را از شر برخی یاران انقلابی دیروزشان خلاص کنند! بعد از به قدرت رسیدن دیگر نمی‌توان با همان نگاه و روش پیشین کار را جلو برد و رهبران بیش از هرکسی در می‌یابند که واقعیت چقدر عبوس است و اجرای آن وعده‌های رویایی چندان ساده نیست و تغییر دنیا به چیزی بیشتر از نیت خوب نیاز دارد. می‌توان حدس زد که در این میان گاهی یاران نزدیک دیروز می‌توانند بزرگ‌ترین دشمنان امروز و فردا به شمار آیند.

شاید اوضاع برای رئیس‌جمهوری تازه آمریکا، دونالد ترامپ هم چندان متفاوت نباشد. حال که او در راهیابی به کاخ سفید موفق شده است، یکی از چالش‌های عمده اش این خواهد بود که چگونه وعده‌های غریب دوران انتخابات و انتظار هوادارانش را پاسخگو باشد. آن سخنرانی‌های پرشور در مورد دیوار کشیدن در مرز مکزیک، جلوگیری از تجاوز چین به آمریکا، اخراج مهاجران، محدود کردن ورود مسلمانان و دیگر وعده هایش برای «بازگرداندن آمریکا به روزهای عظمت گذشته» اکنون بزرگ‌ترین چالش‌های او خواهند بود. آن وعده‌ها برای بسیاری از «توده مردم» جذاب می‌نمود، ولی تا مدت‌ها آگاهان آن را جدی نمی‌گرفتند و عملی نمی‌دانستند. کسانی هراس داشته و دارند که برخی نفرت پراکنی‌های صریح او در کشوری با تنوع‌ نژادی، قومی، دینی و فرهنگی آمریکا مشکل ساز باشد و همبستگی اجتماعی را تهدید کند.

این مرد اهل کسب و کار که به گفته خودش به نزاکت سیاسی (political correctness) باور ندارد، بدون هیچ تجربه سیاسی و با هزینه شخصی، چنان نخبگان و ساختار غالب را به چالش کشید که حتی برخی از هم حزبی‌ها هم اعلام کردند که از او حمایت نمی‌کنند. تبلیغات مخالفان هم البته هیولایی را تصویر می‌کرد که در صورت به قدرت رسیدن همه چیز را به هم خواهد ریخت. حال این هیولا به قدرت رسیده است و دست‌کم چهار سال در قدرت است. کسانی گفته‌اند «پوپولیسم» به مفهوم برتری دادن توده‌ها به نخبگان و تقدم محبوبیت بر تخصص بخشی از فرهنگ سیاسی آمریکا به شمار می‌آید، ولی از قرار «پوپولیسم» ترامپ برای خیلی‌ها نگران‌کننده است. پیشگویی آینده ممکن نیست و رفتار آقای رئیس‌جمهور هم در قالب‌های متعارف نمی‌گنجد، با این حال عجیب نیست که در سیاست میان رفتار واقعی و گفته‌های اهالی سیاست همسویی وجود نداشته باشد، همچنین نباید از یاد برد با آنکه رئیس‌جمهوری در ایالات‌متحده بالاترین مقام اجرایی است و از قدرت زیادی برخوردار است، ولی این همه داستان نیست.

در کشوری با سیستم حکومتی نامتمرکز فدرال، تنوع اجتماعی بالا، جامعه مدنی و نهادهای غیردولتی قدرتمند، سنت دیرپای «دولت‌گریزی» در میان مردم و همچنین سازوکارهای پیچیده نظارت و موازنه (Check and balance) بعید است، رئیس‌جمهوری بتواند قاعده بازی را به کلی به هم بزند. این را هم باید افزود که پیروزی ترامپ را نمی‌توان قاطع به‌شمار آورد و در مورد حمایت سیاسی از وی هم حرف و حدیث کم نیست و البته باید منتظر معرفی مشاوران او نیز نشست. اما با وجود تمام ابهام‌های آینده، رفتار آینده ترامپ چگونه خواهد بود و او برای مدیریت انتظارات هوادارانش چه رفتاری را پیش خواهد گرفت؟

بد نیست از میان دیدگاه‌های متفاوت، مساله را از جنبه ویژگی‌های فردی آقای رئیس‌جمهوری بررسی کنیم. کسانی معتقدند در دموکراسی‌ها ویژگی‌های شخصی رهبران در مقایسه با نیروها و مناسبات سیاسی کلان چندان اهمیتی ندارد، ولی در روانشناسی سیاسی دیدگاه متفاوتی طرح می‌شود و از قضا بررسی شخصیت روسای جمهوری ایالات‌متحده بسیار مورد توجه بوده است. گفته می‌شود که ویژگی‌های فردی رئیس‌جمهوری و چگونگی رابطه‌اش با مشاوران خود می‌تواند در رفتار سیاسی او اثرگذار باشد و برای مثال حتی کسانی معتقدند حمله سال 2003 آمریکا به عراق (نه افغانستان) را بیش از عوامل ژئوپلیتیک باید براساس شخصیت و روانشناسی فردی جورج دبلیو بوش تحلیل کرد.

اجازه دهید با یک چارچوب مشهور روانشناسی سیاسی در بررسی منش و شخصیت روسای جمهور ایالات‌متحده، «مدل پرستن (Preston)»، پیش برویم و حدس‌هایی بزنیم. این مدل بیان می‌کند که در بررسی رفتار سیاسی آنها باید به سه ویژگی توجه داشت: «تجربه سیاسی قبلی (داخلی و خارجی)»، «قدرت‌طلبی» و «توانایی درک، تحلیل و در نظر گرفتن جزئیات در تصمیم‌گیری‌ها (پیچیدگی شناختی)». از شرح مفصل مدل و جنبه‌های نظری آن‌که بگذریم، حرف این است که این ویژگی‌ها در سبک رهبری و شیوه تصمیم‌گیری رئیس‌جمهوری و نوع تعامل وی با مشاورانش اثرگذار است. در مورد ترامپ البته اظهارنظر محتاج بررسی علمی و دقیق است، ولی با توجه به شواهد، نادرست نیست، اگر ادعا کنیم: قدرت طلبی و نیاز به اقتدار وی بالاست، پیچیدگی شناختی پایینی دارد و البته تخصص و پیشینه‌ای در کار سیاسی ندارد.

براساس مدل بالا و ویژگی‌های شخصی ترامپ، سبک رهبری او در هر دو حوزه سیاست داخلی و در خارجی به اصطلاح «تک‌رو-کلانتر» است؛ مشابه همان الگویی که ترومن و جانسون در سیاست خارجی (و نه داخلی) دنبال کرده‌اند، اما منظور از این الگو چیست؟ این سبک رهبری به این معنا است که رئیس‌جمهوری شبکه‌ای سلسله‌مراتبی از مشاوران رسمی را شکل می‌دهد، حلقه مشاوران و افراد نزدیک او نقش بسیار مهمی در سیاست‌گذاری بر عهده خواهند گرفت و اثرگذاری کنشگران سیاسی بیرون از این شبکه رسمی کاهش می‌یابد. او به جزئیات فرآیند تدوین سیاست‌ها وارد نمی‌شود، ولی در تصمیم‌گیری‌های نهایی حضور جدی دارد، دنیا را سیاه و سفید می‌بیند و البته خود را در شرایطی هم قرار نمی‌دهد که این نگاهش تغییر کند. رئیس‌جمهوری با پیامدهای سیاسی تصمیم‌هایش کاری ندارد و می‌خواهد خود را با قاطعیت بشناساند و نشان دهد که فرمانده است.

او دنیا را خیلی پیچیده نمی‌بیند، ساده صحبت می‌کند و در گفتارش فراوان از تمثیل‌ها استفاده می‌کند. از این‌رو است که در ارتباط با رسانه‌ها و نهادهای جامعه مدنی چندان موفق عمل نمی‌کند و شاید بسیاری از گفته هایش به خودزنی‌های سیاسی هم تعبیر شود. کوتاه سخن آنکه با توجه به شخصیت و منش رئیس‌جمهوری جدید ایالات‌متحده باید منتظر ترکیب مشاوران نزدیکش نشست، هرچند اکنون اوضاع برای کشورمان با توجه به نامزدهای احتمالی وزارت خارجه نظیر جان بولتون چندان امیدبخش به نظر نمی‌رسد. با این حال انسان، محکوم به غافلگیری در برابر آینده است و باید دید صحنه سیاست چگونه رقم خواهد خورد.