علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:در میان این اظهارنظرهای گاه عجیب و دور از ذهن، مواجهه تئوریسین‌های رسانه‌ای جریان اصولگرایی با ماجرای آخرین شکست آن‌ها در انتخابات دوازدهم از دیگر گفت‌وگوها جالب‌تر و شنیدنی‌تر است.


بازخوانی پارادایم حاکم بر جریان اصولگرایان در پساانتخابات ریاست جمهوری نشان می‌دهد که منسوبین به این جناح سیاسی تمایل ندارند از گرمای اتمسفر انتخاباتی فاصله بگیرند. تلاش بی‌وقفه آن‌ها در ارائه تحلیل‌های ژورنالیستی از کم‌وکیف برگزاری انتخابات و دمیدن در تنور «تخلف‌های گسترده» که به کلیدواژه این روزهای اندیشه اصولگرایی تبدیل شده، موقعیت خاصی را فراروی این جریان قرار داده است. اصولگرایان از یک سو و در زمانه‌ای که به هر دلیل پیروز عرصه انتخابات لقب می‌گرفتند، دفاعی تمام‌عیار از ساختار برگزاری انتخابات در ایران داشتند و هیچ نقدی را بر این ساختار نمی‌پذیرفتند.

چنین است که اصولگرایان امروز باری تاریخی را یدک می‌کشند و امکان نقد، صریح نسبت به تمام ارکان تصمیم‌گیر در برگزاری و نظارت بر انتخابات را ندارند. این بار تاریخی اکنون بر دوش آن‌ها سنگینی می‌کند. از سوی دیگر، تلاش دارند تا با محافظه‌کاری شدید موضوع برگزاری این انتخابات را از دیگر موارد مشابه جدا کرده و تخلفی بزرگ را متوجه وزارت کشور دولت یازدهم کنند. آن‌هم بدون توجه به این‌‌که هر نقد گزنده‌ای ممکن است دیگر پایه‌های برگزاری انتخابات در ایران را هم در بر بگیرد. نهادهایی که به عنوان پایگاه‌های اصلی اصولگرایی در ایران مطرح شده و تا توانسته‌اند در خفا و علن از آن‌ها دفاع کرده‌اند.

طبیعی است که اصولگرایان تمایل ندارند این پایگاه‌های سنتی در نهاد قدرت را از دست داده و با آن‌ها زاویه پیدا کنند. اما اصولگرایان را چه شده که تمام تلاش خود را با هدف رادیکالیزه کردن فضا به کار می‌گیرند. مفهوم‌سازی‌هایی مانند «رای حلال» و «رای حرام»، «تخلف‌های انتخاباتی»، «همراهی صدا و سیما با دولت»، «بهره‌گیری از امکانات دولتی در تبلیغات»، «دفاع از رای طرفداران اصولگرایی به عنوان حق‌‌الناس» و... تنها بخشی از تلاش اصولگرایان با هدف «رادیکالیزه» کردن فضای پساانتخاباتی است. گرچه استفاده از چنین عباراتی در ادبیات اصولگرایان سابقه‌ای طولانی داشته و دور از ذهن نیست، اما این جریان هرگز با چنین حجمی از تندروی به نقد نهادهای نزدیک به قدرت نمی‌نشست.

چرایی و چیستی بکارگیری این سطح از ادبیات نقادانه نزد اصولگرایان را می‌توان از دو منظر به تحلیل نشست. هر یک این دیدگاه‌ها مبتنی بر مفروضات و واقعیاتی عینی است که می‌تواند بستر تحلیل قرار گیرد. فرض اولیه را می‌توان بر درک دقیق تئوریسین‌های اصولگرایی از سطح، دامنه، ژرفا، گستره و شدت این شکست استوار کرد.

می‌توان فرض کرد که اصولگرایان دانه درشت فهم دقیقی از این شکست دارند و با این فهم از چنین ادبیاتی استفاده می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که شرایط به وضعیت پیش از انتخابات بازگردد. اگر این فرض پذیرفته شود، نشان می‌دهد چهره‌های شاخص جریان اصولگرایی در اقدامی خودخواسته و آگاهانه سعی می‌کنند در قالب ایجاد یک فضای درون‌گفتمانی برای حفظ سرمایه اجتماعی موجود خود اقدام کنند. آن‌ها باید بر یاس ناشی از شکست‌های پیاپی انتخاباتی، تحلیل و تقلیل پایگاه مردمی، ایستایی و رخوت در نهادهای برساخته اصولگرایی و از همه مهم‌تر باخت در شرایط اجماع همه‌جانبه بعد از نزدیک به ده سال، فائق آیند. نباید فراموش کرد که اصولگرایان بعد از انتخابات مجلس هفتم نتوانسته بودند به چنین اجماعی دست پیدا کنند.

در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری جریان اصولگرایی با همه توان به میدان آمد. به طوری که همه جناح‌های این جبهه سیاسی توانستند در اجماعی بی‌سابقه حول یک کاندیدای خاص جمع شده و به وحدت استراتژیک برسند. از نزدیکان احمدی‌نژاد تا جامعتین، از پایداری‌ها تا رهروان ولایت و... همه گرد کاندیدای واحد جمع شدند. طبیعی است شکست بعد از فراهم کردن چنین پتانسیلی بسیار گران خواهد آمد. استراتژی آن‌ها برای برون‌رفت از شرایط مزبور، القاء مسئله تخلف انتخاباتی است. با استفاده از این دستاویز آن‌ها می‌توانند دو پیام را به عقبه اجتماعی خود منتقل کنند؛ «ما کم نیستیم» و «آن‌ها زیاد نیستند».

پیام‌هایی که تئوریسین‌های اصولگرایی از این طریق به مخاطبان خود منتقل می‌کنند، برایشان بسیار حیاتی خواهد بود. بدیهی است در جامعه سیاست‌زده ایران مادام که بحث «تخلف انتخاباتی» در جامعه مطرح باشد، مشروعیت طرفِ پیروز زیر سوال رفته و مرهمی برای بازندگان رقابت خواهد بود. پمپاژ دائمی این مفهوم در بدنه اجتماعی اصولگرایان با استفاده از تمام ظرفیت‌های موجود نشان می‌دهد پیگیری این پروژه از سوی اصولگرایان دور از ذهن نخواهد بود. اما چنین رهیافتی تنها کاربستی درون‌جبهه‌ای خواهد داشت.

بدین معنی که جامعه ایران به طور عام، مقهور چنین سر و صدایی نخواهد شد و چنین رفتاری تنها ممکن است، ساختار رای‌دهنده به اصولگرایان را قدری به یکدیگر نزدیک‌تر کند.
تحلیل دیگری که چرایی رفتار اصولگرایان پس از انتخابات دوازدهم را مورد ارزیابی قرار می‌دهد، بر تاثیر بیش از حد ایدئولوژی «رقیب‌دشمنی» نزد نخبگان اصولگرایی تکیه دارد. گروهی از تئوری‌پردازهای اصولگرایان، «رقیب» را «دشمن» معرفی می‌کنند. بدین معنی که نزد ‌آن‌ها یا حداقل آن‌طور که به مخاطبان خود نشان می‌دهند، «اصلاح‌طلبان» و جریان «اصلاح‌طلبی» فاقد اصالت لازم بوده و عواملی وابسته هستند.

با این تحلیل ـ که کم شنیده نشده است ـ برخی عناصر منسوب به اصولگرایی شکست در انتخاباتی مردم‌سالار را به «عدم‌الفتح» تعبیر کرده‌اند. استفاده از چنین عباراتی از سوی این جریان یک نکته را روشن می‌کند. نخبگان باورمند به این تئوری درک درستی از مفهوم و قواعد دموکراسی ندارند. این عدم شناخت موجب می‌شود تا همه تحلیل‌های ارائه شده از سوی آن‌ها بر بستری غیرواقعی بنشیند و نتیجه درستی هم در پی نداشته باشد. چه اینکه نه «اصلاح‌طلبان» دایه نظام هستند و نه «اصولگرایان» مادر مهربان آن. این دو جناح سیاسی در کنار یکدیگر، واقعیت‌های عینی جمهوری اسلامی را بازنمایی می‌کنند.

چنین به نظر می‌رسد با هر نظرگاهی که به تحلیل رفتار اصولگرایان نگریسته شود، اگر آن‌ها بخواهند به حیات خود در عرصه‌های انتخاباتی جمهوری اسلامی ایران ادامه دهند، نیازمند «تعدیل گفتمان»، «تغییر ادبیات»، «تدوین استراتژی در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی»، «تبیین شاخص‌های قابل اندازه‌گیری» و... هستند. مادام که اصولگرایان نتوانند فاصله‌گذاری مشخصی میان «شعار» و «راهبرد» تعریف کنند، باید در انتظار بحران مشروعیت گفتمان اصولگرایی باشند.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.