به گزارش عصر ایران؛ توسعه ابعاد و جنبه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد. مشارکت سیاسی به عنوان یکی از شاخص ها و مولفه های توسعه سیاسی، محسوب می شود. رای دادن هم، یکی از فعالیت هایی است که در حوزه مشارکت سیاسی قرار می گیرد. در سلسله مراتب مشارکت سیاسی آن گونه که اندیشمندان گفته اند دست زدن برای تغییر حکومت، بالاترین و شدیدترین سطح مشارکت است.


اما رای دادن، حقی است که همه افراد واجد شرایط رای در جامعه و طبق قانون از آن برخوردارند. در رای دادن و حضور در پای صندوق های رای، افراد بسیار زیادی می توانند مشارکت داشته باشند و در کسب مقام و مسئولیت سیاسی، تعداد افراد کاهش پیدا می کند.

مطابق آمارهایی که وجود دارد میزان مشارکت مردم تهران در رای دادن در انتخابات ریاست جمهوری در سال 1384 بالغ بر 45 درصد بوده و این میزان مشارکت در سال 1392 در حد 43 درصد بوده است. این در حالی است که میزان مشارکت در کل کشور و در انتخابات سال 1392 بالغ بر 72 درصد بوده است.

رهبر معظم انقلاب در سخنان روز چهارشنبه هفته جاری و در دیدار با جمع زیادی از مردم استان های قزوین، زنجان و سمنان با اشاره به دستگاه های اجرایی و نظارتی انتخابات و دستگاه های حافظ امنیت، با صراحت گفتند:«همه این دستگاه ها، مورد اعتماد و با یکدیگر نیز هماهنگ هستند اما بار دیگر به این دستگاه ها سفارش می‌کنم که آرای مردم امانت است و این امانت باید حفظ شود».

عصر ایران در خصوص علل کاهش مشارکت سیاسی و زمینه هایی که می تواند به افزایش مشارکت سیاسی و افزایش تعداد رای دهندگان منجر شود با دکتر علی محمد حاضری گفت و گو کرد. دکتر حاضری مدیر گروه جامعه شناسی انقلاب اسلامی در پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی است.
گفت و گوی ما را با این جامعه شناس و مولف کتاب «بررسی تحلیل مطالعات انقلاب اسلامی» را می خوانید.
***

*توسعه سیاسی یکی از ابعاد توسعه است و مشارکت سیاسی هم یکی از شاخصه ها و مولفه های توسعه سیاسی است. برخی از کارشناسان اعتقاد دارند رای دادن سطحی ترین و پایین ترین کار در حوزه مشارکت سیاسی است. در ابتدا لطف می کنید بگویید که مشارکت سیاسی و رای دادن، چه اهمیتی دارد؟

-این طبقه بندی در مباحث مشارکت سیاسی در ایران، از نظر علمی قابل تامل است. البته رای دادن پایین تر نسبت به فعالیت های سیاسی سطح بالاتر هست ولی رای دادن یکی از شاخصه های مهم مشارکت سیاسی است.

بالاخره جوامع دو راه دارند. یک راه انفعال و تحمل و پذیرش اجبار آمیز شرایطی است که آن را ناعادلانه می دانند. معمولا در خیلی از کشورهای جهان سوم، چنین وضعی وجود دارد. راه دیگر هم شورش و طغیان است که هزینه های بسیار زیادی در پی دارد. کشورهایی که انقلاب های بزرگی تجربه کرده اند چنین موضوعی قابل طرح نیست.

تنها راهی که باقی می ماند این است که مردم بخواهند تغییرات آرام و تدریجی را از مسیر مشارکت سیاسی در انتخابات ایجاد کنند. طبیعی است که اگر همه چیز جامعه، به جا و مرتب و منظم باشد و هیچکس گلایه ای وجود نداشته باشد و همه چیز بر وفق مراد باشد، اصلا مشارکت برای تغییر هم لازم نیست.

مشارکت سیاسی با فرض این است که ما دغدغه ها و نگرانی هایی داریم و ما کمبودهایی را احساس می کنیم و در واقع ما نارضایتی هایی داریم که غیر قابل انکار است اما برای اصلاح همین امور، از یک فرصت کاملا حقوقی و قانونی که باید مغتنم شمرد استفاده کرد.

جامعه ما با وجود این که پاره ای دغدغه ها و تردیدها دارد ولی تجربه سال های مختلف نشان داده است که هر جا ملت به طور جدی در پای صندوق های رای حضور پیدا کرده است، توانسته اند تا حد زیادی نتیجه را مطابق آنچه که مطلوب می دانستند رقم بزنند.
به همین دلیل مشارکت در انتخابات، عاقلانه ترین و کم هزینه ترین و عملی ترین راه ایجاد تغییرات مطلوب برای مردم است.

*این که برخی کارشناسان اعتقاد دارند رای دادن پایین ترین سطح مشارکت سیاسی است اشاره به نوع درگیر شدن با مسائل سیاسی است.

-این را نسبت به مراتب دیگر از کنشگری سیاسی و آماده شدن برای پذیرفتن مسئولیت های بزرگی مثل ریاست جمهوری و مجلس و فعال شدن در احزاب و مسائل دیگر می توان مطرح کرد. سطوح نازل تر برای مردم معمولی، همان رای دادن است.

رای دادن نسبت به مراتب دیگری از کنش سیاسی، سطح پایین تر هست. در این خصوص، تردیدی وجود ندارد. اما رای دادن به معنای سطح خیلی نازل و کم اهمیت از کنش سیاسی به حساب نیاید.

*در چارچوب سطوح مشارکت سیاسی، رای دادن یک فعالیت در حد پایین تر است.

-رای دادن در واقع کم هزینه تر و عملی ترین کنشی است که معمولا در اختیار همه آدم ها است. چون شاید همه افراد جامعه نتوانند فعالیت های دیگر را انجام بدهند. اما رای دادن در اختیار همه افراد جامعه است.

*برخی صاحب نظران، سلسله مراتب مشارکت سیاسی را مطرح کرده اند. از جمله در کتاب مشارکت سیاسی، از عدم درگیری سیاسی در نظر گرفته اند تا داشتن مقام سیاسی. سلسله مراتب را به این صورت درباره مشارکت سیاسی نشان داده اند. آیا واقعا عدم درگیری سیاسی، خودش هم جزو مشارکت سیاسی است و می تواند جزو سلسله مراتب مشارکت سیاسی باشد؟

-بله. هر نوع عدم مشارکت و هر نوع عدم درگیری، عملا به صورت سلبی به معنای یک نوع عملگرایی محسوب می شود که به زیان آن گرایش معتقد به تغییر است. ممکن است فردی گرایش به تغییر داشته باشد. اما اگر آن فرد رای ندهد عملا به نفع نقطه مقابل آن حرکت انجام وظیفه کرده یا انجام نقش کرده است. به عبارت دیگر، همیشه بی کنشی ها در واقعیت، یک نوع کنش است.

*آمار مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری ایران وجود دارد. در سال ۱۳۵۸ میزان مشارکت مردم ۶۸ درصد بوده و ۶۸ درصد افراد واجدی شرایط رای دادن، در انتخابات شرکت کرده اند. در سال ۱۳۶۰ به ۷۴ درصد رسیده. در سال های بعد کاهش پیدا کرده است و در سال ۱۳۷۲ مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری به ۵۱ درصد رسیده است. یعنی فقط ۵۱ درصد مردم از کل افراد واجد شرایط رای دادن، پای صندوق رای رفته اند.
آمار مشارکت تهران هم منتشر شده. در همان سال 58 میزان مشارکت 76 درصد بوده ولی در سال های بعد حتی به زیر 50 درصد مشارکت هم رسیده است. چرا رقم مشارکت در تهران نسبت به میانگین کشوری پایین تر است؟

-این امر به چند دلیل است. یکی این که به هر حال بخشی از نارضایتی های سیاسی و تفکرهای اپوزیسیونی، معمولا در مراکز سیاسی کشورها، وجود دارد و این پررنگ تر است. در خیلی از جوامع، چنین وضعی وجود دارد.

در جوامع سیاسی تر، به طور طبیعی ظرفیت اپوزیسیونی و نارضایتی تحریمی هم بالاتر است. بالاخره جمعیت تهران نسبت به جمعیت خیلی از نقاط دیگر کشور ما، بیش تر تحت تاثیر القائات رسانه های تحریمی و تفکرهای تحریمی قرار می گیرند. در این موضوع نمی شود ترید کرد.

اما نکته دیگر بحث، این است که شهرهای بزرگی مثل تهران یا اصولا شهرهای بزرگ، به طور طبیعی جذب کننده بخشی از جمعیت حاشیه نشین بزرگی هستند که اینها از نظر آماری و جمعیتی، جزو جمعیت شهر محسوب می شوند.

معمولا این جمعیت حاشیه نشین، به لحاظ شرایط اجتماعی و اقتصادی، آن قدر حاشیه نشین هستند و درگیر گرفتاری ها و مشکلات خاص خودشان هستند که مقوله مطالبه تعیین سرنوشت، یک کالای لوکس برای آنها به حساب می آید و آن افراد، هنوز درگیر بسیاری از نیازهای اولیه هستند و نمی توانند به سطح مطالبات حق تعیین سرنوشت برسند.

لذا این جمعیت بالای درگیر مسائل حادّ معیشتی وجود دارد و در جامعه شهری نیز به اندازه کافی جذب نشده اند. رای ندادن این افراد، معمولا میزان رای را پایین می آورد.

در واقع دو طیف از افرادی وجود دارد که رای نمی دهند. یک طیف، طیف اپوزیسیونی حادّ نسبت به شرایط سیاسی کشور است. یک طیف هم اقشار کاملا حاشیه ای و کاملا درگیر مسائل روزمره و معیشتی و زندگی حاشیه نشینی خودشان هستند.

این دو گروه، هر دو جزو آمار جامعه شهری حساب می شوند ولی جزو شهروندان معمولی که می توانند در فرآیند مشارکت های سیاسی باشند، قرار نمی گیرند. چون این طیف جمعیت در تهران و در مراکز استانی و پُر جمعیت، بیش تر است، معمولا ضریب مشارکت را در این نوع شهرها پایین می آورد.

*اندیشمندانی وضعیت جوامع مختلف را تببین کرده و الگوهای کلی و فراگیر برای شرکت در انتخابات ارائه کرده اند. برخی از این اندیشمندان گفته اند الگوهای شرکت در انتخابات یکسان است چه در آمریکا و چه در آلمان و نروژ و سودان. همچنین در قابل این الگوی کلی گفته اند که تحصیلکرده ها بیشتر از افراد کمتر تحصیلکرده رای می دهند یا شهرنشینان بیشتر رای می دهند نسبت به روستا نشین ها. یا مردان، بیشتر از زنان رای می دهند. با توجه به این که جمعیت باسوادتری در تهران زندگی می کنند آیا این موضوع در مورد تهران نباید مصداق پیدا کند؟

-الگوهای ارائه شده مربوط به جوامع شهری مدرن است. اتفاقا در هر جا که یک مقدار ترکیب های جمعیتی، نسبت به آن الگوی عام جهانی تفاوت هایی داشته باشد، این تفاوت ها خودش را نشان می دهد.

*در همین بحث هایی که مطرح شده گفته اند که سودان و آمریکا و نروژ، همه الگوهای یکسانی در انتخابات دارند.

-حتی اگر سودان هم گفته باشند منظورشان از سودان، بخش شهری و نستا مدرن تر شده جامعه سودان است والّا معمولا هیچ جامعه شناسی سیاسی نمی تواند ادعا کند جوامع اروپایی و آمریکایی و جوامع با تفاوت های فرهنگی و متفاوت از نظر شرایط معیشتی و زیستی، الگوهای رای گیری شان، کاملا یکسان دارند.

*تحصیلکرده های دانشگاهی نباید بیش تر نسبت به کشور و دولتی که می خواهد تشکیل شود حساس تر باشند و مشارکت بیش تر داشته باشند؟

-اصل این مطلب درست است ولی به شرط این که جغرافیای ذهنی و سیاسی آن تحصیلکرده ها، همان نسبت را با جامعه ملی خودشان داشته باشند.

بالاخره این یک واقعیت است که بخشی از تحصیلکرده های ما، ممکن است محیط جغرافیایی
زیست شان، ایران باشد اما آنها از نظر معیشت و از نظر افکار و از نظر دلبستگی ها، متفاوت هستند و بخشی از آنها در وطن جغرافیایی شان، یک وطن دیگر هم دارند. یعنی وطن ذهنی و فکری شان با وطن جغرافیایی شان، متفاوت است.

این نوع افراد، ممکن است بیش تر تحت تاثیر رسانه ای قرار بگیرند که تحریم را تبلیغ می کند.

*در تهران و در برخی دوره های انتخابات ریاست جمهوری میزان مشارکت تا ۴۵ درصد هم کاهش پیدا کرده و سال ۸۴ میزان مشارکت تهران ۴۵ درصد بوده است. در ۲۵ خرداد سال ۹۲ آقای سعید احمدی شهرکی رئیس ستاد انتخابات تهران گفته بود که پنج میلیون و ۵۰۰ هزار حق رای دارند و دو و نیم میلیون نفر مشارکت کرده اند که بیش از ۵۰ درصد مشارکت است.
البته سایت وزارت کشور مقدار رای را 2 میلیون و 300 هزار اعلام کرد. به هر حال با این تعداد رای، میزان مشارکت زیر 45 درصد است و نه بیش از 50 درصد. شما دلایلی را مطرح کردید ولی سطح تحصیل و آگاهی سیاسی قابل توجهی در تهران وجود دارد. چرا تا این حد میزان مشارکت نزول کرده است و آیا نباید با توجه به میزان تحصیلات و آگاهی سیاسی، تحریک و تشویق بیش تری برای رای دادن اتفاق بیفتد؟

-واقعیت قضیه این است که بعضی عملکردها یا لااقل استنباط از عملکردها، ممکن است تا حد زیادی برای بعضی از اقشار بی اعتمادی نسبت به صندوق رای را ایجاد کند.

ما اگر طالب مشارکت بیشتری هستیم باید مراقبت کنیم که شائبه ها و پارامترهایی که ممکن است بی اعتمادی را دامن بزند و ایجاد کند، اتفاق نیفتد ولی وقتی بالاخره پاره ای از رخدادها اتفاق افتاد این وضع برای برخی از اقشار، بی اعتمادی را ایجاد می کند.

وقتی بی اعتمادی به صندوق ایجاد شد، نتیجه همین کاهش مشارکت می شود. ما نباید انکار کنیم و نمی توانیم انکار کنیم که پاره ای از رخدادها در جامعه ایران، برای بعضی از اقشار جامعه، ایجاد بی اعتمادی کرده است یا در مقاطعی، بی اعتمادی ایجاد کرد. به همین دلیل آن افراد نمی توانند به صندوق رای اعتماد کنند یا به مشارکت ترغیب شوند.

*ما اگر حساب کنیم در سال 1392 حدود 43 درصد در تهران رای داده اند. با توضیحی که شما دادید این کاهش مشارکت از این جهت قابل توجیه است؟

-من عددها و رقم ها را مبنا قرار نمی دهم. یعنی پاسخ من به سوال های شما، با فرض صحت این اعداد و ارقام نیست. من الان در مسند قضاوت و داوری را جع به اعداد و ارقام نیستم.

*تعداد افراد رای دهنده توسط وزارت کشور به طور رسمی اعلام شده بود و 2 میلیون و 385 هزار نفر در انتخابات سال 92 شرکت کرده اند. رئیس ستاد انتخابات تهران هم گفته بود واجدان شرایط رای دادن در تهران 5 میلیون و 500 هزار نفرند. با این عددها ما به حدود 43 درصد میزان مشارکت می رسیم.

-بحث من اثبات یا نفی این عدد نیست.

*به هر حال این عدد حدودا 43 درصد، میزان مشارکت خیلی کم است.

-بخش هایی از جامعه تحت تاثیر بی اعتمادی به صندوق رای قرار دارد. این وضع، اثر خودش را هم در کاهش رای می گذارد. ما می توانیم در این زمینه صحبت کنیم که علت سطح پایین مشارکت چه هست.

*عدد حدود 43 درصد مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 اتفاق افتاده است. در کشورهای توسعه یافته هم مشارکت در انتخابات حول و حوش 50 درصد است. آیا ما باز باید توقع داشته باشیم که در ایران سطح مشارکت بیشتر باشد؟

- در ایران و در خیلی از کشورهای جهان سومی، روی هم رفته سطح مشارکت بالاتر از کشورهای یشرفته است. حتی همین عددهایی که مطرح کردید از جمله 45 درصد، نسبت به سطح مشارکت در مقیاس جهانی، رقم مشارکت پایینی نیست.

اما علت این که ما در ایران احساس می کنیم سطح مشارکت، پایین است به خاطر مقایسه با بعضی از دوره ها و مقایسه با بعضی از مناطق دیگر است. به همین دلیل عددها را پایین می بینیم.

البته کاهش مشارکت بخشی از جوامع دیگر، به خاطر بی اعتقادی و بی اعتمادی به صندوق رای و فرآیند رای گیری نیست بلکه به دلیل یک جور اطمینان نسبت به این است که سیستم دارد کار خودش را انجام می دهد و دیگران هم در انتخابات شرکت می کنند و ضرورتی به حضور نیست.

در هر حال، فرد یا افراد در کشورهای توسعه یافته، احساس نگرانی از تغییر این دولت و آن دولت نمی کند. یعنی می خواهم بگویم در بعضی از کشورها، از سر سیری دغدغه ندارند. آن نوع دغدغه نداشتن با دغدغه نداشتن کسانی که در ایران از سر بی اعتمادی است، فرق می کند.

*احیانا در کشور ما و یا در شهر تهران چنین مواردی هم وجود دارد که افراد فکر کنند دیگران در انتخابات شرکت می کنند و تعداد رای دهندپان خیلی زیاد است پس ما شرکت نکنیم؟

-در هیچ جامعه ای نیست که گرایش ها به طور کامل به حد صفر برسد. یک نسبت از همه سطوح تحلیل، وجود دارد. اما می توانیم بگوییم که این کنش، وزن بالایی در ایران ندارد.

*تحقیقی درباره عوامل موثر بر مشارکت مردم شهر تهران انجام شده. همچنین مقاله ای منتشر شده در خصوص عوامل موثر بر مشارکت سیاسی در شهر جوانرود. در هر دو تحقیق و بررسی، نتیجه نشان می دهد که خانواده هایی که بیش تر، سیاسی هستند و نگرش سیاسی دارند تاثیر بیشتری روی افراد خانواده دارند برای این که مشارکت سیاسی بیشتری داشته باشند. چرا در کشور ما تا این حد خانواده تاثیر دارد در مشارکت سیاسی و رای دادن؟

-جامعه ما تا حدودی از این جهت، بعضی از ارزش های مثبت جوامع سنتی را دارد و همبستگی های خانوادگی و روابط خانوادگی، پررنگ تر است. گسستگی ها و فقدان روابط عاطفی و پیوندها که در بعضی از جوامع غربی وجود دارد، در ایران وجود ندارد یا کمتر است.

فقدان روابط عاطفی در کشورهای غربی وجود دارد ولی در ایران، کمتر است یا پیوندهای وسیع تری وجود دارد. این پیوندها در زمان انتخابات و رای دادن، اثر خودش را می گذارد.

*در همان تحقیق که در تهران انجام شده بود مشارکت سیاسی در افرادی که دوستان آنها تمایلات سیاسی دارند، بیش تر است. این عامل دومین مولفه اثرگذار در رای دادن بوده است. چرا دوستان فرد تا این حد تاثیر دارند در این که فرد رای بدهد؟

-این هم جزو سرمایه اجتماعی آدم ها است. اصولا جوامع شرقی که ایران هم جزو آن است، شبکه اجتماعی یا سرمایه اجتماعی آدم ها، بر روابط اجتماعی افراد اثرگذار است.

*بحث بیگانگی سیاسی و اعتقاد نداشتن به اثربخشی در افرادی که مشارکت سیاسی نمی کنند در کشور ما چه وضعیتی دارد؟

-پیش از این اشاره کردم که عدم مشارکت دو خاستگاه کاملا متفاوت دارد. یکی از بستر تقریبا اعتماد نسبی به سیستم و این که هر یک از گزینه های مطرح شده، تفاوت آنچنانی ندارند و زندگی و مناسبات کشور، بنا نیست دچار افت و خیزهای خیلی جدی شود.

این حالت است که فرد را دچار بیگانگی سیاسی و عدم انگیزه برای شرکت در رای دادن می کند. یکی هم این که فرد ، اعتمادی به صندوق رای و فرآیند انتخابات ندارد. این دو رویکرد، کاملا متفاوت هستند. اما هر دو رویکرد از جهت اثرگذاری در کم اعتنایی به مشارکت، اثر یکسانی دارد.

*شما بحث بی قدرتی سیاسی و اثربخش نبودن رای را چگونه تحلیل می کنید و آیا رگه هایی از این رای ندادن ها می تواند به این موضوع برگردد؟

-بله. قطعا درصدی به این موضوعات برمی گردد. اما رقم آن خیلی بالا نیست.

*شما خودتان در سال های اخیر تغییر و تحولاتی را در جامعه احساس کرده اید که به هر حال قابل توجه باشد؟

-بله. من فکر می کنم در مجموع و به ویژه از سال 1388 به این طرف، شاهد این هستیم که رویکرد تجربه انتخابات سال های 1392 و اسفند 1394 توانست یک نوع تجربه اثربخشی بیشتر مشارکت را نشان بدهد و میزان اعتماد به صندوق رای را افزایش داد.

*به هر حال تعداد افراد تحصیلکرده دانشگاهی افزایش پیدا کرده است. تصورتان این است که این افراد دغدغه بیشتری پیدا کنند و مشارکت سیاسی بیشتری اتفاق بیفتد؟

-منشاء عدم مشارکت افراد، دو پارامتر مختلف بود.

*با توجه به این که الان سطح تحصیلات بیشتر شده. در چنین وضعی افراد به این نتیجه برسند که به هر حال و در همین فضای فعلی هم اگر رای بدهند بهتر است و اثر آن بیشتر است تا این که رای ندهند.

-نسبت مستقیم با مشارکت ندارد. به همین دلیل نمی شود این فرض را قائل شد که هر چه تحصیلات بیشتر، میزان مشارکت هم بیش تر است. این نتیجه گیری را نمی توان انجام داد.

من فکر می کنم تجربه ایران از سال 1376 به این طرف نشان می دهد که جامعه ایران به وضوح تجربه انتخابات های تماما مشارکتی را طی می کند. البته در مورد بعضی از مقاطع راجع به برخی عملکردهای نهادهای رسمی مرتبط با انتخابات جای بحث وجود دارد و سطح مشارکت کاهش پیدا کرده است.

در مجموع از انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 به این طرف، ما تجربه انتخابات های رقابتی را
بیش تر، داشته ایم. تا به امروز تقریبا این را می شود به عنوان تجربه عملی جامعه ایران در نظر گرفت. هر جا مردم مشارکت بیشتری داشته اند، سهم و نقش جریان هایی که بی اعتنا به نقش مردم می خواستند سیاست هایی را رقم بزنند، کاهش پیدا کرده است.

این آگاهی اجتماعی در مجموع به نفع اعتماد بیشتر به فرآیند انتخابات و مشارکت است و امیدواریم این آگاهی اثرگذاری لازم را داشته باشد.

*با توجه به آمارهایی که منتشر شده است ۵۷ درصد مردم تهران در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ شرکت نکرده اند. در سال ۱۳۸۴ هم ۵۵ درصد شرکت نکرده اند. آیا کسانی که رای ندادند از این رای ندادن منفعت بردند و به نظرتان از رای ندادن رضایت دارند؟

-در هیچ جای جهان فرض مشارکت ۱۰۰ درصدی معقول نیست. لذا آنها همیشه تعداد مشارکت کنندگان را حساب می کنند و تفاوت کل جمعیت به عدد مشارکت کنندگان را به عنوان عدم مشارکت می دانند.
با این اعداد نمی توان نتیجه گرفت که این تعداد جمعیت به صورت اراده مند مشارکت نکرده یا انتخابات را تحریم کرده است.

*یک تعداد از این 57 درصدی که در سال 1392 در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکرده و رای نداده اند اعتقاد به تحریم داشته اند.

-بعضی از آنها اعتقاد به تحریم نداشتند ولی در عین حال یک حد از گرفتاری و دردسر داشته اند و به همین دلیل انگیزه بالایی برای رای دادن نداشته اند.
فرض کنید که می خواسته اند به مسافرت بروند و اگر می خواستند رای بدهند باید در صف بایستند. اما این افراد، رای نداده و به سفر رفته اند. یعنی اعتقاد به تحریم نداشته اند ولی انگیزه ای هم که سفر یا برنامه خودشان را به خاطر رای دادن عقب بیندازند، نداشته اند.

بنابراین رای ندادن به خاطر مسافرت، فرق می کند. این موضع، موضع تحریم نیست ولی نتیجه آن، عدم شرکت در انتخابات است.

*افرادی هستند که رای دادن را تحریم می کنند و می گویند فایده ای ندارد. به نظرتان این افراد با رای ندادن به هدف دلخواه خودشان می رسند یا واقعا و در نهایت و در دراز مدت به خاطر رای ندادن ضرر می کنند؟

-به نظر می رسد جامعه ما به طور مرتب نشان می دهد که تفکر تحریمی در واقع اتفاقا بازنده ترین تفکر در ایران است.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.