تیرماه خونین مشروطه‌خواهان نیروهای قزاق تحت فرماندهی سرهنگ لیاخوف روسی

دوم تیرماه ۱۰۸ سال پیش، ۱۲۸۷ خورشیدی بی‌تردید یکی از خونین‌ترین روزهایی بود که تهران در تاریخ خود دیده است. روزی آن چنان غریب و سیاه که از هولش قاعده زبان عربی را در هم شکست و حرف پ را به یوم و حرف تعریف ال افزود و به «یوم‌التوپ» مشهور شد. دعوای میان مشروطه‌خواهان و نمایندگان مجلس با محمدعلی شاه و طرفدارانش بعد از ماجرای میدان توپخانه در دی ۱۲۸۶ علنی شد و با ترور ناموفق شاه و همراهانش در مقابل خانه ظل‌السلطان در خیابان اکباتان چند قدم آن‌طرف‌تر از مجلس به اوج خودش رسید. هم مجلسی‌ها و هم شاه می‌دانستند که دیگر هیچ‌کس و هیچ‌چیزی جز اسلحه نمی‌تواند میان آنها داوری کند. درست یک ماه و دوازده روز مانده به دو سالگی مشروطه بود که این روز فرا رسید و توپ‌های سلطنتی به فرمان مستقیم محمدعلی شاه از باغشاه و با فرمان لیاخوف روسی به سمت خانه ملت و مشروطه‌خواهان آتش گشود تا بساط مشروطه را برچیند. توپ‌هایی که ۲۰ روز بیشتر از یک سال بعد بار دیگر به سمت خود محمدعلی شاه برگشت و او را از تخت سلطنت به تبعید ادسا برد.

از شلیک گلوله تا گلوله‌باران مجلس

مامونتوف، خبرنگار روسی یکی از شاهدان و ناظران روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ بوده که از چند هفته قبل از ماجرا به تهران آمده بود و آن چنان که در کتابی که در پترزبورگ منتشر شده نوشته در سفارت روسیه در تهران اقامت کرده بود. او شاید نخستین شاهدی بود که گزارش لحظه به لحظه آن روز را از سوی طرف متخاصم یعنی قزاق‌های روسی و نیروهای طرفدار دولت نوشته است. به‌طور نمونه او بالا رفتن تنش میان شاه و مشروطه را به رفتار مشروطه‌خواهان منتسب می‌کند و می‌نویسد: «عمال جدی انقلابیون از اقدامات و عملیات علنی تا در موقع لزوم خودداری می‌کردند ولی سعی می‌کردند نفوذ خود را در مردم بیشتر کرده و آنها را برای جنگ قطعی حاضر کنند، اسلحه جمع می‌کردند و وسایل دفاع عماراتی که در صورت تصادمات جدی طرف احتیاجشان بود فراهم می‌ساختند، کیسه‌های خاکی بر سردر‌ها و پنجره‌ها قرار داده بودند و مزقل‌ (سوراخی که روی دیوار تعبیه می‌کردند و از درون آن تیراندازی می‌کردند)های کوچک بر دیوار‌ها ساخته بودند، این کار‌ها شاید تجربیات بعضی از انقلابیون بود.»

مامونتوف البته با انتقاد از وضعیت ارتش ایران از تلاش مشروطه‌خواهان در جلب نظر قزاق‌ها نوشته است: «با اینکه در شبنامه‌ها که منتشر می‌کردند، سعی می‌نمودند قزاق‌های مسلمان را اغوا کنند ولی افراد تیپ قزاق به‌واسطه ایمان و عقیده‌ای که به صاحب‌منصبان روسی خود داشتند اصلا متزلزل نشدند، چون قشون ایران انضباط نداشت، شاه برای مقابله با انقلابیون فقط به سرنیزه‌های قشون منظم بریگاد قزاق می‌توانست اعتماد داشته باشد. این است که باید گفت قشون قزاق و توپ‌هایش از حکومت قانونی حمایت می‌کرد و چون تمام فشار مردم متوجه قزاق‌ها بود باید حساب کرد که هر قزاق باید با افراد مردم بجنگد و مقابله کند.»

او گزارش خود را از روز قبل به توپ بستن مجلس آغاز می‌کند و می‌نویسد: «اگرچه سکوت در ظاهر شهر حکمفرما بود ولی در عمل تسلیحات سربازان ملی و یاغیان در خفا و محرمانه با حالت جدی‌تری ادامه داشت. در ظاهر مثل اینکه تهران مرده است دکان‌ها بسته بود و سکوت مرگ‌آسا تمام شهر را فراگرفته بود و سرباز‌ها و قزاق‌ها در شهر گردش می‌کردند. شب دوم تیرماه از کوچه‌های تنگ خطرناک‌ترین قسمت‌های شهر عبور کردم و اوضاع را از نظر گذراندم. یکی از نمایندگان انقلابی مجلس به درجه‌ای از موفقیت خودشان اطمینان داشت و خاطرجمع بود که به بی‌عزمی و تزلزل دولت می‌خندید.»

با وجود چنین صف‌بندی شهر در آرامش قبل توفان قرار داشت تا آنکه ساعت ۸ شب‌‌ با احضار لیاخوف به باغشاه این آرامش برهم می‌خورد. مامونتوف که در آن زمان در سفارت روسیه مستقر بود، شاهد رفت و برگشت سر بریگاد قزاق به باغشاه بود. ساعتی که هرچند کسی نمی‌داند چه صحبتی میان شاه و لیاخوف رد و بدل شد اما سرنوشت خیلی‌ها را صبح فردا ورق زد: «ساعت ۸ دوم تیرماه سرهنگ لیاخوف رئیس قزاقخانه برای مشورتی مهم به باغشاه رفت. پس از یک ساعت از باغشاه به قزاقخانه مراجعت کرده صاحب‌منصبان روس را احضار کرد پس به آنها چنین گفت: «اعلیحضرت از هرج و مرجی که پیدا شده بسیار ناراضی و دلتنگ است و مصمم به اقداماتی است که وضعیت ایجاب کند. اقدامات فعلا عبارت است از برقرار کردن حکومت نظامی به ریاست من و قوای پلیس هم در اختیار من گذارده شده است.

چون مسجد سپهسالار و مجلس، مرکز انقلابیون شده به من امر شده که آن مرکز را مسخر کنم، اگر چه تصور نمی‌کنم انقلابیون به مقاومت قیام کنند ولی در هر حال اگر مقاومتی نشان دادند باید با تمام قوا آنها را منکوب کرد.» به دستور لیاخوف در ساعت دوازده شب چهار توپ آتشبار در میدان بهارستان قرار گرفت و آن‌چنان که در گزارش خبرنگار روس هست: «قاسم آقای میرپنج با قسمت خود تمام خیابان اطراف مجلس را اشغال کرد. طبق اطلاعاتی که داشتیم دویست نفر مجاهد مسجد سپهسالار را محافظت می‌کردند و یکصد و پنجاه نفر پاسبانی مجلس را عهده‌دار بودند و عده‌ای برای دفاع در انجمن آذربایجان متمرکز شده بودند.»

آن شب چنان که بسیاری از منابع چون یحیی دولت‌آبادی که شب را در مجلس به صبح رسانده بود نوشته‌اند، خواب به چشم کسی نرفت. انگار همه می‌دانستند صبح آبستن اتفاق مهمی است. یحیی دولت‌آبادی از میرزا اسدالله‌خان پسر عمه میرزا جهانگیرخان نوشته که آخرین شماره صوراسرافیل را آماده می‌کرد. غلامعلی عزیزالسلطان یا ملیجک ناصرالدین شاه که در خانه‌اش در عمارت عزیزیه چسبیده به عمارت مجلس بود نیز درباره آن شب نوشته: «می‌خواستم بخوابم من را بیدار کردند. گفتند غلامحسین‌خان با شما کار دارد. فهمیدم مطلب تازه‌ای است. گفت قزاق آمده است دور مجلس را توقیف کند که کسی نیاید به مجلس جمع شوند و از آمدن به مجلس ممانعت کنند. دور نیست سر این مطلب شلوغ شود. در این بین، آقا میرزا آقاخان آمد به‌طور وحشتناکی، تعجیل می‌کرد که زود بروید. یک مرتبه صدای تفنگ زیادی بلند شده و یک هیاهوی غریبی بلند شد.

کلفت‌ها بنای اسباب جمع کردن را گذاشتند. د‌‌رها را مهر و موم می‌کردند. خیلی آشوب شده کالسکه آوردند، اندرون سوار شدند. من هم سوار اسب شده، خانه و زندگی را به خدا سپردیم راندیم. همه جا از بیرون شهر‌ آمدیم تا امیریه. حضرت اقدس خواب بودند. با اندرون رفتیم تو، حضرت اقدس را بیدار کرده مطلب را عرض کردیم. شرحش از این قرار است: وقتی که قزاق‌ها بنای ممانعت را گذاردند، خبر به انجمن‌ها دادند که اشخاصی که در مسجد هستند محصور دورشان را گرفتند. بعد آقا سید عبدالله آمدند رو به مجلس، قزاق‌ها ممانعت کردند؛ اسباب تغیر آقا سید عبدالله شد، به‌طور تغیر با جمعیتش وارد مجلس شد.»

قزاق‌ها صبح زود به سمت مجلس می‌روند. مامونتوف نوشته است: «ساعت پنج صبح عده علی آقاخان سرتیپ به طرف مجلس روانه شد و بدون مقاومت وارد مجلس شده و به فرمانده کل اطلاع داد که ماموریت خود را انجام داده است ولی پس از چند دقیقه جمعیت زیادی به قیادت یکی از مبلغان از عمارت داخلی مسجد بیرون ریختند و با فشار عده‌ای قزاق تحت فرماندهی علی آقاخان را از مسجد خارج ساختند، درهای مسجد بسته شد و مسجد مجددا به یک قلعه محکم تبدیل گردید. پس از وصول خبر عدم کامیابی علی آقاخان میرپنج به رئیس بریگاد، فرمانده کل امر داد کلیه قوا به طرف مسجد سرازیر شوند.»

لیاخوف اما در میان بهارستان و باغشاه در حرکت بود و به گفته خبرنگار روس: «پس از اینکه با دقت وضعیت قشون را بازدید کرد برای عرض راپورت به باغشاه رفت، پس از مراجعت از باغشاه شیپورچی با حال آشفته به او راپورت داد که قشون دولتی مورد هجوم انقلابیون واقع شده‌اند و به آنها شلیک کرده‌اند و توپخانه هم جواب داده و به قزاق‌ها تلفات سنگینی وارد شده.» در ساعت ۶ صبح کلیه قوای آزاد تیپ مرکب از چهار عراده توپ و ۲۵۰ نفر سوار و ۲۵۰ نفر پیاده در جلوی مجلس متمرکز شدند و فرماندهی به اسم سلطان پریونف توپ‌هایی را که در جلوی مجلس گذاشته بودند هدایت کرد. به گفته گزارشگر روس یک عراده توپ هم در خیابان ظل‌السلطان و یکی هم بر مجلس عمود مسلط بود و پهلوی هر توپی ۲۰ قزاق جای گرفته بود تا ساعت ۷ صبح: «نزدیک ساعت ۷، هزاران نفر اشخاص مسلح از انجمن آذربایجان واقع در خیابان ظل‌السلطان بیرون آمده و سیدی را که دو نفر فدایی زیر بازوانش را گرفته بودند در جلو داشتند، درب انجمن با توپی که در گوشه میدان گذارده شده بود بیش از ۸۰ قدم فاصله نداشت و چنانچه آن جمعیت به طرف توپ می‌رفتند، می‌توانستند توپ را تصرف کنند ولی جمعیت به آرامی حرکت می‌کرد و به قزاق‌ها فحش و نفرین می‌کردند و مشت‌های خود را تکان می‌دادند.»

«با ورود توپ و ذخیره و مهمات از باغشاه تقدیرات جنگ را معین کرد، توپ را در خیابان گذارده و اول انجمن و بعد مجلس را با گلوله‌های افشان و محرقه کوبیدند. اداره خوب و صحیح توپ‌ها به دست سلطان پریونف بود که مجلس و انجمن تبریز را مجبور کرد تیراندازی را ترک کنند. در این موقع سلطان اوشاکف با یساول بلازنف زیر آتش انجمن تبریز ۱۵۰ قدم دوید اسب‌های کشته شده را از جعبه‌های مهمات باز کرد تا بتوانند فشنگ برای توپ‌ها بیاورند، ولی این اقدام پس از ساکت کردن دشمنان خطرناکی که از عقب و سمت چپ توپ‌های ما را گلوله‌باران می‌کردند و انتقال آتش به انجمن آذربایجان و خانه ظل‌السلطان امکان‌پذیر شد، بنابراین یک عراده توپ را از خیابان به میدان کشیدند. یک تیرانداز ماهر از پنجره‌های فوقانی عمارت سر در ظل‌السلطان توپچیان را هدف ساخته و ده دوازده نفر از آنها را کشت.

تا اینکه با برگرداندن سر توپ به آن سمت او را کشتند. در این موقع عده‌ای داوطلب برای مراقبت انجمن آذربایجان به پشت‌بام قراولخانه اعزام داشتیم، انجام این ماموریت بسیار خطرناک بود، زیرا آنهایی که انجمن را در دست داشتند به فاصله ۴۰ قدم تیراندازی می‌کردند، توپ چند تیر انداخت و به فاصله کمی از پنجره‌های فوقانی عمارت سردر ظل‌السلطان یک نفر تیرانداز ماهر با تفنگ ماوزر پیدا شد و توپچیان را یکی بعد از دیگری هدف ساخت. میرپنج فرمانده توپخانه که پهلوی لیاخوف بود به سختی مجروح شد. پس از برگرداندن سر توپ به آن خانه و تمرکز آتش به آنجا موفق شدند تیرانداز ماهر را که بیش از ده دوازده نفر را از پای درآورده بود، دور کنند.»

با اینکه گزارشگر روس نوشته ماموریت توپخانه این بود که انجمن آذربایجان را خراب کند، اما به نظر می‌رسد دستور تخریب جاهای دیگری هم رسیده بود: «شورشیان به زودی خانه ظل‌السلطان را تخلیه کردند. ساعت یازده دشمن مجبور شده بود ساکت شود. توپخانه و عده‌ای سرباز به کمک ما رسیده و شروع به تخریب انجمن تبریز کرد. افواج و سرباز‌ها به غارت خانه‌های ویران شده پرداختند و مجلس را غارت کردند.»

- بخشی از یک مقاله به قلم فرزانه ابراهیم‌زاده.

منابع:

- تاریخ ایرانی

- «تاریخ انقلاب مشروطه ایران»، مهدی‌ملک‌زاده، جلد ششم و هفتم

- «خاطرات عزیزالسلطان»، گردآورنده محسن میرزایی.