داستان تلخ دخالت‌های روس‌ها در ایران ابعاد پرشماری دارد که یکی از آنها نیز در زمان قتل گریبایدوف در تهران افتاد و خشم روس‌ها را برانگیخت. برای کاهش تنش حاصل از قتل این سفیر روسی هیاتی تشکیل شد که در آن هیات میرزاتقی‌خان امیرکبیر نیز حاضر بود... امیرکبیر در دوران صدارت خویش عملا کفالت وزارت خارجه را نیز برعهده داشت و از قضا این بخش از وظایف و اختیارات او بود که بیش‌ از هر چیز موجب اشتهار و محبوبیت وی شد. مهارت امیر در انتخاب سفرا جهت اعزام به سایر دول، نامه‌های او به این فرستادگان و مذاکرات و مکاتبات ایشان با ماموران دولت‌های بیگانه همگی نشان‌دهنده این است که او شناخت عمیقی از دولت‌های خارجی به‌ویژه از همسایگان ایران و دولت‌های بزرگ جهان آن روز داشته و بر ضعف و قدرت ایشان آگاه بوده است. از همه ‌مهمتر ‌اینکه امیرکبیر به واسطه تجربه چندین ماموریت سیاسی به نمایندگی از دربار و دولت ایران، به فنون برخورد و رویارویی با ماموران سیاسی سایر دول آگاه بود و در گفت‌وگو با ایشان می‌توانست به سهولت ضمن دفاع از ملک و میهن بر ارج و قرب دولت و ملت متبوع خود بیفزاید.

۱ـ ماموریت به روسیه:

میرزاتقی‌خان امیرکبیر که در دوره آغازین استخدام در دستگاه دولتی جزو نزدیکان و منشیان قائم‌مقام بود، در نخستین سفر خود به خارج از ایران (به روسیه) ـ که در آن هنگام بیست‌ودوسال بیشتر نداشت ـ جزو دبیران حکومتی بود. این سفر ده‌ماه به طول انجامید و هرچند امیرکبیر در آن زمان مقام بالای دولتی نداشت و در مذاکرات هم از جایگاه ویژه‌ای برخوردار نبود، اما در این مدت تجربیات ارزشمندی به دست آورد.

پس از انعقاد معاهده ترکمنچای در سال ۱۲۴۳‌.ق میان دولتین ایران و روس، طرفین به منظور نظارت بر حسن اجرای معاهده و نیز مبادله اسناد مربوطه، سفرایی را به دربار یکدیگر روانه کردند. از طرف دولت تزاری شخصی به نام گریبایدوف ـ که فردی شاعر و نویسنده اما تندخو و عجول بود ـ مامور به این کار گردید. وی تبریز را به عنوان محل اقامت و نظارت خویش برگزید، اما پس از مدتی، با اکراه فراوان، جهت تکمیل ماموریت خویش و در حالی‌که نزدیکان خود را در تبریز باقی گذاشته بود موقتا روانه طهران شد. در پایتخت از او با تشریفات کامل و احترامات ویژه پذیرایی و استقبال به عمل آمد. به‌تدریج مشخص گردید که این سفیر متکبر، اعتنا و احترامی نه‌تنها برای عموم ایرانیان قائل نیست، بلکه خواص و درباریان نیز در نظر او ارج و قربی ندارند. به هر حال، به‌رغم همه این مسائل گریبایدوف ماموریت خود را به پایان رساند و مهیا می‌شد که به تبریز بازگردد، اما واقعه‌ای رخ داد که به‌جای تبریز، گریبایدوف را - البته جسدش را - راهی روسیه کرد.ماجرا از این قرار بود که یکی از خواجه‌سرایان دربار فتحعلی‌شاه به نام آغایعقوب ارمنی که به دیوان دربار مبالغی بدهکار بود، با تمسک به یکی از فصول عهدنامه ترکمنچای به سفارت روسیه پناهنده شد. وی با این عمل درواقع قصد داشت از زیر بار دیون خود به دولت ایران شانه خالی کند. ازسوی‌دیگر، از آنجا که او تبعه دولت ایران بود نمی‌توانست مصداق اصل سیزدهم عهدنامه ترکمنچای باشد که در آن تاکید شده بود اسرای جنگی تبعه ایران و روس که در اختیار هریک از طرفین هستند، باید به کشور خود بازگردانده شوند، اما آغایعقوب ارمنی ایرانی بود و پیش از آغاز نبردهای ایران و روس، حتی در دربار ایران اشتغال داشت و لذا اقدام گریبایدوف در پذیرش یعقوب ارمنی و دادن مصونیت به او، خشم شاه و دربار ایران را برانگیخت. جالب‌آن‌که گریبایدوف به این هم اکتفا نکرد و به تحریک همین پناهنده دردسرساز، درصدد برآمد به استناد اصل مذکور، جمع دیگری از اسرای گرجی را که بیشتر آنان به خدمت اعیان و شاهزادگان ایران درآمده بودند مطالبه نماید. در حالی که اسرای گرجی یا خودشان مسلمان بودند یا در طول اقامت خویش در ایران به اسلام تغییر دین دادند. از جمله آنان دو زن گرجی که در خانه اللهیارخان آصف‌الدوله اقامت داشتند، به دستور گریبایدوف با اجبار و زور به سفارت روسیه منتقل شدند. انتقال این دو زن مسلمان و سایر اسرا به سفارت روس خشم و نفرت عموم مردم و روحانیون را برانگیخت و نهایتا کار بدانجا کشید که مردم به سفارت حمله کرده و تمام اعضای آن - جز یک تن - را کشتند و اسرا را نیز آزاد کردند.این واقعه شخص شاه و دربار را به‌شدت نگران و متوحش نمود. چاره‌ای جز این نبود که دربار ایران بی‌درنگ به دلجویی و جلب رضایت خاطر دربار روس اقدام نماید. می‌توان گفت این ماجرا در واقع بیش ‌از ‌همه عباس‌میرزا را به زحمت انداخت؛ چراکه او در آن زمان در جبهه جنگ با روس‌ها قرار داشت و می‌دانست که سپاه او تاب تحمل حمله ارتش تزاری را نخواهد آورد. در واقع عباس‌میرزا به عهدنامه ترکمنچای امید بسته بود تا شاید بتواند در پرتو آن به‌تدریج سپاه درهم شکسته و ضعیف ایران را سر و سامان دهد. علاوه‌براین، براساس فصل هفتم همین معاهده، دولت تزاری متعهد شده بود از ولایتعهدی و سلطنت عباس‌میرزا پس از درگذشت فتحعلی‌شاه حمایت کند. به‌هرروی، عباس‌میرزا به جهت موارد فوق و همچنین نگرانی پدرش به چاره‌جویی برآمد. او علاوه بر آنکه به دلجویی پاسکویچ، سردار نامی و فاتح آذربایجان، پرداخت، هیاتی را نیز به اشاره وی روانه تفلیس نمود تا از آنجا نزد تزار روسیه رفته و مراتب عذرخواهی دولت ایران را به خاطر سرنوشت گریبایدوف به وی ابلاغ کنند. هیچ‌یک از شاهزادگان، درباریان، دیوانیان و امرای لشکر ایران جرات پذیرش این ماموریت را نداشتند. سرانجام عباس‌میرزا یکی از پسران خود به نام خسرومیرزا را به این امر مامور گردانید. در شوال ۱۲۴۴.ق خسرومیرزا به همراه محمدخان زنگنه - امیرنظام آذربایجان - و چند تن دیگر عازم دربار تزاری شدند.در میان این عده، فردی به نام میرزاتقی‌خان فراهانی نیز حضور داشت که بعدها پس از طی مدارج ترقی به صدارت اعظمی ایران رسید و ملقب به عنوان «امیرکبیر» گردید. در آن زمان میرزامحمدتقی یا کربلایی‌محمدتقی جوانی بیست‌ودوساله و در زمره دبیران بود. از آنجا که میرزاتقی‌خان از نزدیکان قائم‌مقام و پرورش‌یافتگان او به شمار می‌رفت و با توجه به سبک صدارت قائم‌مقام، بسیاری بر این باورند که میرزامحمدتقی ماموریت داشت تا ضمن تهیه شرح مسافرت و حضور در دربار روسیه موارد را به اطلاع قائم‌مقام برساند.جالب‌آن‌که قائم‌مقام نامه‌ای تهیه نمود و به هیات اعزامی داد که در آن با تیزهوشی و با قلم استادانه‌ای گناه بروز واقعه سفارتخانه روس در طهران و قتل گریبایدوف به گردن دولت تزاری گذاشته شده بود. قائم‌مقام در این نامه، علت اصلی بی‌نظمی‌های پایتخت و برخی نقاط دیگر را حمله روسیه به ایران و لذا تضعیف دولت و تسری بی‌نظمی و اغتشاش از نقاط مرزی به پایتخت ذکر کرد. او خاطرنشان ساخت که به دلیل صدماتی که از ناحیه دولت روسیه به ایران وارد شده، مجال پرداختن به امور دیگر وجود ندارد و لذا چنین شورش و بی‌نظمی در کشور و دارالحکومه روی داده است.