مکی: قرار بود مشاور مصدق شوم سخنرانی حسین مکی در آبادان

زمانی که با مصدق اختلاف پیدا کرده بودم به حالت قهر به دربندسر رفتم. میسیون گارنر از طرف بانک جهانی به ایران آمده بود. دکتر مصدق آقای عزت‌الله خان بیات را که دامادش بود و با من دوست بود و با هم از اراک انتخاب شده بودیم، به دربندسر فرستاد. از وزرا هم آقای کاظمی و آقای بوشهری و چند نفر دیگر بودند که خلاصه مرا ببرند و آشتی بدهند. وقتی می‌رفتیم گفتم به شرطی که از انتصابات دکتر مصدق صحبتی نشود. قرار بود بنده به‌عنوان مشاور دکتر مصدق انتخاب شوم و پس از تشریک مساعی با دکتر مصدق به لاهه برویم. حکمش هم صادر شد و بنده حکم آن را هم دارم که معذرت خواستم. آنجا شروع کرد به صحبت کردن در قضیه ملی کردن نفت که اگر شما به آمریکا رفتید با بانک بین‌المللی وارد مذاکره بشوید (بعد از رای دادگاه لاهه آن اشکالاتی که در زمان سفر مصدق به آمریکا برای راه انداختن پالایشگاه بود لغو شده بود) و از طرف ایران پالایشگاه را راه بیندازید. در مورد راه انداختن پالایشگاه هم اول آمریکایی‌ها حاضر بودند. هریمن را فرستادند و او به انگلیسی‌ها قبولاند که ملی شدن نفت را بپذیرند. چون انگلیسی‌ها پذیرفتند دیگر اشکالی برای بانک جهانی نبود. از طرفی انگلیسی‌ها دیده بودند همه چیز را از دست می‌دهند و تنها اگر مصدق اختلافات بین ارتش و خودش و یک عده از طرفدارانش را ببیند عقب‌نشینی خواهد کرد.

بانک جهانی، در اولین جلسه‌اش با ما، گفت ما بدون اطلاع انگلیسی‌ها نمی‌توانیم با شما وارد مذاکره شویم. گفتم نعوذبالله! من با حضور انگلیسی‌ها به بهشت هم نخواهم رفت. همین مطلب را به مصدق تلگراف رمز کردم. مسبب اصلی بسته شدن کنسولگری‌های انگلیس بنده بودم. با ژنرال کنسول انگلیس در خرمشهر، مسیو کوپر، درگیری داشتیم. او مصاحبه‌هایی علیه بنده و مصدق کرده بود و در بولتن اخبار روز انگلیسی چاپ شده بود. عینا به مصدق تلگراف رمزی کردم که فلانی چنین مصاحبه‌ای کرده. فاطمی جواب داد که اصل مصاحبه را بفرستید. من عین آن را بریدم و برای مصدق فرستادم. بعد وزار‌ت‌خارجه به انگلیسی‌ها فشار آورد که این کنسول باید عوض شود. بالاخره آقای کوپر را رد کردیم. انگلیسی‌ها هم مقابله کردند و آن متن قطع رابطه را جلوی مصدق گذاشتند. همه این نامه‌ها و مکاتبات متبادله بین سفارت انگلیس و وزارت‌خارجه را من چاپ کرده‌ام.

وقتی در آمریکا بودم، شپرد پشت سر من بود و هر شهر که می‌رفتم می‌آمد و تمام را به دولت متبوعش گزارش می‌داد. آن زمان اللهیار صالح سفیرکبیر ما در آمریکا بود. در آنجا ما مذاکراتی کردیم به این صورت که من در تگزاس بودم و هاچسن از طریق صالح از من خواهش کرد که به مصدق بگویم آمریکا موافقت خود را با خرید نفت از ایران و قبول مساعده اعلام کرده است. چون من مصاحبه‌ای با یکی از روزنامه‌های آمریکایی کرده بودم که مطبوعات آمریکا هم عینا چاپ کردند. آنجا بنده سخت به آمریکایی‌ها تاختم و گفتم که ملت ایران حکم پیرمرد علیل تراخمی مسلولی را دارد که مشغول جنگ با دو رقیب، یعنی انگلیس و کمونیسم، است و یک بی‌طرف هم کنار معرکه ایستاده و مشغول تماشاست.

زمانی که این پیرمرد، هنگام نبرد، این دو غول را دارد مغلوب می‌کند یک دفعه این شخص بی‌طرف از پشت به او خنجر می‌زند. یک خانم مخبر پرسید این بی‌طرف کیست؟ گفتم دولت آمریکا، برای اینکه مصدق از من خواهش کرده که از اینجا یک مقدار روغن بخرم. به هر کمپانی مراجعه می‌کنم موفق به خرید نمی‌شوم. به کارخانه‌ای رفتم که در سال ٥ میلیون تن محصول دارد و در حدود ٦٠٠ تن از این حلب روغن موجود دارد ولی می‌گوید ما به‌شما نمی‌توانیم بفروشیم برای اینکه اجازه فروش به شما را نداریم. بنابراین ما مدعی هستیم که طرف ما تنها انگلیسی‌ها نیستند و آمریکا هم با ما مدعی است. بالاخره کار به آنجا کشید که مستر جونز، رئیس یک شرکت نفتی که تلگرافاتی هم به مصدق کرده بود، دعوتی از من کرد در عمارت خودش.

یک آسمانخراش صد و چند طبقه‌ای بود. به من گفت: من مجانا این روغن را به شما می‌دهم به شرطی که فقط بنده و مصدق از این جریان اطلاع داشته باشیم. علت این کار او این بود که شرکت او ورشکست شده بود و می‌خواست یک سر و صورتی به شرکت بدهد و رقیب کارتل‌های نفتی شده بود. بنابراین ٦٠٠ هزار دلار روغن مجانی به ما دادند و لوازم یدکی روغن کشی آبادان را که فلاح از بین برده بود، مجددا برای ما فرستادند تا کارخانه روغن‌کشی راه بیفتد. بعد هم نمی‌دانم انگلیسی‌ها از این موضوع چطور مطلع شدند. وقتی من آلمان بودم، جونز کاغذ محرمانه‌ای به من نوشت که وزارت‌خارجه آمریکا مرا احضار کرده که به چه مناسبت اینها را مجانا به ایران دادی؟!

- به نقل از گفت‌وگویی با حسین مکی، مورخ و سیاستمدار