معامله آمریکا با عربستان

دنیای اقتصاد: چرا باید آمریکایی‌ها به یمن اهمیت دهند؟ مردم معمولی آمریکایی احتمالا نمی‌توانند این گوشه دور افتاده جنوب غرب عربستان را روی نقشه پیدا کنند. اما وقت آن رسیده که مردم آمریکا هم از وجود آنها [یمنی‌ها] آگاه شوند. جنگ داخلی یمن باعث نگرانی آمریکا است زیرا متحد نزدیک و آشفته‌شان - عربستان سعودی- آنها را به مشارکت در آن جنگ ترغیب کرده و در کنار این جنگ وحشیانه، جنگ دیگری است که آمریکا آغاز کرده و به این زودی‌ها هم قصدی برای پایان دادن به آن ندارد. چگونه آمریکا می‌تواند تضمین کند که اولی [گزینه عربستان علیه یمن] بر دومی تاثیر نمی‌گذارد؟ پاسخ در دنبال کردن توصیه سال ۱۹۵۳ ملک عبد العزیز - که به ابن سعود معروف بود- در زمانی است که در بستر مرگ افتاده بود. او گفته بود: «هرگز اجازه ندهید یمن متحد شود.» یمن مشکلی است که تا زمانی که مضمحل نشود، راه برایش یافت نخواهد شد.

از آن زمان «پارانویا»، مبنای سیاست‌سازی سعودی‌ها در قبال یمن بوده است. این پارانویا در مورد خود یمنی‌ها نیز مصداق دارد. حوثی‌ها را دست نشانده، یا تحت حمایت یا زیر نفوذ ایران می‌نامند. این مورد آخری یعنی تحت نفوذ ایران توصیف مد نظر من است زیرا این تشریح می‌کند که آنها حزب‌الله لبنان را الگوی خود قرار داده‌اند زیرا شعارهایشان «الله اکبر»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل»، و «درود بر اسلام» است که در نهایت به این معنی است که آنها می‌خواهند بیش از آنکه جانشین ایران شوند، خود سرنوشت‌شان را در دست بگیرند. مهم‌تر اینکه، آنها زیدی هستند.

برخی معتقدند حوثی‌ها تهدیدی مستقیم بر دولت به رسمیت بین‌المللی شناخته شده منصور‌هادی هستند و پس از اینکه نیروهای حوثی دست اتحاد با نیروهای علی عبدالله صالح دادند (صالح پیش‌تر متحد سعودی‌ها بود)‌هادی مجبور به ترک کشور شد. البته صالح هم تا سال ۲۰۱۲ که در قدرت بود مخالف حوثی‌ها و متحد عربستان بود. اما شواهد خوبی هست که می‌توان مدعی شد که آنها اکنون تهدیدی مستقیم علیه ریاض هستند و تهدید فراتر از آن پارانویای سعودی است. اینجا یک بده‌ بستانی رخ داده است. ریاض از واشنگتن خواسته تا در ازای تعامل هسته‌ای آمریکا با ایران، از ائتلاف سعودی برای بازگرداندن حکومت‌ هادی به صنعا حمایت کند. مولفه دیگری هم متصور است که وضعیت را دو به یک به نفع ریاض کرده است: واشنگتن خواستار مشارکت سعودی و مهر تایید آنها برای ائتلاف آمریکایی است که در حال مبارزه با داعش در سوریه و عراق است.

ترس- اگر نگوییم پارانویا- توصیف‌کننده نگرش رسمی واشنگتن در قبال یمن است. کوه‌ها و تپه‌های این کشور محل آموزش القاعده در شبه‌جزیره عربستان (AQAP) بوده است. القاعده‌ای‌ها در سال ۲۰۰۹ مسوول ساقط کردن ایرلاین «نورث وست» با اعزام یک بمب‌گذار بودند که بمب را زیر لباس خود پنهان کرده بود. آنها همچنین مسوول کشتار شارلی ابدو در سال ۲۰۱۵ بودند. آمریکایی‌ها سوابق بدی از القاعده دارند. یک حادثه تروریستی در آمریکا - که مقام‌های واشنگتن نمی‌خواهند سخنی از آن به میان آید- به آدرسی در یمن رسید. حمله به کشتی ناوبر آمریکایی شبیه به حمله‌ای که به یو‌اس‌اس کول در سال ۲۰۱۰ رخ داد، آمریکایی‌ها را ترسانده است. تا قبل از اینکه حمله عربستان به یمن شروع شود، نیروهای عملیات ویژه آمریکا در پایگاه هوایی العند در شمال عدن حضور داشتند و القاعده را با موفقیت‌هایی چشمگیر هدف قرار می‌دادند. مثلا کشتن النور العولقی در سال ۲۰۱۱، روحانی القاعده‌ای که ساکن آمریکا بود و به زبان فصیح انگلیسی به جذب مبارز از جامعه آمریکا برای القاعده می‌پرداخت. اکنون عملیات‌های آمریکا از جیبوتی در آفریقا - در ساحل دیگر دریای سرخ- انجام می‌شود. همچون گذشته، گسیل هواپیماهای بدون سرنشین بخشی مهم از تلاش آمریکا هستند. همچنین به‌طور نیمه مخفی، چند نیروی عملیات ویژه آمریکا در یمن حضور دارند.

تفاوت‌های اساسی در منافع آمریکا و عربستان هست که به سرعت در حال ظهور است. در حالی که اندیشه ریاض با حمایت ایران از حوثی‌ها که کنترل شمال یمن را در دست دارند گره خورده است (همان جمهوری عربی یمن سابق) اما واشنگتن با عصبانیت به جنوب می‌نگرد همان‌جایی که روزگاری جمهوری دموکراتیک خلق یمن نامیده می‌شد (دولت مدرنی که «یمن» نامیده می‌شود و از اتحاد دو یمن شکل گرفت در سال ۱۹۹۲ تشکیل شد). گستره جنوبی یمن از تنگه باب المندب تا مرز عمان از سوی ائتلاف عربستان آزاد شده است. در واقع، نیروهای اماراتی بیشتر این عملیات را انجام می‌دادند و در حال حاضر، با نیروهای دولتی باقی‌مانده، کنترل شهر بندری (و پایتخت قدیمی) عدن و همچنین «مکلا» در منتها‌الیه شرق را در دست دارند. اما القاعده همچنان به دنبال جای پایی در جنوب یمن است که دولت یمن و متحدان عربش تلاش دارند کنترل آن را به‌دست آورند. مبارزانی که به داعش اعلام وفاداری [و بیعت] کردند نیز در آنجا فعال شده‌اند.

جنگ‌های مجزای ریاض و واشنگتن به شکلی به هم گره خورده که ضرورتا برای آنها که از بیرون می‌نگرند، روشن نیست. نیروی هوایی سلطنتی سعودی و نیروی هوایی آمریکا فضای هوایی یمن را میان خود تقسیم کرده‌اند و در صحنه نبرد یا با هم تلاقی می‌کنند یا همپوشانی دارند. این دو کشور باید با هم همکاری و بنابراین رفتار طرف دیگر را تحمل کنند. اما این تحمل اکنون تحت فشار قرار دارد. پیش از بمباران یک مراسم عزاداری در ۸ اکتبر که بیش از ۱۴۰ نفر کشته و صدها نفر دیگر زخمی شدند، نگرانی آمریکا از تاکتیک‌های سعودی به معنای کاهش سطوح هماهنگی بود. استراتژی آمریکا باید حفظ آتش‌بسی باشد که در نهایت می‌تواند به توازن قدرت در شمال منتهی شود.‌ هادی به واسطه عربستان و آمریکا بخش زیادی از یمن را کنترل می‌کند. این منطقه بخشی تقریبا خالی از سکنه است که احتمالا ۳ میلیون جمعیت دارد. ائتلاف صالح- حوثی بخش زیادی از شمال یمن را در کنترل دارند. تجزیه یمن و بازگشت آن به آرزوی ابن سعود باید منطقی روشن برای تمام طرف‌ها داشته باشد. جنوبی‌ها خواستار آن هستند.‌ هادی هم آن را ترجیح می‌دهد. امارات هم آن را بهترین گزینه می‌داند. با این حال، این تجزیه منوط است به نظر محمد بن‌سلمان، وزیر دفاع و ولیعهد دوم. یعنی وی باید قانع شود که رویکرد پدربزرگش، ابن سعود، می‌تواند راه‌حل یمن باشد یا خیر. مساله یمن- یمن واحد یا دو کشور یمنی- میراثی است که برای رئیس‌جمهور بعدی باقی خواهد ماند.