دومینوی سرنگونی شاه

بختیار پس از رسیدن به نخست‌وزیری به اقداماتی دست زد تا مخالفان را راضی کند. وی در حالی که تصویری از مصدق در پشت سر خود داشت، در تلویزیون سراسری ظاهر شد، از سال‌های فعالیتش در جبهه ملی سخن گفت، اعلام کرد که شاه به زودی برای گذراندن تعطیلات کشور را ترک خواهد کرد و قول داد حکومت نظامی را لغو و انتخاباتی کاملا آزاد برگزار کند. وی طی هفته بعد چند قرارداد تسلیحاتی به ارزش ۷ میلیارد دلار را لغو، فروش نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل را متوقف و اعلام کرد که ایران از سازمان سنتو خارج شده است و دیگر ژاندارم خلیج‌فارس نخواهد بود. او همچنین برخی وزرای پیشین را دستگیر و زندانیان سیاسی بیشتری را آزاد کرد؛ وعده داد ساواک را منحل کند؛ دارایی‌های بنیاد پهلوی را ضبط کند و اعلام کرد آیت‌الله[امام] خمینی، «گاندی ایران»، می‌تواند به کشور بازگردد.

اما آیت‌الله[امام] خمینی با عقاید اسلامی استوار خود و آشنایی کامل با اوضاع هند تحت تاثیر این‌گونه تمجیدها قرار نگرفت. سرانجام بختیار شورای سلطنت را تشکیل داد تا وظایف قانونی شاه را انجام دهد در حالی که شاه هم برای «استراحت» درازمدت به اروپا رفت. بختیار ضمن انجام این اقدامات پی‌درپی هشدار می‌داد که اگر مخالفان در برابر کوشش‌های وی برای برقراری حکومت مشروطه مانع ایجاد کنند، ارتش از الگوی شیلی پیروی می‌کند و دیکتاتوری نظامی خشن و سرکوبگری به وجود خواهد آورد. رهبران مخالف به شیوه‌های گوناگونی در برابر این‌گونه اقدامات بختیار واکنش نشان دادند. از یکسو برخی اعلام کردند که از نخست‌وزیر جدید پشتیبانی می‌کنند و اگر تلاش‌های او شکست بخورد، کشور گرفتار هرج و مرج شدیدی خواهد شد. از سوی دیگر، سنجابی و فروهر ضمن اخراج بختیار از جبهه ملی اعلام کردند که بدون کناره‌گیری شاه صلحی در بین نخواهد بود. آیت‌الله[امام] خمینی نیز با فراخواندن مردم به اعتصاب و تظاهرات بیشتر اعلام کرد که هر دولت منصوب شاه غیر قانونی است و پیروی از بختیار همانند پیروی از ارباب او- شیطان- است.

آشکار بود که این درخواست و واکنش تند آیت‌الله[امام] خمینی و جبهه ملی، اعتبار راست‌گرایان را در میان توده مردم بسیار کاهش داد. پس از یک فترت کوتاه، در اوایل دی، اعتصابات دوباره از سرگرفته شد که نتیجه آنها کمبود مواد غذایی و سوختی و فلج شدن اکثر وزارتخانه‌ها، بازارها، دانشگاه‌ها، دبیرستان‌ها، تاسیسات نفتی و حمل و نقل بود. ادامه آتش‌سوزی‌ها و درگیری‌های خیابانی، روحیه ارتش را ضعیف‌تر کرد و فرار از پادگان‌ها را شدت بخشید. مهم‌تر اینکه، توده‌های پرشمار مردم نه‌تنها علیه شاه بلکه علیه بختیار نیز همچنان به تظاهرات ادامه دادند. در ۱۵ دی، صدها هزار نفر در شهرهای بزرگ راهپیمایی کردند و خواستار برکناری بختیار شدند. در ۱۸ دی، باز هم توده‌های پرشماری، از جمله حدود نیم میلیون نفر در مشهد، برای گرامیداشت قربانیان ماه گذشته مراسم ختم و سوگواری برپا کردند. در ۲۳ دی ماه، حدود دو میلیون نفر در سی شهر راهپیمایی کردند و خواستار بازگشت آیت‌الله[امام] خمینی، برکناری شاه و استعفای بختیار شدند. در ۲۶ دی که شاه تهران را به مقصد قاهره ترک کرد، صدها هزارنفر به خیابان‌ها ریختند تا این رویداد تاریخی را جشن بگیرند و خواستار انحلال سلطنت شوند. در ۲۹ دی که آیت‌الله[امام] خمینی خواهان برگزاری «همه‌پرسی» خیابانی برای تعیین‌تکلیف سلطنت و دولت بختیار شد، تنها در تهران بیش از یک میلیون نفر به خیابان‌ها ریختند. در ۷ و ۸ بهمن ماه، در جریان اعتراض به بسته‌شدن فرودگاه برای جلوگیری از آمدن آیت‌الله[امام] خمینی، ۲۸ نفر در تهران کشته شدند. در ۱۲ بهمن، بیش از سه میلیون نفر برای استقبال از بازگشت پیروزمندانه آیت‌الله[امام] خمینی به خیابان‌ها ریختند. اکنون آیت‌الله[امام] خمینی، پیام‌آور و استراتژیست انقلاب به خانه بازگشته بود تا انقلاب را شخصا فرماندهی کند.

هنگامی که آیت‌الله[امام] خمینی برای در دست گرفتن انقلاب به کشور بازگشت، رژیم پهلوی سرنگون شده بود. سه ستونی که دولت بر آن استوار بود و در آن هنگام مستحکم به نظر می‌رسید، اکنون بر اثر ۱۶ ماه درگیری‌های خیابانی، ۶ ماه راهپیمایی توده‌ای و ۵ ماه اعتصاب فلج‌کننده، کاملا ویران شده بود. نیروهای مسلح، به‌رغم پرشمار بودن و در اختیار داشتن سلاح‌های پیچیده و مدرن، به دلیل حضور اجباری پی‌درپی در خیابان‌ها و تیراندازی به سوی هموطنان بی‌سلاح خود که شعارهای مذهبی سر می‌دادند، روحیه خود را از دست داده بودند، آن نظام حمایتی گسترده اکنون دیگر نه یک دارایی سودآور بلکه عامل ناتوانی سیاسی بود. همچنین، آن دیوان‌سالاری حجیم و غول‌پیکر به هیچ‌روی کارکرد مناسبی نداشت. حزب رستاخیز دیگر از بین رفته بود؛ وزرای پیشین یا در خارج بودند یا در زندان و وزرای وقت هم عملا، مانند بختیار از هرگونه اقدامی ناتوان بودند و ادارات مرکزی و استانی نیز در نتیجه اعتصابات گسترده بخش خدمات، فلج شده بودند. در واقع، کارمندان با پیوستن به اعتصابات عمومی، منافع نهادی خود را در پشت احساسات و عقاید طبقاتی خود قرار دادند و ثابت کردند که خودشان را نه افراد قشری پایبند به ماشین دولتی بلکه اعضای طبقات متوسط ناراضی می‌دانند. بدین ترتیب، معترضان طبقه متوسط و طبقه کارگر دست به دست هم دادند تا رژیم پهلوی را با فروپاشاندن ارکان آن و نابودی بیشتر بنیادهای آن، متلاشی کنند.

به محض فروپاشی دولت، قدرت به دست کمیته‌ها افتاد. مثلا، در اصفهان روحانی ۹۰ ساله‌ای به نام آیت‌الله خادمی که از سال ۱۳۲۸ به مخالفت با شاه برخاسته بود، کمیته‌ای تشکیل داد و در اواسط بهمن ماه بیشتر امور شهر را به دست گرفت. گروه‌های گوناگونی وی را در این امری یاری می‌کردند: تجار ثروتمند بازار کمک مالی می‌کردند؛ مغازه‌داران خرده‌پا کالاهای موردنیاز فقرا را به قیمت‌های پایین‌تری تامین می‌کردند؛ برخی روحانیون مواد سوختی و غذایی افراد نیازمند را از طریق مساجد توزیع می‌کردند؛ روحانیون دیگری هم با گردآوری نزدیک به یک هزار مرد جوان، اغلب از محله‌های پرجمعیت فقیرنشین، نیروی مسلحی تشکیل دادند که بعدها به پاسداران معروف شد. آموزگاران با رهبری یک استاد جوان، انجمن آموزگاران را تاسیس کردند و نیروی مشابهی متشکل از ۳۵۰ داوطلب مسلح تشکیل دادند؛ هواداران انقلاب در ارتش، به‌ویژه همافران در بین مردم اسلحه پخش کردند؛ گروه‌های داوطلب مذهبی که معمولا مراسم سوگواری ماه محرم را سازمان می‌دادند، اکنون مسوول انتظامات تظاهرات سیاسی بودند و اصناف بازار و بیشتر کمیته‌های اعتصاب که در کارخانه‌های بزرگ‌ تشکیل شده بودند، فعالیت‌های خود را با کمیته شهر هماهنگ می‌کردند. در واقع، این کمیته بر شهر حاکم بود زیرا مواد غذایی پخش می‌کرد، قیمت‌ها را تعیین می‌کرد، مجری قوانین راهنمایی و رانندگی بود و مهم‌تر از همه اینکه دادگاه‌های شرع را احیا می‌کرد تا مجری نظم و قانون باشند.

در حالی که کمیته‌های مستقر در شهرهای مرکزی را روحانیون طرفدار آیت‌الله[امام] خمینی اداره می‌کردند، وضعیت استان‌های دیگر پیچیده‌تر بود. در آذربایجان، بیشتر کمیته‌ها به‌وسیله روحانیونی اداره می‌شد که آشکارا طرفدار آیت‌الله[امام] خمینی بودند. در کردستان، قدرت محلی در دست شوراهای شهر بود که از روشنفکران و روحانیون تشکیل می‌شدند. در مناطق ترکمن، روحانیون سنی و روشنفکران انجمن فرهنگی سیاسی خلق ترکمن- که نوپا بود- نهادهای محلی تشکیل دادند و دهقانان را به مصادره و تصرف زمین‌های خانواده سلطنتی تشویق کردند. در نواحی بلوچ‌نشین نیز روحانیون سنی و دبیران تحصیلکرده دانشگاه که حزب وحدت اسلامی را ایجاد کرده بودند، کمیته‌ها را اداره می‌کردند.

آیت‌الله[امام] خمینی، پس از بازگشت به تهران گفت که تا کناره‌گیری بختیار تظاهرات ادامه خواهد داشت. وی [مهندس] بازرگان را مامور تشکیل دولت موقت کرد؛ در نزدیکی میدان ژاله (شهدا) کمیته‌ای برپا کرد تا فعالیت‌های بیشتر کمیته‌های محلی را هماهنگ و کمیته‌های غیرقابل اعتماد را منحل سازد و مهم‌تر اینکه، یک شورای انقلاب مخفی تعیین کرد تا مستقیما با روسای ستاد ارتش گفت‌وگو کند. حدود یک سال بعد آشکار شد که اعضای اصلی این شورای انقلاب عبارت بودند از: بازرگان و چند تن از سخنگویان متنفذ نهضت آزادی و آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری، حجت‌الاسلام رفسنجانی و حجت‌الاسلام باهنر- چهار تن از شاگردان پیشین آیت‌الله[امام] خمینی در قم. در حالی که شورای انقلاب با روسای ستاد ارتش پنهانی گفت‌وگو می‌کرد، گروه‌های مسلح، تیر خلاص رژیم را شلیک کردند. حادثه سرنوشت‌ساز در عصر جمعه بیستم بهمن، که گارد شاهنشاهی کوشید تا شورش تکنیسین‌ها و همافران نیروی هوایی پایگاه نظامی نزدیک میدان ژاله را سرکوب کند، آغاز شد. با شروع درگیری، گروه‌های چریکی برای کمک به همافران محاصره شده هجوم آوردند و پس از شش ساعت درگیری شدید، گارد شاهنشاهی را پس راندند. روز بعد، یکشنبه ۲۲ بهمن، درگیری‌ها به اوج خود رسید. ساعت ۲ بعدازظهر، رئیس ستاد کل ارتش اعلام کرد که در مبارزه میان بختیار و شورای انقلاب ارتش بی‌طرف است. ساعت ۶ بعدازظهر رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب». به این ترتیب، این دو روز درگیری شدید، انقلاب اسلامی را تکمیل و سلطنت ۲۵۰۰ ساله را کاملا نابود کرد.

منبع:یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب،‌نشر نی، 1384.