نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل اشاره شد که زمان لازم برای افزایش چشمگیر قابلیت‌های نظامی در حوزه‌های حساس (برای مثال حوزه‌های دریایی، هوایی و فضایی) در سال‌ها و شاید دهه‌ها- نه ماه‌ها- قابل اندازه‌گیری است. همچنین گفته شد که ایالات‌متحده از گزینه اتکا به متحدان منطقه‌ای برای افزایش قابلیت‌های خود و جابه‌جایی تجهیزات نظامی از مناطق دیگر برخوردار است؛ درحالی‌که چین چنین گزینه‌ای ندارد. با این حال، متحدان آمریکا در غیاب افزایش قابل‌توجه در ادراک تهدید، بسیار بعید است که در جست‌وجوی ظرفیت‌های مضاعف برآیند یا اینکه ریسک انتقال منابع مکفی از سایر کاربردهای داخلی یا مناطق حیاتی جهان را (ازجمله اروپا یا خاورمیانه) بپذیرند تا برتری بلندمدت آمریکا در غرب پاسیفیک را تضمین کند.

چنین مخالفت‌هایی خوراکی برای عجز و ناتوانی در مواجهه با تغییر است. هر قدرت بزرگی و به‌ویژه قدرتی با تعهدات و قابلیت‌های امنیتی متفاوت و مواجهه با محیط اقتصادی، سیاسی و نظامی پر مشکل باید به درکی زیرکانه و دقیق از «شیوه» و «مقیاسی» دست یابد که بتواند در آینده آن تعهدات و قابلیت‌ها و تغییرات احتمالی در سیاستی را که ممکن است برای حفظ منافع حیاتی‌اش ضروری شود، با آن شیوه و مقیاس به چالش بکشد. در عین حال که برای واشنگتن و پکن نشان دادن تمایلی - یا حتی میل- آشکار برای تغییر سیاست‌های بلندمدت طی این فرآیند ارزیابی بی‌تردید احمقانه خواهد بود، همچنین برای رهبران چین و آمریکا احمقانه خواهد بود که نتوانند پیامدهای تغییرات در حال انجام امروز را در سطح جهانی و منطقه‌ای برای سیاست‌ها، روابط و تعهدات بلندمدت در نظر بگیرند. همان‌طور که در بخش‌های پیشین اشاره شد، هر ارزیابی عینی و روشن احتمالا موجب این نتیجه‌گیری می‌شود که ویژگی‌ها و گرایشات امنیتی موجود و آینده‌خواهان چیزی بیش از کامیابی بر مبنای فرضیه‌های فعلی در مورد برتری دریایی دائمی آمریکا یا باور ساده‌لوحانه چینی هستند، خواه در پیامدهای برد- برد باشد که عمدتا از طریق دیپلماسی و توسعه اقتصادی به آن دست یافته می‌شود، خواه در آینده‌ای که مشخصه‌اش برتری چین است. بهترین جایگزین برای محیط امنیتی تا حد زیادی یکپارچه همانا توازن باثباتی است که برای کم‌کردن انگیزه برای آزمایش و بررسی نقطه‌قوت‌ها و نقطه ضعف‌های مربوطه طراحی شده، درحالی‌که از تداوم حفظ منافع حیاتی اطمینان حاصل می‌کند. چنین توازنی - خواه در نفس خود حداقلی باشد یا حداکثری- به معنای امتیازی یکجانبه یا تسلیم به منافع ملی یک‌طرف یا تصدیق ضعف روزافزون یکی از طرفین نخواهد بود. این توازن نشان‌دهنده بهترین (یعنی مطلوب‌ترین) وسیله یا ابزار تضمین صلح، ثبات و رفاه اقتصادی در محیط به‌شدت در حال تغییر قدرت است که در یک منطقه مهم از جهان رخ می‌دهد. در طرف آمریکایی، این توازن باید با درکی آشکار از نقاط قوت و اهرم‌هایی ادامه یابد (در واقع، می‌طلبد) که آمریکا از آن در آسیا و در جهان و توانایی دائمی‌اش برای حفاظت از منافع اساسی‌اش برخوردار است. در واقع، توازن باثبات نشان می‌دهد که واشنگتن به توانایی خود برای تقابل- به‌منظور خنثی کردن- با چرخه به‌طور فزاینده در حال تشدید و مشکل‌ساز چینی- آمریکایی در غرب پاسیفیک احساس اطمینان می‌کند. این توازن همچنین از آمادگی برای تعامل با پکن به شکلی متقابل، اذعان به وابستگی متقابل و نیاز به توسعه اعتماد متقابل و درک متقابل از ذهنیت‌ها و امیال یکدیگر نشان دارد. اگر این روند بطلبد که واشنگتن در برخی زمینه‌ها با پکن همراهی کند، این همراهی به این خاطر است که آمریکا بدون انجام این همراهی نمی‌تواند یک آسیای باثبات‌تر و مرفه‌تر را ایجاد کند. جایگزین آن - یک مسابقه تسلیحاتی یا بدتر از آن، جنگ سرد یا گرم با چین- به‌شدت اجتناب‌ناپذیر است. با این وجود، شناخت ارزش یک توازن باثبات باید شامل درکی روشن از دشواری‌ها و خطراتی باشد که برای رسیدن به آن وجود دارد. دستیابی به چنین توازنی از هر نوع که باشد، مستلزم این موارد است: تعهدی قدرتمند بر اساس اعتماد به مزیت‌های نسبی مسیر انتخاب‌شده در قیاس با جایگزین‌ها؛ باور به توانایی انجام مجموعه‌ای از ابتکارات (اغلب متقابل) و رسیدن به طیفی از توافقات پایدار با متحدان و دوستان آمریکا و مهم‌تر از همه چین و میل- به‌عنوان بخشی از این فرآیند- به بازنگری در سیاست‌ها و رویکردها در مورد وضعیت‌های نظامی و دکترین‌ها و نقطه ثقل‌هایی که در این مطالعه بررسی شدند.

از نظر داخلی آمریکا، چالش برانگیزترین جنبه از چنین بازنگری‌هایی آن جنبه‌ای است که شامل کره، تایوان و احتمالا گذار به وضعیت نیروی بازدارنده در غرب پاسیفیک می‌شود. حتی اگر آنها بر ضرورت گذار به یک توازن قدرت باثبات توافق کنند، رهبران آمریکا به احتمال زیاد تصور یک کره واحد اما به‌شدت غیرمتعهد را بر مبنای دستاورد قبلی بسیاری از عناصر دیگر یک توازن آسیایی باثبات همراه با نشانه‌ای از پیش آشکار از میل پکن و سئول به حمایت از این تصور می‌پذیرند. ملاحظات مشابه بی‌تردید در مورد وضعیت تایوان قابل کاربست خواهد بود، یعنی تایپه و احتمالا توکیو نیاز دارند تا میل خود را برای پذیرش توافقی آمریکایی- چینی در مورد استقرار نظامیان و ادوات نظامی نشان دهند و البته پکن هم باید تغییرات چشمگیر در سیاست‌های فعلی‌اش را بپذیرد. از این‌رو احتمال زیادی هست که رهبران آمریکا تنها و در بهترین حالت به شکلی مشروط رویکردی باز در مورد این برداشت‌های حداکثرگرایانه از عناصر کره‌ای و تایوانی طی این مرحله ارزیابی داخلی و اولیه از گذار داشته باشند. با این وجود، آنها بی‌تردید باید بر مبنایی مشروط، برداشت‌های حداقل‌گرایانه از این عناصر را بپذیرند که شامل توافقات محدودتری است که در فصل قبلی توضیح داده شد. با این حال پذیرش مشروط از هر نوع برای تامین مبانی لازم برای حرکت به سوی مرحله بعد کافی خواهد بود؛ مشاوره با متحدان و دوستان آمریکا. موانع عمده در برابر پذیرش ایجاد یک وضعیت و دکترین نظامی بازدارنده و دفاع‌محور در غرب پاسیفیک دولایه است. اول و احتمالا مهم‌تر از همه، ارتش آمریکا (به‌ویژه نیروی دریایی‌اش) احتمالا استدلال خواهد کرد که چنین نیروی دفاعی‌ای برای تضمین حفاظت از منافع آمریکا در آسیا و جاهای دیگر ناکافی خواهد بود. ارتش آمریکا و بسیاری از رهبران سیاسی این کشور به این ایده چسبیده‌اند که فقط برتری نظامی آشکار آمریکا در حوزه‌های حیاتی مانند آسیا- پاسیفیک ضامن صلح و موفقیت خواهد بود، از این‌رو این استدلال می‌افزاید تنها راه مطمئن برای اطمینان از آن، اهداف افزایش هزینه‌های دفاعی است به‌ویژه برای جلوتر ماندن از ارتش چین در تمام منطقه. البته انجام این کار تا حد زیادی بودجه نظامی، سودهای پیمانکاران نظامی و سطوح اشتغال و دستمزد برای بسیاری از اعضای کنگره که در بخش دفاعی کار می‌کنند را افزایش می‌دهد. بنابراین مقاومت سیاسی چشمگیر در برابر نیروی بازدارنده بی‌تردید خارج از ارتش آمریکا وجود خواهد داشت.