به گزارش عصر ایران، انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری هم برگزار شد. این واقعه از چند جهت حایز اهمیت بود.

این انتخابات در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی ایران انجام می شد، سنی که برای هر انقلابی برهه ای حساس و نشانگر جهت حرکت آن کشور در آینده است. از سوی دیگر، دولت دوازدهم دولتی است که ایران را به قرن آتی رهنمون می کند. پایان این دولت سال ۱۴۰۰ است و بنوعی این دولت نقشی کلیدی در جهت حرکت کشور در قرن آتی می تواند بازی کند.

اما چالش ها یا شاید بهتر باشد بگوییم ابرچالش های سترگی اقتصاد کشورمان را در دو دهه آتی تهدید می کند. دو ابرچالش داخلی داریم و یک ابرچالش خارجی. شاید به جرات بتوان گفت که در طول ۴۰ سالی که از انقلاب اسلامی می گذرد، هیچ گاه این ترکیب عجیب و غیرقابل حل از مشکلات تنیده شده به یکدیگر را نداشته ایم. حتی در دوران جنگ نیز چالش های ما تا به این حد جدی و در هم تنیده نبوده اند. ویژگی خاص این ترکیب به هم تنیده از مشکلات این است که حل و یا تخفیف این ابرچالش ها، چندان تابع سیاستگذاری سیاستگذاران ما نبوده و از کنترل ما خارج است. به زبان اقتصادی، این چالش ها ریسک های سیستماتیکی هستند که نه تنها امکان از بین بردن آنها وجود ندارد بلکه مدیریت کشور باید آنها را به رسمیت شناخته و با واقع بینی متقاعد شود که امکان "حل کردن" آنها وجود ندارد و صرفا می توان نسبت به "مدیریت کردن" این ابرچالش ها امیدوار بود. بنابراین، کشور و دولت باید با توجه به محدودیت های بزرگی که این ابرچالش ها بر سیاست گذاری اعمال می کند، عمل کرده و از نشان دادن چش اندازهای غیرواقعی و مقاصد بزرگ و دست نیافتنی پرهیز نمایند.

۱- اولین ابرچالش، بیکاری گسترده به خصوص در میان جوانان است. بحرانی که نه تنها باعث می شود نتوانیم از فرصت نیروی کار جوان ایجاد شده در اقتصاد کشور استفاده کنیم، بلکه این فرصت را به تهدیدی بزرگ تبدیل می کند که ریسک های غیرقابل پیش بینی را بر نظام سیاسی و اقتصادی کشور تحمیل می کند. به زبان فنی، اقتصاد ایران نه تنها از فرصت پنجره جمعیتی خود نتوانست استفاده کند بلکه این فرصت را به تهدیدی بزرگ بدل ساخت.

دولت دوازدهم، وارث ۱۰ سال عدم ایجاد اشتغال است. اگر بخواهیم این مشکل را در ۴ سال حل کنیم، باید سالانه حدود ۲.۵ میلیون شغل ایجاد کنیم! این بدان معناست که کشور حداقل به رشد اقتصادی ۲۵ درصدی نیاز دارد! در حالی که اقتصاد ایران در بهترین سال ها نتوانسته است بیش از ۷ درصد رشد و بیشتر از ۷۵۰ هزار شغل خالص ایجاد کند. بنابراین این بحران "قابل حل" نیست. دولت دوازدهم باید راهبردی مشخص برای "مدیریت" (و نه حل) این بحران بیابد. در مقاله ای جداگانه راهکارهای موجود در این خصوص را بررسی خواهم کرد.

۲- ابرچالش بعدی اقتصاد ایران، محیط زیست و بحران منابع آبی کشور است. این بحران طی ۴۰ سال به دلیل مصرف و نه مدیریت این منابع ایجاد شده و با توجه به تجدید ناپذیری یا تجدید پذیری کند و زمانبر منابع زیست محیطی، امکان حل آن در ۴۰ سال آینده وجود ندارد. این بحران را باید پذیرفت و تبعاتش را مدیریت کرد. این بحران باعث خواهد شد تا کشاورزی و صنعت ما تحدید شده و امکان رشد سریع نداشته باشند. این امر سبب محدود شدن رشد اقتصادی کشور در آینده خواهد شد. دولت دوازدهم باید صادقانه با مردم در این خصوص گفتگو کند و با کمک مردم با واقع بینی و بدور از شعار زدگی به مصاف "مدیریت" این ابرچالش برود.

۳- شرایط بی ثبات، پرریسک و پر خطر جهانی و منطقه ای ابرچالش دیگری است که دولت دوازدهم با آن روبروست. ترامپ به عنوان یک متغیر غیرقابل پیش بینی برای دنیا و منطقه و به خصوص برای کشور ما ریسک های جدیدی را ایجاد کرده است. متاسفانه کشور ما به عنوان یکی از اولویت های سیاست خارجی او مطرح شده، امری که ریسک های سیاسی کشور را به شدت افزایش داده است. همانطور که قبلا هم نوشتم، ترامپ در سال سوم ریاست جمهوری اش یعنی سال دوم ریاست جمهوری دوازدهم در ایران، برای ما بسیار خطرناک خواهد بود. چرا که با توجه به جهت گیری های غلط اقتصادی، در سال سوم ریاست جمهوری اش نارضایتی های گسترده بروز خواهد کرد و بهترین راه حل در این شرایط ایجاد یک بحران در منطقه ای خارج از آمریکاست. این چالش نیز به هیچ وجه توسط دولت "قابل حل شدن" نیست و صرفا می توان نسبت به "مدیریت" آن امیدوار بود.

مجموعه این سه چالش که هیچ کدام قابل حل نیستند، مشکلات بسیاری را برای کشور و نظام ایجاد می کند که مقصر آن دولت دوازدهم نخواهد بود و آسیب اصلی هم نه به دولت که به کلیت کشور وارد خواهد شد. آنچه این شرایط را بحرانی تر می کند و شاید بتوان از آن به عنوان ابرچالش چهارم نام برد، عدم انسجام داخلی است. این عدم انسجام البته پس از ۴۰ سال طبیعی است و نمی توان انتظار داشت که به روزهای ابتدایی انقلاب بازگردیم. اما مجموعه شواهد نشان می دهد اقتصاد و سیاست کشور در بحرانی ترین شرایط خود پس از انقلاب قرار گرفته است، آن هم در حالی که در داخل کشور، چه در میان مردم و چه در میان سیاست ورزان و سیاستمداران، شکاف های جدی بوجود آمده است.

این زنگ هشداری برای همه است. هر کس در جایگاه و در دایره نفوذ و قدرتی که دارد باید این شرایط بحرانی را درک کند و حالا که انتخابات تمام شده به جای ادامه رقابت های انتخاباتی، دست به دست دولت دهند و چشم به رهنمودهای مقام معظم رهبری داشته باشند تا انشالله با حداکثر قوا بتوانیم این چالش های بزرگ را پشت سرگذاریم.

اگر این اتفاق نیفتد، قطعا هیچ دولتی در ایران امکان برآمدن از پس این بحران ها را ندارد. همانطور که هیچ دولتی امکان مدیریت کشور در شرایط جنگ تحمیلی را به تنهایی نداشت. اصولا مدیریت این بحران ها از عهده دولت ها خارج است و عزمی ملی می خواهد. همانطور که گفته شد این ابرچالش ها، دیگر "امکان حل شدن" ندارند، بلکه صرفا می توان امیدوار بود مجموعه تمام نیروهای نظام و کشور دست به دست هم دهند تا بتوانند این ابر بحران ها را "مدیریت" کنند تا آسیب های این بحران ها حداقل شود و اقتصاد کشور و مردم آسیب کمتری متحمل شوند.

دوباره برای ایران تکرار می کنم که کشور در بحرانی ترین شرایط خود پس از انقلاب قرار دارد. به فکر ایران باشیم..

* مطابق تعریف سازمان ملل، پنجره جمعیتی دوره ای است که نسبت جمعیت زیر ۱۵ سال کمتر از ۳۰ درصد کل و نسبت جمعیت بالای ۶۵ سال کمتر از ۱۵ درصد باشد. مطابق این تعریف، پنجره جمعیتی ما از سال ۱۳۸۵ آغاز شده است. بر اساس این محاسبات، پنجره جمعیتی ایران در سال ۱۴۲۵ بسته می شود. ما ۱۰ سال اولیه یعنی از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ را سوزاندیم. یعنی با کمترین دوره ایجاد اشتغال خالص در تاریخ اقتصاد ایران روبرو بودیم. به عبارت دیگر، نه تنها نتوانستیم از این فرصتی که این نیروی جوان ایجاد کرده بود استفاده کنیم، بلکه با از دست دادن فرصت ساخت ۶ میلیون شغل در این ۱۰ سال، این جوانان تبدیل به تهدید بزرگی برای اقتصاد ایران شدند. این در حالی است که اقتصاددانان بزرگی همانند بلوم و ویلیامسون معتقدند رشد کشورهای آسیای جنوب شرقی بیش از هر چیز دیگر مرهون استفاده از پنجره جمعیتی بوده است.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.