این گزارش را می خوانید:

«پای چین به اینجا هم رسیده، البته خیلی سال است که دیگر بیشتر سنگ قبرها چینی است. اگر بدانی خودمان چه سنگ‌هایی داریم باورت نمی‌شود، اما نمی‌دانم مردم چرا چینی‌هایش را می‌خرند!» مرد میانسال است. پیراهن مشکی پوشیده. همه در راسته سنگ قبر فروش‌های بهشت زهرا که فاصله اندکی هم از آن دارد، آقا یوسف را می‌شناسند: «کار و کاسبی‌مان را کساد کرده‌اند. بهترین سنگ را ایران دارد، خوبش ۵۰۰ هزار تومان در می‌آید. سنگ قبرهای چینی یک میلیون تومان.»
اما فکر نکنید همه سنگ قبرها هم همین قدر در می‌آید. اینجا سنگ شبق، عقیق و مرمر هم مشتری دارد. سنگ شبق بیشتر از همه سنگ‌ها مورد توجه است. می‌گویند نوع درجه یک سنگ قبر. آقا یوسف با چنان هیجانی درباره‌اش حرف می‌زند که نگو و نپرس از 15 میلیون تا 20 میلیون تومان آب می‌خورد. با اصرار زیاد می‌خواهد سنگ شبق را نشانم دهد. سیاه، مثل شبق. می‌گوید دستت را رویش بکش مثل پنبه نرم است. سنگ مرمر هم به همان اندازه مرغوب است. یکی یکی سنگ‌ها را معرفی می‌کند. این یکی برزیلی است. این یکی چینی نانو؛ هر کدام یک میلیون.
روی سنگ قبر شبق که می‌گویند ۸ میلیون در می‌آید، نام روح‌الله داداشی قهرمان بدنسازی و پرورش اندام حک شده. او چندی پیش در یک درگیری خیابانی کشته شد. جا می‌خورم؛ واقعاً خانواده او این سنگ قبر را سفارش داده‌اند. همه سنگ فروش‌ها می‌خندند: «بابا این‌ها نمونه است.» راست می‌گویند. مغازه پر است از سنگ قبرهایی با عکس هنرمندان و ورزشکاران فوت شده. هادی نوروزی، انوشیروان ارجمند، داوود رشیدی، ایرج قادری، هما روستا، مرتضی احمدی، حبیب خواننده معروف هم هست و...
یکی از سنگ فروش‌ها با خنده می‌گوید: «فکر نکنید همه هم مرده هستند، سنگ قبر آن دختر را ببین... آن طرف...زنده است!» روی سنگ قبر حک شده نازنین... عکس اما از توی صفحات اینترنت انتخاب شده، یعنی صاحبش هنوز نمرده.
یکی‌شان می‌گوید: «می‌گردند از توی اینترنت عکس آدم‌ها را در می‌آورند، می‌اندازند روی سنگ. عین خیال‌شان هم نیست که این بدبخت پدر و مادر دارد. زنده است. حالا گیریم ایرانی نباشد، آدم که هست.» توضیح می‌دهد آنهایی که دست و بالشان خالی است، بیشتر سنگ قبر خارجی می‌اندازند. اما فکر نکنی آنهایی که پولدارند، حتماً سنگ گران می‌خرند. بیشترشان دنبال این هستند که سنگ ارزان بیندازند تا ارث بیشتر ببرند. سنگ فروش‌های اینجا قصه‌ها دارند از مردمی که می‌آیند و آخرین خانه عزیزان‌شان را طراحی می‌کنند. یکی از آنها سنگ قبری را نشانم می‌دهد؛ تصویر و نام یک زن روی سنگ حک شده: «این را می‌بینی؟ یک بار رفت روی قبر اما برگرداندم سرجایش. دامادش پولم را خورد. یک میلیون تومان. البته معلوم است پول را به او داده‌اند، اما بالا کشیده. مگر ما چقدر درآمد داریم؟ می‌شد از یک میلیون بگذرم؟ شبانه رفتم و سنگ قبر را آوردم پولش را داد، پس می‌دهم!
حتی دیده‌ام که فرزند از مرده‌اش گلایه می‌کند، انگار با ما درد دل می‌کند اما در واقع با مرده‌اش حرف می‌زند. پسری می‌گفت پدرم برای یک میلیون تومان من را داخل زندان نگه داشت، حالا چطور بیایم و برای سنگ قبرش یک میلیون خرج کنم؟ با مرده‌اش حرف می‌زد. بارها دیده‌ام خواهر و برادر اینجا به جان هم افتاده‌اند.»
سنگ قبرهای داخل مغازه پر است از تصویر دختران و پسران جوان. انگار یک جوری مد شده که آدم‌ها سنگ قبر را با تصویر عزیزان‌شان می‌آرایند. شعرهای روی قبر هم هست که به قول این فروشنده ۴۰ درصد این شعرها و قصه‌ها توسط خانواده‌ها انتخاب می‌شود و ۶۰ درصدش توسط آنها.
بقیه حرف سنگ فروش‌ها آه و ناله است از کسادی کارشان. آقا یوسف می‌گوید: «سازمان بهشت زهرا همه چیز را در اختیار گرفته حتی سنگ فروشی را. خودشان سفارش می‌گیرند. هفته‌ای 4- 5 سفارش داریم، سفارش‌ها قبلاً خیلی بیشتر بود. بیشتری‌ها هم که چینی سفارش می‌دهند. صرف ندارد.» همه از این گلایه دارند که دخل‌شان با خرج‌شان نمی‌خواند؛ ماهی یک میلیون و پانصد هزار تومان کرایه می‌دهند. هر چه در می‌آید خرج می‌شود.
یک سنگ فروش جوان می‌گوید: «معمولاً خیلی‌ها تا یک میلیون تومان برای مرده‌شان خرج می‌کنند اما سنگ ۴۰۰ هزار تومانی هم هست برای آنهایی که درآمد کافی ندارند. گاهی هم زیر این قیمت می‌خواهند که در بازار نیست. مگر اینکه سنگ یک متری‌ سفارش دهند که آن موقع هم کل قبر را نمی‌پوشاند.»

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.