اصلاحات اجتماعی

راهی که ایرانیان در دو دهه اخیر در حوزه روابط اجتماعی پیموده‌اند، راهی طولانی و پرتحول و منتهی به شیوه زندگی کاملا متفاوت با گذشته بوده است. اما غوطه‌وری مردمان در بطن و متن این تحول باعث شده است که گاه تغییر رخ داده احساس نشود. بخشی از این تغییر در شیوه زندگی بر اثر جهانی شدن پاره‌ای علایق بشری رخ داده و بخشی دیگر از مناسبات درونی ایران بیرون آمده است. در شیوه جدید، مصرف و گرایش به کالاهای لوکس، سفر و گردش افزایش یافته است و پاره‌ای رفتارها که در گذشته غیرارزشی یا ضدارزشی تلقی می‌شد، اکنون رفتارهایی طبیعی به نظر می‌رسند. تغییر و تحول در شیوه زندگی امری مستمر و همیشگی است و برای آن نمی‌توان نقطه آغازی در نظر گرفت، اما در پاره‌ای مقاطع شتاب دگرگونی بیشتر و در برخی مواقع کم می‌شود.

در ایران، پس از تحولات پرشتاب دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ و نزدیک شدن ایرانیان به شیوه‌های زندگی جهانی، انقلاب رخ داد و الگوهای رفتاری به صورت ناگهانی تغییر کرد. این شیوه جدید مبتنی بود بر زهد در مصرف، پوشش و مراوده اجتماعی. یکی از علل این پدیده، فضیلت شمردن مبارزه برای سعادت خود و دیگران و علت دیگر آن تهاجم ارتش صدام حسین به ایران بود که جامعه را سوگوار و غمناک کرد. پس از جنگ که موضوع بازسازی مناطق جنگی و نوسازی دیگر اجزای اقتصاد ایران در دستور کار دولت قرار گرفت و چرخ‌های تولید به حرکت درآمد، بنا به جبر اقتصادی، تشویق مصرف هم در دستور کار قرار گرفت. این مصرف دامنه وسیعی از خوراک، پوشاک، مسکن، لوازم رفاهی، سفر و تجملات را در بر می‌گرفت.

رونق اقتصادی سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ به بخش‌های بزرگی از جامعه فرصت داد که از مصارف عادی فراتر روند و به نیازهای فرهنگی رو کنند. این نیازهای فرهنگی که بر دوش اقتصاد و مصرف نشسته بود، تا میانه دهه ۱۳۷۰ به تشکیل قشر وسیعی از جمعیت برخوردار انجامید که با قدری تسامح می‌توان آن را طبقه متوسط ایران نامید. اعضای این طبقه مانند همتایان خود در سراسر جهان، به جای پس‌انداز، اهل مصرف هستند. علت این گشاده‌دستی روشن است. اعضای طبقه متوسط معمولا دارای مشاغل درآمدزا و بالنده هستند وهمواره امیدوارند که درآمد آنها افزایش یابد. بسیاری از این افراد با پشت گرمی دارایی‌های غیرمنقول و بیمه‌های اجتماعی نگران آینده نیستند و با سخاوت هزینه می‌کنند. این گروه هزینه‌کننده در سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ علاوه بر آنکه راه رشد صنایع ایران را هموار کردند، خود به مظاهری از زندگی جدید خو کردند و لاجرم شیوه‌ای را برای زیستن برگزیدند که با گذشته، حتی یک دهه پیش از آن تفاوتی اساسی داشت. به همین علت آنچه در سال‌های برنامه اول توسعه و چند سال پس از آن در ایران رخ داد، در واقع نوعی تغییرات اجتماعی بود که پس از اصلاحات اقتصادی رخ داد و مقدمه اصلاحات سیاسی بعدی شد.

بن‌بست در اصلاحات اقتصادی هاشمی رفسنجانی به ویژه خصوصی‌سازی بنگاه‌های دولتی، برای رئیس‌جمهور دوران سازندگی ضربه‌ای سیاسی بود که می‌توانست او و دولتش را سرخورده کند. اما وجه دیگری از پویش جامعه ایران به کمک هاشمی رفسنجانی آمد. در سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ که دولت سازندگی با مجلس چهارم مسیر متفاوتی می پیمودند، کاشته‌های اقتصادی سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ به تدریج به بار نشست و سیمای اجتماعی ایران تغییر کرد. هزاران دختر و پسر شهرستانی و روستایی که یا در دیار خود و یا در دیگر شهرها دانش آموخته شده بودند، دیگر شباهت چندانی با پدران و مادران و حتی گذشته خود نداشتند.

اینان در دانشگاه‌ها با آرا و اندیشه‌های تازه‌ای که پس از انقلاب فرهنگی به ایران راه یافته بود، آشنا می‌شدند. اندیشه و آرای دانشجویان ایرانی که سال‌های پیش از انقلاب فرهنگی عمدتا ملهم از چپگرایی مارکسیستی بود، اما پس از انقلاب فرهنگی و به ویژه در دهه ۱۳۷۰ از اندیشه‌های لیبرالی (به معنای موسع) نشأت می‌گرفت. اندیشه‌های تازه، به انکار ایدئولوژی و تقدس زدایی از مبارزه سیاسی برخاستند و مروج شیوه تازه زندگی شدند. در شکل جدید زندگی، ریاضت سیاسی- عقیدتی جای خود را به تجمل‌گرایی اجتماعی داد. این تجمل‌گرایی اجتماعی لزوما قرین اسراف اقتصادی نبود، بلکه نوعی میل به خوب زیستن و شاد زیستن بود. چنین تمایلی در دوران جنگ عمدتا به‌صورت داوطلبانه از زندگی ایرانیان رخت بربسته بود. در آن زمان بیشتر مردم ایران سوگوار عزیزان خود، عزیزان همسایگان و خویشاوندان یا عزیزان هموطن خود بودند و شادی را بی‌حرمتی به سوگواران می‌دانستند و این ملاحظه همگان را به سوگ و سکوت نشانده بود.

هاشمی رفسنجانی در یکی از خطبه‌های نماز جمعه پس از جنگ با اشاره تلویحی به همین اندوه ملی، از مردم خواست رویه شاد زیستن و بهره‌گیری از مواهب مشروع را پیشه کنند. او حتی رزمندگان سابق و آنانی را که پس از جنگ هم بسیجی مانده بودند، مورد خطاب ویژه قرار داد و از آنان خواست از ریاضت نامعقول فاصله بگیرند. این درخواست، لوازمی می‌خواست که به سرعت تدارک دیده شد. پارک‌های شهرهای بزرگ به رستوران‌ها، قهوه‌خانه‌ها و امکانات تفریحی مجهز شدند. کوه‌ها که زمانی فقط محلی برای قرارهای سیاسی و دیدارهای خاموش و عبوس بودند، تفرج‌گاه‌های خانوادگی شدند. کاروانسراهای مخروبه شهری، کشتارگاه ها، گاوداری ها، انبارهای متروکه و زباله‌دان‌های شهری ناگهان به فرهنگسراها، پارک‌های کوچک و رستوران‌ها و قهوه‌خانه‌های سنتی اما با امکانات مدرن تبدیل شدند.

خیابان‌ها و درودیوارهای دود و غبارگرفته، شسته و رنگ آمیزی شدند. کالاهای ارزان قیمت اما تفریحی و تجملی به ایران راه یافتند و خنده به لب‌ها بازگشت. این شادمانی که نیاز طبیعی جامعه پس از جنگ بود هیچ‌گاه موجب انکار گذشته افتخارآمیز رزمندگان نشد. همان مردمی که شامگاهان در خیابان‌ها و پارک‌های شهرها به شادمانی روزگار می‌گذراندند، هر پنجشنبه و جمعه و مناسبت مذهبی و ملی که به دست می‌آوردند، به زیارت شهیدان جنگ می‌رفتند و یادشان را گرامی می‌داشتند.شیوه جدید زندگی در خوش گذرانی‌های خیابانی و بوستانی خلاصه نمی‌شد بلکه به خانه‌ها هم راه یافت. میل به تغییر در معماری خانه‌ها چنان فراگیر شد که خانه‌های ده، پانزده سال ساخت تخریب شدند تا به جای آنها آپارتمان ساخته شود

خودرو، مهم‌ترین و بارزترین نشانه شیوه جدید زندگی بود. بسیاری از خانواده‌ها خرید خودرو را در اولویت دوم و حداکثر سوم قرار دادند. اولویت اول مجموعه ضروری خوراک، پوشاک و مسکن بود و دیگر نیازها پس از آن طبقه‌بندی می‌شد. برخی توجه به بهداشت و آموزش را پس از آن سه نیاز اولیه گذاشتند و برخی دیگر خودرو را. در سال‌های ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶ علاوه بر افزایش تدریجی تولید خودروهای ساخت داخل (پیکان و رنو) ناگهان خیابان‌های تهران با انواع جدید خودرو (پراید، دوو، پژو) پر شد. ورود انبوه خودرو به شهرها خود به عامل شتابزای دیگری در تغییر شیوه زندگی تبدیل شد.

سفرهای درون شهری و بین شهری، به ویژه سفرهای تفریحی افزایش یافت و از درون آن میل به خرید خانه و باغ در مناطق تفریحی سربرآورد. گرایش شهروندان تهرانی به خرید ویلا و زمین در شهرهای شمالی نمونه مشخص این گرایش است. این میل از سویی نتیجه مازاد درآمد شهروندان بود و از سوی دیگر نشانه اهتمام به وجوه فرهنگی و اجتماعی زندگی. به موازات این تحولات و باز به علت مازاد بودجه بسیاری از خانوارهای ایرانی، تمایل به سفر خارجی در ایرانیان به شدت افزایش یافت. بخشی از این سفرها زیارتی و به کشورهای عربستان و سوریه و بخش دیگر، سفرهای تجارتی و تفریحی به دیگر کشورهای جهان بود. طی برنامه اول توسعه (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲) جابه‌جایی مسافر در پروازهای خارجی از ۳/ ۱ میلیون نفر به ۴/ ۱ میلیون نفر رسید. افزایش سفرهای زمینی به کشورهای همسایه و حتی اروپا در این مقطع چشمگیر بود اما به علت فقدان آمارهای متقن، شمار دقیق آن معلوم نیست.

در آغاز برنامه اول توسعه (۱۳۶۸) حدود ۵ میلیون ایرانی به تلفن ثابت دسترسی داشتند. این رقم در سال پایانی برنامه (۱۳۷۲) به حدود ۳۵ میلیون نفر رسید. سفرکردگان با خود روش‌ها و منش‌هایی به کشور آوردند که بر شیوه زندگی ایرانیان اثر گذاشت و تلفن و اینترنت کمک کرد که سفرنرفتگان به بهره‌گیری از این تکنولوژی نقشی از جهان بیرون را بر ذهن خود حک کنند. آشنایی با مظاهر اجتماعی و فرهنگی جهان، بر سرعت به مراودات و معاشرت ایرانیان اثر گذاشت. میهمانی‌ها و جشن‌های ایرانیان از سال‌های پایانی دهه ۱۳۶۰ شکل و رنگی دیگر به خود گرفت و به جز گروه اندکی که بنا به ملاحظات سیاسی و اداری و گروه بزرگ‌تری که به دلیل اعتقادات عرفی، همچنان به شیوه قدیمی ساده زیست ماندند، مابقی منطبق با وسع اقتصادی خود به شیوه جدید زندگی پیوستند. این تغییر شیوه حتی به آرایش ظاهری مردان و زنان متشرع هم سرایت کرد و شکل جدیدی از محاسن در ایران باب شد. لباس‌ها و ریش مردان سیاسی هم از این تحول، تاثیر پذیرفت. ریش‌ها اندکی کوتاه‌تر از گذشته شد وبخشی از گونه تراشیده شد تا نشان داده شود که زهد مردان سیاسی، مایه دنیاگریزی آنان نیست.

زنان مذهبی به مناسبت‌های گوناگون مجالسی برپا کردند که هم تکریم قدیسان در آن لحاظ می‌شد، هم پاسداشت همسایگان و هم شادی مشروع. در این مجالس هم سفره می‌آراستند، هم در رثای قدیسان اشک می‌ریختند. این اشک با مویه‌های پیشین تفاوت داشت. زیرا علاوه بر آنکه بار گناهان را سبک می‌کرد، به تالیف قلوب و وسعت روابط می‌انجامید و هم بهجت آفرین بود. این تحولات که به‌صورت تدریجی در سال ۱۳۶۸ آغاز شد، در سال ۱۳۷۴ به لحاظ کیفی به اوج رسید و از آن پس هر آنچه رخ داده در حوزه کمیت بوده است. گرایش عمومی به سوی شکل تازه زندگی در واقع نشانه و بازتاب افزایش درآمد عمومی و به تبع آن تغییر الگوهای رفتاری بود.

افزایش شمار افراد برخوردار از مواهب مادی یا دست کم بیشتر شدن تمنای این مواهب، عینیت یافتن مهم‌ترین پدیده اجتماعی در ایران یعنی قوام یافتن طبقه متوسط است. همین گرایش به شیوه جدید زندگی بود که در سال ۱۳۷۴، کارگزاران سازندگی را به مجلس پنجم فرستاد و آنان را رودرروی متحدان پیشین و رقیبان بعدی قرار داد، و باز همین تحول بود که ظرفیت تغییرخواهی آن از ظرف سیاسی سال ۱۳۷۶ فراتر رفت و با آرزوی شکوفایی بیشتر، کرسی ریاست جمهوری را به دولت اصلاحات سپرد و ازآن خواست نمایندگی طبقه‌ای را که در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ جان گرفته بود و در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و پس از وقفه‌ای ۱۰ ساله بازپرورده شده بود، به عهده گیرد. داستان دگرگونی ایران از این مقطع روالی دیگر در پیش گرفت و اقتصاد با وجود آنکه همچنان محور تغییرخواهی بود، در دوره‌ای پنج ساله مستوری کرد تا سیاست که به تازگی نقاب انداخته بود در فضایی راحت‌تر رخ‌نمایی کند.