نادر و بحران مشروعیت

مشروعیت یکی از پایه‌های اساسی هر حکومتی است؛ یعنی آنکه یک نظام سیاسی باید از طرف مردم مورد تایید قرار گیرد و شایستگی آن به رسمیت شناخته شود. این مشروعیت پایه‌های گوناگونی دارد که بخشی از آن مادی است. در واقع بخشی از هنجارهای موجود در تاریخ به‌ویژه در ایران آن کسی را که غلبه می‌یافت به‌عنوان حاکم می‌پذیرفت؛ ولی گاهی صرف غلبه نمی‌توانست به تحکیم جایگاه یک فرد به‌عنوان حاکم بینجامد. نادر دقیقا با چنین مشکلی روبه‌رو بود. او با فتح بخش‌های مختلف ایران و شکست دادن افغان‌ها موفق شد بخشی از این مشروعیت را به زور شمشیر کسب کند اما بخش دیگر مشروعیت به عوامل غیرمادی وابسته بود و ناشی از سوابق خانوادگی و شخصیت کاریزماتیک می‌شد که در وی پدید نیامده بود؛ ضمن آنکه دشواری بزرگ‌تر آنجا بود که حکومت پیش از وی دارای مشروعیتی بود که حتی با سقوط فیزیکی آن به پایان نرسیده بود. بنابراین نادر در جریان حوادث و تحولات سیاسی با واقع‌بینی دریافته بود که ابتدا باید بحران مشروعیت پیش روی خود را از هر طریق ممکن از میان بردارد. از این رو، فعالیت‌های خود را با دو رویکرد دنبال کرد: اول، مشروعیت‌یابی از طریق همراهی با صفویان و سپس مشروعیت‌زدایی از صفویان با کنارزدن طهماسب و سلب مشروعیت دینی از او و خاندانش در فرصت مناسب؛ چراکه نادر هیچ‌گاه درصدد زنده کردن دولت نیمه جان و بی‌رمق صفویه نبود. این ارتباط سازی، راهبردی سیاسی- اجتماعی برای نادر بود تا با استفاده ابزاری از مشروعیت صفویان، زمینه انتقال حکومت از خاندان صفوی به دودمان افشاریه را فراهم کند. نادر در این راستا، تدابیری اتخاذ کرد تا زمینه‌های اجتماعی لازم را برای مشروعیت‌یابی‌اش آماده کند. این تدابیر عبارت بودند از:

1) پیوند با خاندان صفوی

نخستین اقدام نادر برای حل بحران پیش رو، ازدواج‌های سیاسی با صفویان بود. چنین پیوندهای خانوادگی در انتقال مشروعیت دینی صفویان به فرزندان نادر، افزون بر تداوم حکومت و مشروعیت بخشی، در تصاحب عرفی، قانونی و تاریخی میراث پادشاهی نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. همچنین، ذهنیت جامعه؛ به‌ویژه بزرگان و افراد صاحب نفوذ را برای این امر آماده می‌کرد. نادر بعد از شکست افغان‌ها در زرقان فارس و نجات زنان حرم از اسارت، آنها را با احترام به اصفهان برگرداند. پس از این موفقیت، ازدواج او با خاندان سلطنتی شکل گرفت. بنابر نظر هنوی، نادر با عمه شاه طهماسب ازدواج کرد؛ اما محمد کاظم مروی می‌نویسد: نادر با خواهر طهماسب ازدواج کرد. همچنین، نادر در سال ۱۱۴۳ه.ق / ۱۷۳۱م، فاطمه بیگم، خواهر دیگر شاه طهماسب را برای فرزند ارشدش، رضاقلی میرز ا خواستگاری کرد.حاصل این پیوند، تولد شاهرخ میرزا بود که نادر تولد او را سعادتی عظیم می‌دانست.

به این ترتیب، تولد شاهرخ در ثبات و تداوم مشروعیت‌دهی به دودمان افشاری جایگاه ارزنده‌ای داشت؛ به‌گونه‌ای که او را حلقه ارتباط نادر با صفویان و عامل تسری مشروعیت آنها به افشاریان تلقی کرده‌اند. به روایت ویلم فلور، پس از آن نادر و پسرش رضاقلی‌خان با شکوه و جلال تمام حرکت می‌کردند این مساله موجب شده تا در مواردی، ادعای انتساب شاهرخ به خاندان صفویه مورد استناد کسانی قرار گیرد که پس از قتل نادر و در دوران آشفتگی سیاسی پس از مرگ او، تلاش می‌کردند ضمن حفظ سلطنت در خاندان نادر، پاسخی هم به مشروعیت صفویان بدهند؛ تا جایی که حتی شاهرخ نیز به این انتساب خود می‌بالید. افزون بر آن، رفتار نادر با دیگر بانوان خاندان صفوی قابل تامل است. هنگامی که نادر نوادگان دختری و دیگر افرادی را که به نوعی با صفویان نسبت خانوادگی داشتند، به قزوین انتقال داد، برای آنکه فضا برای مدعی جدیدی فراهم نشود، سه خواهر باقی مانده شاه سلطان حسین را به ازدواج برادر خود، ابراهیم خان و میرزا ابوالقاسم و رحیم خان، از نزدیکان خود درآورد؛ بی‌تردید، پیوند‌های خانوادگی نادر با خاندان صفوی، افکار عمومی را به سمت اهداف نادر و استقبال از مشروعیت و مقبولیت وی سوق می‌داد.

2) کم‌کردن اثرهای مشروعیت دینی

یکی از تلاش‌های نادر برای کسب مشروعیت قبل از تشکیل شورای دشت مغان، از بین بردن اقتدار دینی شیعی بود که الگوی مهمی برای صفویه در جهت تثبیت خود به‌عنوان پادشاه ایران زمین محسوب می‌شد. در واقع، رویه دینی نادر بر نوعی «پان اسلامیسم» و پرهیز از جانبداری فرقه‌ای استوار بود. نتیجه چنین سیاستی که نمودهای آن، هم در فعالیت‌ها و اقدامات داخلی نادر مشهود بود و هم در مناسبات خارجی‌اش، تضعیف موقعیت شیعه به‌عنوان مذهب رسمی صفویه و تنزل آن به یکی از مذاهب پنج‌گانه فقهی بود. این اقدام نادر قبل از شورای دشت مغان به قدری مورد تاکید بود که حتی در مواد قید شده نادر برای پذیرش شرایط سلطنت نیز با صراحت وآشکارا گنجانده شد و امضای سران شرکت‌کننده مبنی بر پایبندی به آن گرفته شد. بر این اساس، بخشی از تلاش نادر به منظور تدارک زمینه‌های اجتماعی لازم برای پادشاهی، مشخصا در زمینه مذهب متمرکز شد؛ زمینه‌ای که قوی‌ترین پایگاه را در جامعه ایران و طبقات مختلف اجتماعی آن داشت.

بنابراین اگر گفته شود اقتدار مذهبی شیعه که عامل بازدارنده‌ای برای پذیرش پادشاهی نادر در جامعه و مانع پیشروی زمینه‌سازی‌های اجتماعی او در جامعه بود، مورد تهاجم نادر قرار گرفت تا بستر اجتماعی لازم برای پادشاهی‌اش فراهم شود، سخن گزافی نخواهد بود؛ به‌ویژه که این اقدامات، اولا طیف وسیعی از ایرانیان و به‌طور مشخص ایرانیان سنی مذهب در نواحی شرقی را به او متمایل کرد. ثانیا عده بسیار زیادی که از افراط‌گری‌های مذهبی در اواخر صفوی به تنگ آمده بودند، دل به نادر بستند. البته، این اقدام نادر، مناسبات او را با یک گروه متنفذ در جامعه؛ یعنی روحانیون در وضعیت بحرانی قرار داد که نادر برای رفع آن، از همه‌گونه برخوردی حتی برخوردهای سرکوبگرانه نیز استفاده کرد.

3) تخریب مشروعیت دینی طهماسب

دیگر اقدام نادر در راستای حل بحران مشروعیت، کنار گذاشتن طهماسب از سلطنت ایران بود. شاید اقبال با او یار بود که به روایت کروسینسکی، حدود صد و چهل نفر از بازماندگان خاندان صفوی را که در اصفهان بودند پیش‌تر، محمود افغان از دم تیغ گذرانده و جز شاه طهماسب مذکور و صفی میرزا که به کوه‌های بختیاری پناهنده شد، مدعی مهمی از نسل ذکور شاهان صفوی وجود نداشت. به‌رغم قتل عام شاهزادگان صفوی به دست محمود افغان و پیوند خویشاوندی نادر با صفویان، شاه طهماسب همچنان از مشروعیت حکومتی برخوردار بود و همه کوشش‌های نادر در سروسامان دادن به امور کشور، پایه‌های قدرت شاه را تقویت می‌کرد. در چنین شرایطی نادر برای کاستن از مشروعیت حکومتی شاه، ناگزیر به قرار دادن زیرکانه کامیابی‌های کشورداری خود، در برابر اراده ضعیف شاه طهماسب در ملک‌داری و لشکرآرایی شد. هنگامی که طهماسب در جنگ با ترکان عثمانی متحمل شکست و عهدنامه سنگینی شد و بخش‌هایی از غرب ایران را در اختیار عثمانی‌ها (۱۱۴۴ ه.ق/ ۱۷۳۲ م) قرار داد، شرایطی فراهم شد تا نادر با خودداری از تایید پیمان صلح به بهانه موجه حفظ منافع مردم اولین ضربه را بر پیکر دستگاه سلطنت شاه طهماسب وارد کند و آن را به تزلزل بکشاند.

در حقیقت، نادر در ظاهر از اینکه عدم شایستگی شاه طهماسب، مساعی وی را به هدر داده، خشمگین بود؛ ولی در باطن از اینکه چنین زمینه مساعدی برای یکسره ساختن کار شاه فراهم شده بود، احساس مسرت خاصی می‌کرد. نادر از دستاویزهای دینی صفویان در مشروعیت افکنی از شاه طهماسب بهره برد و به روایت میرزا مهدی خان استرآبادی «چون صلح مذکور مغایر رضای جناب سبحانی و مخالف مصلحت دولت ابد مدت خاقانی بود، لهذا به عز امضا مقرون نفرمودیم و هرکس که در این امر داخل نباشد، از حوزه اسلام خارج و در زمره خوارج معدود خواهد بود.» نادر به خوبی می‌دانست که باور مردم به صفویان بسیار عمیق است؛ بنابراین به سهولت نمی‌توانست پادشاهی را از طهماسب بگیرد. بنابراین، در ابتدای امر، نمایندگان مذاکره‌کننده طهماسب را عامل این خیانت معرفی کرد تا در دسیسه دیگری، کار سلب مشروعیت طهماسب را یکسره کند. ترفند نهایی، هنگامی کارگر افتاد که نادر پاشنه آشیل حکومت طهماسب ر ا که همان مشروعیت دینی بود، هدف قرار داد.

نادر بعد از اعلام مخالفت خود با صلح عثمانی، برنامه اصلی خود را اجرایی کرد. وی به نزد شاه طهماسب آمد و پس از جلب توجه وی و رفع سوءتفاهم‌ها، طی تشریفات خاصی، مراسم بزمی در باغ هزار جریب اصفهان برای شاه تدارک دید. سپس با یک برنامه از پیش تعیین شده، خوانین خراسان و بزرگان کشوری و لشکری را که دل در گرو حکومت صفوی داشته و از هواخواهان شاه بودند، واداشت تا از روزنه‌های پرده، پادشاه مست و لایعقل خود را تماشا کنند. پس از دیدن این منظره، طبق گفته مولف رستم‌التواریخ، برخی از بزرگان عرض کردند که «این شاه به نادانی و بی‌تمییزی، ایران را باز به دست دشمن خواهد داد، چاره‌ای باید کرد.» شایان ذ کر است که برخی قبلا شاه را از توطئه نادر مطلع کرده بودند و شاه گفته بود: «اگر باباخان بخواهد آن کار را بکند، کاری نمی‌توان کرد.»

بر این اساس، نادر بدون آلودن اعتبار خود به خون، بزرگ‌ترین مدعی حکومت صفویان را از گردونه خارج کرد. نکته مهم این عملکرد، سلب مشروعیت از طهماسب توسط دیگران؛ یعنی بزرگان و خوانین بود که تاثیر زیادی بر گروه‌های زیردست خود داشتند. این اقدام نادر، مصداق بارزی از زمینه سازی‌های اجتماعی او برای حکومت خود بود. به این ترتیب، هم مشروعیت دینی طهماسب، و هم شایستگی و فضیلت او برای کشورداری، تخریب شد و از بین رفت. نادر برای پیشبرد مقاصد تغییر حکومت، نیازمند زمان بیشتری بود تا سپاهیان به زیردست او بودن عادت کنند. وی با آگاهی از جمع سپاهیان پشتیبان صفوی در ارتش که احتمال بروز هرگونه خطری برای نادر را فراهم می‌کرد، از سرنگونی حکومت صفوی اجتناب ورزید و جانشینی فرزند شاه، به نام عباس سوم را به بزرگان پیشنهاد کرد و خود نایب‌السلطنگی شاه خردسال را بر عهده گرفت. وی از سال ۱۱۴۵ ه.ق/ ۱۷۳۳ م تا سه سال بعد فرصت مناسبی یافت تا بدون مانع، مقدمات تاج‌گذاری و انتقال قدرت را فراهم کند.

در این دوره که نادر مسوولیت همه امور را داشت، دولتی در دولت رو به مرگ صفویه تشکیل داده بود. این دولت اگرچه ظاهرا در سایه بود؛ اما بسیار قدرتمندانه و هدفمند عمل می‌کرد. در واقع، عملکرد مدیریتی نادر در این دوره، زمینه اجتماعی لازم برای ایجاد دگرگونی و تغییر را در جامعه فراهم کرد. نادر در این مقطع مانند نیرویی دگرگون‌ساز عمل کرد؛ زیرا دولت منبع توانایی ایجاد دگرگونی در جامعه است و بخش اعظم سمت دادن به دگرگونی‌ها و تغییرات اجتماعی در هر جامعه‌ای را باید در چارچوب فعالیت‌های دولت دید. بنابراین این بخش از فعالیت‌های نادر سوای از موفقیت‌های نظامی او، عامل مهم دیگری در کسب مشروعیت‌اش برای پادشاهی محسوب می‌شود.

4)سرکوب شورش‌های طرفدار صفویان

اگرچه توطئه مخدوش ساختن مشروعیت سیاسی و دینی در برکناری شاه طهماسب، در ابتدا حاکی از آن بود که شاه معزول صفوی دیگر هواخواهی ندارد؛ اما به تدریج قیام‌هایی به هواخواهی او شکل گرفت. از مهم‌ترین این قیام‌ها، حرکت محمد خان بلوچ بود که ظاهرا به حمایت از طهماسب و برای احیای مجدد پادشاهی وی، در منطقه فارس رخ داد. وی با استفاده از علاقه‌ای که مردم عادی نسبت به خاندان صفوی داشتند، دست به تحریک احساسات آنان علیه نادر زد. به گفته حزین لاهیجی « مردم چون ستم رسیده و بالطبع هواخواه خاندان صفویه بودند و او لاف ولای ایشان می‌زد، به جانب وی رغبت نموده گویا که مردم ستمدیده که رونق خاندان علّیه صفویه می‌خواستند، خود را به لباس اعتقاد آن می‌آراستند و لاف بندگی ایشان می‌زدند، رفیق جان نثار و یار دمساز وی شدند و سپاه شایسته فراهم آمد.»

نادر در جریان محاصره بغداد برای دفع غائله محمدخان بلوچ عازم خوزستان و فارس شد و سرانجام محمدخان در ۱۱۴۵ ه.ق/ ۱۷۳۳ م دستگیر و کور شد. سرکوبی این حرکت از آن جهت که مدعیان حمایت از صفویان را در جامعه حذف می‌کرد و از پیش رو برمی‌داشت، مهم بود؛ زیرا حوزه فعالیت این خان بلوچ مناطق وسیعی از جمله کهگیلویه، شوشتر و هویزه بود و در ادامه، با تصرف شیراز و اصفهان به مناطق مرکزی نیز کشیده شد. در این گستره وسیع، افرادی همچون شیخ احمد مدنی و اعراب بنادر و دیگر اعراب منطقه از جمله آل‌کثیر نیز به او پیوستند در واقع، با سرکوبی این شورش، نادر توانست غلبه خود بر خواست عمومی جامعه را به منصه ظهور برساند.

منبع: تلخیص از مقاله «زمینه‌های اجتماعی و جریان شناسی مشرعیت یابی نادر» نوشته علی‌اکبر جعفری و عادل شعبانی‌مقدم.