لزوم ارتباط جامعه‌شناسی با تاریخ

دکتر رحیم محمدی، اداره‌کننده جلسه ضمن اشاره به لزوم برگزاری این‌گونه برنامه‌ها در آشنایی با تفکرات جامعه‌شناسان ایران به تاریخ کاربرد عنوان جامعه در ایران اشاره کرد و گفت: «استفاده از عنوان جامعه ایرانی برای ایران کلمه‌ای امروزی و مدرن است و معمولا در تاریخ از تعابیری چون شهر ایران، ایرانشهر، ایران‌زمین، ملک ایران، مملکت ایران یا ممالک محروسه ایران ولی در دوره مدرن با ورود جامعه‌شناسی از تعبیر جامعه ایرانی استفاده شد. باید دید چگونه شد که ما از مفاهیمی که عمدتا وجه سیاسی ایران را مطرح می‌کردند، گذر کردیم و امروز به موضوع جامعه ایرانی رسیدیم. باید دید این گذر در اندیشه هر جامعه‌شناس ایرانی با چه کیفیتی رخ داده و چگونه به آن پاسخ داده است.» محمدی در ادامه گفت: «برای پاسخ به این سوال ما شماری از جامعه‌شناسان ایرانی را مورد واکاوی قرار داده‌ایم و احمد اشرف یکی از کسانی است که در این زمینه باید به وی توجه شود.» در ادامه دکتر پیران به بیان دیدگاه های خود پرداخت آنچه می‌آوریم سخنرانی وی در رابطه با جامعه ایران و نگاه احمد اشرف به این جامعه است.

  مقدمه

با مقدمه‌ای بحث خود را شروع می‌کنم تا شما به گزاره‌های بحث من آگاهی پیدا کنید و بعد می‌کوشم در چارچوب اندیشه‌ای که طرح کردم به موضوع اشاره کنم. من در بحث خود قصد تعمیم ندارم و تنها می‌توان از گرایش‌های مسلط سخن گفت. اولین گزاره‌ای که من قصد پرداختن به آن را دارم آن است که علوم‌انسانی در ایران دچار سترونی صدساله است و هرچه زمان گذشته بر این سترونی افزوده شده است؛ البته این به معنای نادیده گرفتن زحمات خیل افرادی  که زحمت کشیدند و در شرایطی که قدر نمی‌بینند زندگی خود را وقف این مباحث کردند، نیست. در کنار این وضعیت سترونی، جرقه‌هایی در دانشگاه‌ها و بیشتر در خارج از دانشگاه زده شده که نویدبخش این است که آن نهالی که باید کاشته می‌شد، کاشته شده و اگرچه ناتوان و نحیف، درحال رشد و بالیدن است. این امر دلیل چرایی ادامه مباحثی از این دست است اما ایراد این بخش هم آن است که بر هم انباشته نیست.  یعنی در جامعه ما هرکس برای خودش کاری انجام می‌دهد و این‌گونه است که علم بر هم انباشته نمی‌شود و فعالیت علمی به رونویسی آثار دیگران به‌گونه‌ای ناشیانه تقلیل یافته است. در تمام رشته‌های علوم‌انسانی دو یا سه کتاب اصلی را بخوانید، ۸۰ درصد منابع را می‌دانید. چون نقدی به معنای واقعی در رابطه با آثار مختلف در ایران صورت نمی‌گیرد و اصلا خوانده نمی‌شود. تیراژ کتاب به ۳۰۰ رسیده است و چند سال هم می‌ماند تا تمام شود. به‌خصوص با ورود علم ویکی‌پدیایی و گوگلی این وضعیت تشدید شده است.

  مدرنیته بدون بستر

در جامعه‌شناسی باید دیالکتیک عام و خاص وجود داشته باشد. به گمان من تمام بنیان‌گذاران علم جامعه‌شناسی معتقد بودند که جامعه‌شناسی علمی تاریخ‌بنیاد است. دورکهایم، مارکس و وبر به این امر پرداخته‌اند و مهم‌تر از اینها کسی که باید آثارش در ایران تدریس شود ولی نامی از آن نیست، توکویل است که ایده‌هایش پاسخگوی جامعه ایران است. جریان پوزیتیویستی یعنی جامعه‌شناسی آمریکایی بود که تاریخ‌محوری را از علوم اجتماعی گرفت.دیالکتیک عام و خاص را ما کاملا رها کردیم و جالب آن است که در طول تاریخ ایران تا ۴۰۰ سال پیش زنده و پویا وجود داشته و از آن زمان به‌دلیل حاکمیت نگاه شریعت‌مدار، اشعری اندیشیدن در ایران مهار می‌شود و تنها تک‌ستاره‌هایی مانند ملاصدرا و حیدر عاملی هستند. تا زمانی‌که به مدرنیته می‌رسد و با مدرنیته ایرانی به کلی بحث اندیشیدن در ایران ممتنع می‌شود...

ما باید تاریخ خود را بکاویم و از این طریق سنتزی بسازیم که بتوانیم جلو برویم. مدرنیته به دو روش در ایران درک شد. یک طرف مدرنیته را در مقابله با مذهب قرار داد و آن را نوعی ستیز با مذهب دریافت کرد و روش دیگر همان بود که به تقی‌زاده نسبت می‌دهند. این گروه مدرن شدن را در سرتاپا غربی شدن دریافت می‌کنند و در میان این دو طیف اقسام تلفیق سنت و مدرنیته وجود دارد ولی هیچ‌یک به درستی به تعریف سنت و مدرنیته نمی‌پردازند. آثار دوره مشروطه باید به تمامی خوانده شود و این بخش عام دیالکتیک در فضای اندیشه ایرانی است اما باید نقایص تفکر آنها به‌خصوص در رابطه با تنزل مدرنیته به یک کلمه را در نظر گرفت. این شرایط منجر به تکرار الگوهای تاریخی در ایران شده و به این ترتیب نخست‌وزیر مشروطه «عین‌الدوله» می‌شود که نیمی از مشروطه‌خواهان تبریز را کشته است. اگر تحلیل محتوا کنیم، این امر بارها تکرار شده است. یعنی جنبش‌های اجتماعی در تاریخ ایران همیشگی بوده و تا جایی به جلو می‌رود ولی به مجرد آنکه در آستانه پیروزی است، الگوهای گذشته خود را بازتولید می‌کند.

  تاثیر عرفان ایرانی

موضوع دیگر که در خوانش فکر ایرانی باید مورد توجه قرار گیرد، موضوع عرفان است که به مرور به ابتذال کشیده می‌شود و تبدیل به یک گدایی می‌شود که در خیابان کشکول به دست دارد و تمام متفکران ایرانی نیز بدون شناخت درست از عرفا معمولا می‌گویند که این جریان ضدتوسعه و باعث نابودی کشور است. پرسش من این است که چرا اگر این جریان جامعه را به انفعال می‌برد، بیشتر رهروان آن شهید و فراری هستند. چرا حتی جنازه عین‌القضات را هم تکه‌تکه می‌کنند و می‌سوزانند. چرا سهروردی را در ۳۸ سالگی می‌کشند و حلاج را به دار می‌کشند؟ ما در ایران فلسفه اخلاق نداریم و به جای آن حکمت و عرفان را داریم. آیین فتوت و جوانمردی در حقیقت عملیاتی و توده‌ای کردن عرفان بود. بنابراین هر صنفی فتوت‌نامه داشته است و هر صنف نظام کاری داشت که اگر کسی تخطی می‌کرد او را طرد و تحریم می‌کردند. پس به نوعی اخلاق پروتستانی در داخل تاریخ ایران قابل ردیابی بود.

  احمد اشرف و جامعه ایرانی

پس در این چارچوب باید درمورد جامعه‌شناسان و دستاورد آنها بحث کرد. در کار جامعه‌شناسان ایرانی عمدتا دیالکتیک عام و خاص به منظور فرارفتن از وضعیت فعلی غایب است. احمد اشرف از معدود کسانی است که در جامعه‌شناسی ایران دست‌کم عام (به معنای اشراف کافی به بحثی که مطرح شده است، یعنی برای اینکه مشکلی از جامعه ایران رفع شود باید جامعه‌شناسی دنیا در حد معقول خوانده شود) را می‌داند.

اشرف در ۱۳۱۳ به دنیا آمد و از دانشگاه new school for research فارغ‌التحصیل شد. این دانشگاه اهمیت ویژه‌ای دارد از آن حیث که به وسیله critical theorist (نظریه پردازان انتقادی) راه‌اندازی شد. اشرف در این دانشگاه مدرک دکترا گرفت و برخلاف بسیاری از کسانی‌که خارج از کشور فارغ‌التحصیل شده و هنوز آگاهی بر زبان انگلیسی ندارند، وی به خوبی این زبان را می‌دانست. نکته مثبت دیگر او این بود که فردی متعهد بود و در زد و بندها حضور پیدا نمی‌کرد.اشرف کارمند سازمان برنامه و بودجه بود و در بعضی از دانشگاه‌ها نیز واحدهایی را درس می‌داد. او ساز کسی را نمی‌زد و گدایی نان نمی‌کرد و چون برادرش چریک فدایی خلق بود، جای درستی به او کار نمی‌دادند. یکی از اولین کارهای اشرف در سال ۱۳۵۳ بود با عنوان «کژ رفتاری مسائل انسانی و آسیب‌شناسی اجتماعی» و این اثر همچنان به‌صورت جزوه است. اشرف در این جزوه مراحل یک پژوهش صحیح تا ارائه راهکار برای آینده را آورده و بعد هم این کار را در یکی از مطالعات اخیرش ادامه داده است. کار او در معرفی تعدادی از متفکران به جامعه ایران دارای اهمیت است. کتابی بر روی [افکار] ماکس وبر نوشته است که اگرچه موجز اما دارای اهمیت است. وی بحث‌های کلیدی را در رابطه با وبر مطرح کرده و زمینه‌ای ایجاد کرده است که خواننده با وبر دیالوگ برقرار کند و هضم آثار او آسان شود.

  تعمیم نظریه غربی به جامعه ایران

کار دیگر او روی نظریه جامعه ایرانی است. در این‌جا هرچند به او نقدهایی وارد شد  اما تلاش او در این رابطه بسیار اهمیت دارد. به اعتقاد وی، ایران را می‌شود با نظریه «شیوه تولید آسیایی» تحلیل کرد.در این زمان جریانی در جامعه ایران شکل گرفت. عده‌ای مانند فرهاد نعمانی می‌گفتند، ایران فئودالیسم دارد یعنی دوره‌بندی تاریخی اروپای غربی را به غلط به ایران تعمیم می‌دادند. نظریه‌ای که به غلط گفته می‌شود، نظریه مارکس است. درحالی‌که این تجربه تاریخی اروپا است و حتی میشله که تاریخ‌نگار ایده‌آلیست است از دوره‌های مختلف تاریخ اروپا مانند برده‌داری و فئودالیسم و... یاد می‌کند. کار مارکس تنها این بود که دو سوال روی این دوره‌بندی تاریخ اروپا مطرح کرد. بسیاری فکر می‌کردند همین دوره‌ها قابل اطلاق به ایران است و حتی لمبتون نیز به آن اشاره می‌کند اما چون ناهماهنگ بود، هر متفکری چیزی به آن اضافه می‌کرد . متفکران روس نیز برای نشان دادن اینکه همه دنیا می‌توانند از این نسخه استفاده کنند، به انواع راه‌ها متوسل می‌شدند و می‌کوشیدند یک کنیز و غلام هم در کتاب‌های ایرانی پیدا کنند و بر آن عنوان برده‌داری می‌گذاشتند. در صورتی که در نظام فئودالی نوعی ارتباط متقابل حاکم است و محلی است. مدل ایران اصلا قابل مقایسه با این نظام نبود. در این دوره جریان‌های مختلفی شکل گرفت و گروهی مانند لمبتون به بوروکراتیک بودن فئودالیسم در ایران اشاره دارند تا از این طریق دیوان‌سالاری در ایران را نیز توضیح دهند.

اشرف طرح شیوه تولید آسیایی را در این فضا با الهام از مارکس مطرح می‌کند و این درحالی است که خود مارکس در آخرین آثارش درحال فاصله گرفتن از شیوه تولید آسیایی است و نظریه «ده‌نشینی» را طرح می‌کند که شاید اگر ادامه می‌داد، نظریه مرتبط با شرایط ایران را نیز طرح می‌کرد. بسیاری از تحقیقات بعدی نشان داد که اگرچه شیوه تولید آسیایی به ظاهر نزدیک به ایران است اما با ایران ارتباطی ندارد چون این نظریه می‌گوید: «برای امر کشاورزی به‌دلیل محدودیت منابع آب و محدود بودن رودخانه‌های چهارفصل باید شعباتی گرفته شود و آب را در مسافت‌های طولانی ببرند که کشاورزی میسر شود.» اگر این‌گونه بود، باید پرسید باقی‌مانده این کانال‌ها کجاست؟ مرحوم مهرداد بهار در کتاب «اسطوره و تاریخ» می‌گوید اولا آبیاری پدیده جدیدی در ایران است و ایران به کشاورزی دیم، دامداری کوچک‌مقیاس و صنایع دستی وابسته بود ولی مهم‌تر اینکه بخش عمده جمعیت ایران کوچ‌رو است وکشاورز نیست.

البته اشرف جسته گریخته در نوشته‌های خود اشاراتی به پاتریمونیالیسم نیز دارد که آن هم درست نیست چراکه این نظام ترکیب دو جریان است، یک جریان رومی در اواخر روم و یک جریان فئودالیته که این دو با هم در بستر فئودالیته جمع می‌شوند و پاتریمونیالیسم را می‌سازند. یعنی زمانی‌که بحران اقتصادی روم در اواخر این دوره آغاز می‌شود، به سبب گسترش، امپراتوری درحال پاشیده شدن است، شهروندان آزاد ولی فقیر، خود را برای یک قرارداد متقابل در اختیار اشراف و زمین‌داران می‌گذارند. برخی ابتدا این نظام را در ایران ارباب - رعیتی ترجمه کردند و بعد هم گروهی به آن آقا - نوکری گفتند ولی به نظر من تعبیر بهتر برای این نظام «کفالتی» است. در دنیای رومی فقیر شهروند آزاد خود را در اختیار اشراف ثروتمند می‌گذارد و فرمان‌ می‌برد، در مقابل اشراف باید سه کار انجام می‌دادند: در اختیار گذاشتن محل زندگی، غذا دادن و لباس دادن اما در این نظام فقیر هر زمان که اراده کند می‌تواند خود را از اختیار اشراف بیرون آورد. به همین دلیل در اواخر دوره رومی اصطلاح «آدم کسی بودن» ضرب‌المثلی رایج بود. این جریان در پایان روم با یک جریان فئودالی که در اختیار گذاشتن برای جنگ و افتخار بود (که همان نظام شوالیه‌گری است) پیوند می‌خورد. این دو در ترکیب با هم پاتریمونیالیسم را می‌سازند. البته بعدها جریانی در پاتریمونیالیسم پدید می‌آید به نام سلطانیسم که از تجربه عثمانی متاثر است و مقداری فردی و استبدادی می‌شود و اگر ساختار و ریشه آن را ببینیم باز هم به ایران مربوط نیست. استبداد ایرانی با اروپا قابل مقایسه نیست و استبداد در ایران نفوذ در توده مردم ندارد و ده‌ها واسطه میان آن است. ایرانیان ۹ ماه از سال خود کارفرما هستند و تنها زمان پرداخت مالیات و سربازگیری با دولت مرتبط می‌شوند.

  نگاه چند بعدی

نگاه اشرف تاریخی است و او چند جریان را همزمان با هم در یک مدل به هم پیوسته جامع به کار می‌برد. از یک طرف هویت ایرانی را در سه بحث و نمونه نظری مطرح می‌کند. یکی ناسیونالیسم رمانتیک است، دوم نگاه پست مدرن به هویت و سومی دیدگاه تاریخ محور است. کار دیگر اشرف مربوط به طبقه است، اما متاسفانه نه از هویت و نه از طبقه تعریفی ارائه نمی‌دهد. وی کار بسیار مهمی را برای دانشنامه ایرانیکا در رابطه با طبقه از ایران باستان تاکنون انجام داده است.کتاب مهم دیگر «موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران» است که در اینجا هم کار جالبی روی طبقه می‌کند، ولی نمی‌گوید که آیا طبقه در ایران کاربرد دارد یا نه و به نظر می‌رسد گروه، قشر و طبقه را به یک مفهوم به کار برده است. او مفهوم طبقه را در غرب با ایران تفکیک نمی‌کند. باید ابتدا مفهوم غربی طبقه تعریف می‌شد و به جای کاربرد کامل آن برای ایران نوعی مفهوم درون‌زا و متناسب با جامعه ایرانی از آن استخراج می‌شد. به عبارتی اگر ما طبقه را به مفهومی که در کتب جامعه‌شناسی غربی آمده است در نظر بگیریم، نمی‌توان در ایران تا امروز از طبقه یاد کرد. البته امروزه ما طبقه را می‌توانیم از نوکیسگی در ایران آغاز کنیم. در جامعه ما اساسا فرد متولد نشده است. ما به لحاظ بیولوژی فرد هستیم، ولی به لحاظ جامعه‌ای هنوز به فرد مبدل نشده‌ایم و بیشتر از دریچه قبیله به تعریف خود می‌پردازیم.  کار اشرف به لحاظ به هم پیوستگی بسیار خوب است. همچنین پرسش او در رابطه با اینکه چرا ایران سرمایه‌داری نشد، بسیار حائز اهمیت است. کارهای دیگر اشرف از جمله مقاله‌ای که در سال ۱۹۸۳ در مورد جنبش‌های اجتماعی کار کرده است یا بازار و روحانیون (مذهب) در انقلاب و کارهای دیگری که روی انقلاب انجام داد نیز مهم هستند.

 


 

شهرسازی ایرانی

یکی از مهم‌ترین کارهای اشرف پژوهشی است که روی شهر انجام داده است و در قالب مقاله «ویژگی‌های تاریخی شهر اسلامی» به چاپ رسیده است. این کار یکی از پر ارجاع‌ترین کارهایی است که در ایران انجام شده و بسیاری از دانشجویان معماری و شهرسازی به آن ارجاع می‌دهند. این اثر بسیار خوبی است، اما ایرادی اساسی دارد که به همان دیالکتیک عام و خاص مرتبط می شود. او در این اثر معتقد است در جامعه اسلامی الگویی وجود دارد در رابطه میان مسجد جامع و بازار که در قالب آن هرچه به مسجد جامع نزدیک می‌شویم کارکرد بازار به مذهب نزدیک می‌شود و هرچه دور می‌شویم کارکرد بازار از مذهب دور می‌شود. یعنی اول بازار نزدیک به مسجد، مهر و تسبیح فروشان و بعد کفن‌فروشان و... هستند و هرچه دورتر می‌شویم بازار از کارکردهای مذهبی فاصله می‌گیرد. درحالی‌که چنین پدیده‌ای تنها در شهر فز و حمرا در مراکش وجود داشته و نه در دنیای اسلام. تحقیقات ما نشان می‌دهد که مساجد جامع در ایران در مناطق مختلفی هستند. خارج از شهر، کنار ارگ شاهی و در بازار ما مسجد جامع داریم و نمی‌شود الگوی مربوط به دو شهر راکه در منابع خارجی به کل جهان اسلام تعمیم داده شده، برای ایران نیز در نظر گرفت.