نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل اشاره شد که برای ثبات بخشیدن به تحولات غرب پاسیفیک باید منافع مورد استفاده و مزیت‌های ایجادشده از سوی تمام طرف‌ها با حرکت در مسیر مورد نظر به رسمیت شناخته شود. چنین شناسایی‌ای از سوی واشنگتن، پکن و سایر قدرت‌های مهم آسیایی به شکل‌گیری سطحی از اعتماد و تمایل به تداوم هر چند موقتی آن کمک فراوانی می‌کند. همچنین گفته شد که برخی توافقات مهم هم باید به‌صورت فوری به دست‌ آید.

سوم، اولویت کلی برای اتخاذ آسان‌ترین گام‌ها در همان وهله اول مهم است زیرا قابل اجراتر و شدنی‌تر هستند و به ساختن اعتماد و اطمینان کمک می‌کنند. با این حال، به گفته برخی تحلیلگران، گاهی مفید است که به عمد تنش‌های سطح پایین را در ابتدا در این فرآیند با اتخاذ گام‌های بلندپروازانه نشان دهیم، برای مثال، واداشتن طرف‌های مربوطه به انجام تعدیلات (معمولا کاهشی) در انتظاراتشان و سازگاری‌شان با تغییر. به گفته آر. جی رامل «این مساله کمک می‌کند که از آن شکاف بزرگ میان توازن قدرت‌ها و وضع موجودی که تعدیل را فقط از طریق درگیری و خشونت بسیار زیاد ممکن می‌سازد، حذر کنیم.» به عبارت دیگر، این دو دولت (آمریکا و چین) قادر به مقابله با شکاف قدرت خود در سطوحی پایین‌تر هستند و به‌طور مداوم یکدیگر را می‌سنجند. رامل این نشان دادن را به «سوزاندن گزینشی برای کنترل یا مهار آتش‌سوزی جنگل، تلقیح برای جلوگیری از بیماری و کوچک کردن گله برای جلوگیری از گرسنگی جمعی» تشبیه می‌کند. اقدامات معرفی و نشان داده شدند تا «تعدیلات مستمر فعال شود» و «فرآیند سازگاری با تغییر» را به‌وجود آورد. اینکه چگونه، چه زمان و در واقع اینکه آیا این تنش‌ها نشان داده شود یا خیر تا حد زیادی منوط است به شرایط زمانی و به این ترتیب در این مطالعه نمی‌توان آنها را نشان داد. اما شناخت تکنیک این معرفی مهم است.

چهارم، استفاده از ابتکارات متقابل، هر زمان که میسر شود، آشکارا مهم هستند؛ این ابتکارات معمولا شامل تعهدات روشن و به لحاظ ایده‌آل الزام‌آور هستند که دارای ماهیت تقویت‌کننده متقابل هستند. این‌گونه «مبادلات متقابل»، براساس «دادن پاداش برای همکاری و مجازات برای دشمنی»، می‌تواند «موجب رشد همکاری و تداوم حتی در محیطی باشد که استراتژی‌های سوءاستفاده‌گرانه در آن ایفای نقش می‌کنند.» بدیهی است که مزیت کلیدی توافقات صریح در چنین مبادلاتی این است که این توافقات ابهام را کاهش می‌دهند (چراکه معمولا یک عادت ضمنی وجود دارد که رفتار همکاری‌جویانه یا خصم‌آمیز به احتمال زیاد با همان نوع و سطح از اقدام مواجه می‌شود) و همراه با تقویت سازوکارها می‌تواند موافقت و قبول را به‌دنبال آورد.

«لیل گلدشتاین» از کالج جنگ نیروی دریایی آمریکا نوع دیگری از این تکنیک را در قالب مجموعه‌ای از «مارپیچ همکاری» رو به افزایش متقابل چین- آمریکا در تمام حوزه‌های اصلی رقابت دوجانبه ارائه می‌دهد. همان‌طور که گلدشتاین می‌گوید از طریق این مارپیچ «اعتماد و اطمینان در طول زمان از طریق گام‌های تدریجی و متقابلی ساخته می‌شود که به تدریج به‌سوی سازش‌های بزرگ‌تر و چشمگیرتر حرکت می‌کند.» گلدشتاین می‌نویسد که نقطه پایانی در الگوی مارپیچ همکاری «تنها در غیاب دستاوردهایی اتوپیایی به نظر می‌رسد که از صعود مراحل اولیه ناشی می‌شود و در صورتی که نقاط پایانی دور از دسترس باقی بمانند، هر مرحله خود نشانگر پیشرفتی چشمگیر است.» اگرچه پیشنهادهای خاص گلدشتاین برای اقدامات متقابل در بیشتر مارپیچ همکاری‌جویانه پیشنهادی‌اش برای هدف ما هم نامناسب و هم غیرضروری است، اما مفهوم کلی‌اش دقیق و استوار است. با این حال، چالش کلیدی در ایجاد انگیزه‌ها در تمام طرف‌ها برای آغاز این فرآیند و حفظ آن در طول زمان، جلوگیری از شانه خالی کردن و ظهور یک بازتاب منفی قرار دارد که «رابرت اکسلرود » و «رابرت. او. کیوهین» چنین توضیح می‌دهند: «اگر بازیگر دیگر به یکباره شانه خالی کند، بازیگر مقابل با همان روش پاسخ خواهد داد و اگر باز بازیگر دیگر به همان روش رفتار کند، نتیجه، انعکاس بی‌پایان شانه خالی کردن‌های متناوب خواهد بود.» چنین رویکردهای متقابلی، اگر به شکل محکمی به اجرا در آید، همچنین می‌تواند به چیزی منجر شود که گلدشتاین آن را «الگوهای زننده و ناسازگار چانه‌زنی» می‌نامد.

دستیابی به تعهدات متقابل الزام‌آور دشوار است به‌ویژه در فضای بی‌اعتمادی و در غیاب سازوکارهای معتبر اجرایی. متاسفانه، در فقدان یک بحران، گرد هم آوردن تمام طرف‌ها برای توافق بر مذاکره‌ای صریح و الزام‌آور (یا مذاکره مجدد) در مورد وضع موجود می‌تواند دشوار باشد. از این‌رو، در مورد بسیاری از مسائل و به‌ویژه در مراحل آغازین حرکت به‌سوی توازن قدرت، توافقات ضمنی غیرالزام‌آور- که در زمان‌هایی شامل اقدامات ابتدایی یکجانبه از سوی یک طرف می‌شود- احتمالا امکان‌پذیرتر و موثرتر است. به گفته یک تحلیلگر، تغییر ضمنی زمانی می‌تواند آغاز شود که یک طرف «تغییرات یکجانبه و کاهش شکاف را انجام دهد» و «طرف دیگر بپذیرد که با این تغییرات مخالفت نکند یا به جبران آن بپردازد.»