تحول در انگاره‌های دانشجویی

مبارزه سیاسی، عادت ثانویه دانشجویان در همه جای جهان است. این مبارزه معمولا در چارچوب انگاره‌های غالب جهانی رخ می‌دهد. دانشجویان جهان در قرن نوزدهم پیروان جدی انگاره‌های آنارشیستی بودند. منظور از آنارشیسم در این نوشتار هرج و مرج‌طلبی که در ایران انگاشته می‌شود، نیست، بلکه اشاره به طریقه سیاسی- فلسفی دارد که معتقد است لوح و ضمیر آدمی پاک است و بی‌حضور دولت و قدرت،‌مردمان مایه آزار یکدیگر نمی‌شوند واگر آگاهی افراد جامعه افزایش یابد آنها قابلیت همزیستی مسالمت‌آمیز و دوستانه را دارند اما دولت‌ها با مداخله خود بخشی از جامعه را علیه بخش دیگر می‌شورانند. این انگاره در قرن بیستم جای خود را به مساوات‌طلبی اقتصادی داد.

این انگاره که ملهم از اندیشه سوسیالیست‌های قرون ۱۹ و ۲۰ بود قائل به این بود که انباشتگی سرمایه در دست عده‌ای و محروم شدن عده‌ای دیگر از آن باعث احساس از خود بیگانگی گروه دوم و شورش آن علیه گروه اول می‌شود. پس باید دولت‌های سوسیالیستی شکل بگیرند که امکانات و دارایی‌ها را به تساوی بین مردم تقسیم کنند. تجربه ناموفق اتحاد شوروی و دیگر رژیم‌های سوسیالیستی (به جز چین) به شکست این انگاره انجامید و از اوایل دهه ۱۹۹۰ انگاره دموکراسی‌خواهی جای آن را گرفت. ایران نیز همین مسیر را کمابیش پیموده است. از ۱۴۰ سال پیش که با اعزام گروه‌های چند ده نفره دانشجویان ایرانی به اروپا اولین نطفه‌های دانش‌آموزی جدید در ایران پی‌ریخته شد تا اکنون که قریب به چهار میلیون دانشجو در دانشگاه‌های کشور درس می‌خوانند، جنبش دانشجویی ایران راهی دراز و پرفراز و نشیب‌ را پشت‌سر گذاشته است. بخش‌ عمده‌ این تحول، دست کم در حوزه تحول کمی در سال‌های پس از انقلاب و به ویژه از سال ۱۳۶۸ تاکنون رخ داده است.

در سال ۱۳۵۶ در ایران دانشگاه غیردولتی مهمی که بر آمارهای دانشجویی تاثیر قاطعی بگذارد وجود نداشت و تعداد دانشجویان دولتی در مقاطع گوناگون کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا ۲۱ هزار و ۶۳۲ نفر بود. این رقم در ۱۰ سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی تا سال ۱۳۶۷ به رقم ۲۲۵ هزار و ۶۰۹ نفر یعنی بیش از ۱۲ برابر رسید. شمار دانشجویان از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴ که سال‌های کامیاب برنامه اول توسعه است نیز حدودا دو برابر شد و به ۴۵۳ هزار و ۷۰۱ نفر رسید و در سال‌های بعدی نیز با رشدی نزدیک به رشد دوران برنامه اول توسعه ادامه یافت و در سال ۱۳۸۱ شمار دانشجویان دانشگاه‌ها و موسسات عالی به ۶۲۸ هزار و ۲۰۴ نفر رسید. تحول در دانشگاه‌های غیردولتی از این هم چشمگیرتر بود. آن‌گونه که داده‌های آماری ایران، مندرج در «گزارش ربع قرن» سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور درباره تحولات دانشجویی ایران نشان می‌دهد تا سال ۱۳۶۷ دانشگاه غیردولتی فعالی در ایران وجود نداشته است. در این گزارش، سال پایه برای فعال شدن دانشگاه‌های غیردولتی ۱۳۶۷ است که ۹۹ هزار و ۱۳۹ تن جذب دانشگاه‌های غیردولتی می‌شوند. ظاهرا عمده این دانشجویان در دانشگاه آزاد اسلامی بوده‌اند. این دانشگاه از ابتکارهای هاشمی‌رفسنجانی برای کاهش فشار به دانشگاه‌های دولتی و گسترش موسسات آموزش عالی در سراسر کشور به ویژه شهرهای کوچک بوده است.

هاشمی‌رفسنجانی درباره چگونگی شکل‌گیری این دانشگاه گفته بود: در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ و چند روز پیش از فتح کامل خرمشهر، درنماز جمعه تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی را اعلام داشتم. حضور سران قوا و حاج احمدآقا خمینی در هیات موسس این نهاد و تاییدات و حمایت امام راحل از این پیشنهاد و هدیه یک میلیون تومانی ایشان به عنوان اعلام حمایت، برکات زیادی برای پیشرفت کار داشت و نیاز جامعه بستر مناسبی بود برای رشد و توسعه دانشگاه و جلوگیری از مزاحمت‌های کوتاه فکرانی که آن روزها همه چیز را متمرکز و دولتی می‌پسندیدند. استقبال زیادی از این طرح مهم شد و به سرعت در سراسر کشور جا باز کرد و ... (پس از بحران، صفحه ۲۴). تحلیل هاشمی‌رفسنجانی از گسترش دانشگاه آزاد اسلامی در گزارش ربع قرن که سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی،‌ در قالب آمار و ارقام تکرار شد.

براساس آمارهای این گزارش شمار دانشجویان دانشگاه‌های غیردولتی ایران از ۹۹ هزار و ۱۳۹ دانشجو در سال ۱۳۶۷ در پایان برنامه اول توسعه به ۵۲۷ هزار و ۸۵۹ نفر و در سال ۱۳۷۶ که یکی از مقاطع تاریخی انقلاب اسلامی است، حدود ۵۰۰ هزار دانشجو در دانشگاه‌های دولتی و بیش از ۶۰۰ هزار دانشجو در دانشگاه‌های غیردولتی ایران مشغول تحصیل بودند. براساس برخی تحلیل‌ها درباره انتخابات دوم خرداد ۷۶، یکی از دلایل این تحول پیدایش قشر گسترده‌ای از دانشجویانی بود که نه با یارانه دولتی بلکه با پول خود دانشور شده بودند وانتظار بازگشت سرمایه‌گذاری فرهنگی خود را داشتند.

افزایش شمار دانشجویان ایرانی، به ویژه بخشی از آن که در چارچوب مناسبات اقتصاد آزاد و فارغ از مناسبات اقتصاد دولتی در ایران بالیده بودند،مقارن شد با ایامی که انگاره‌های دانشجویی در جهان عمیقا دگرگون شده بود. دانشجویان همه کشورهای جهان در سال‌های دوران جنگ سرد عمدتا تحت تاثیر اندیشه‌های چپ‌گرایانه مارکسیستی بودند. حتی شاخه‌ای از جنبش‌ دانشجویی جهان که در کشورهای عرب و اسلامی شکل گرفته بود، از تاثیر این انگاره‌ها در امان نبودند. شاید تنها استثنا پاره‌ای گروه‌های سلفی در جهان عرب و شرق آسیا و برخی گروه‌های دانشجویی ایران بودند. تفوق انگاره‌های چپ‌گرایانه به جنبش‌های دانشجویی جهان دردهه ۱۹۶۰ میلادی اروپا و به ویژه فرانسه را سال‌ها متلاطم کرد. این گروه‌های دانشجویی، نظم سرمایه‌داری را ناعادلانه و مبتنی بر استثمار جهان سوم و ایجاد از خودبیگانگی در کشورهای سرمایه‌داری می‌دانستند. شورش‌های دانشجویی سال ۱۹۶۸ در فرانسه واکنش خشم آلود دانشجویان به این نظم بود. اما از اواخر دهه ۱۹۷۰ که رخوت سیاسی، اقتصادی اتحاد شوروی را فرا گرفت و دولت‌های رفاهی اروپا و آمریکا، وضع طبقات کم درآمد را بهبود بخشید، به تدریج انگاره‌های رادیکال مارکسیستی جای خود را به انگاره‌های اصلاح‌طلبانه معتدل دادند.

جنبش دانشجویی ایران نیز در دهه ۱۳۷۰ خورشیدی و پس از تحولات اقتصادی و فرهنگی منبعث از برنامه‌های اول و دوم توسعه در ایران به این موج جدید پیوستند. اندیشه شرقی در جنبش جدید دانشجویی مبتنی بر ارجحیت بخشیدن به دموکراسی و آزادی سیاسی در برابر مساوات‌طلبی اقتصادی بود. این جریان جدید دانشجویی اگر چه هنوز در آغاز راه است و نشانه‌ای از تشکل یافتن در آن دیده نمی‌شود، اما انکار گذشته رادیکالی، آغازی است که فرجامش لاجرم همان است که دانشجویان دیگر نقاط جهان در دهه ۱۹۹۰ میلادی برگزیدند، عدالت اقتصادی از معبر فعالیت آزاد افراد و بنگاه‌های اقتصادی و اعمال اراده سیاسی آنان که تولید می‌کنند، می‌گذرد.