برخلاف تدبیر، مسئله پایان نامه فروشی به چالشی برای حکومت و دولت تبدیل شد. در واقع وزارت علوم، معاونت علمی، ستاد انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی و ... نتوانستند از کمک قانونگذاران محترم مردم در مجلس در حل سادۀ این معادله بهره جویند و دست به دامن طرح مسئله در پیشگاه رهبری شدند. در نهایت این موضوع تبدیل به یک چالش حکومتی شد، در حالی که یک چالش اساسی برای سیستم اداری و تقنینی کشور بود و نباید به مسئله ای اساسی تبدیل می شد. این نشان داد که وضعیت ما از نظر حل مشکلات پیش پا افتاده برای نهاد های پر طمطراق علمی و سیاسی چندان مطلوب نیست.

علوم انسانی در ایران دچار چالشهای عدیده است؛ از نفی و انکار تا سوء مصرف نظریه ها و آنارشیسم سازمانی در کاربست آن. ماجرای نفی و انکار علوم انسانی که برای همگان آشکار است، شاید دلیل مهمی برای خلق این معادله باشد. در حال حاضر سازمانهای زیادی اعم از رفاهی، اقتصادی، پولی، سیاسی و فرهنگی وجود دارند که خواسته ناخواسته وظیفه های انسانی و فرهنگی را اجرا می کنند و سرشار از نیروهای انسانی­ای هستند که علوم انسانی مدرن را خوانده­اند. آتش افتادن به خرمن علوم انسانی موجب میشود که نتواند وظیفۀ خود را در قبال ساماندهی این نیروها به نحو احسنت اجرا کند. چرا که سرش گرم بحران مشروعیت خودش بوده، دچار گسست عملی از سپهر اجتماعی میشود.. اگرچه مطلوب نیست هر چیزی را به عنوان دلیلی برای توسعه نیافتگی و بحران های اجتماعی و فرهنگی کشور شناخت، اما ظاهراً نمی توان از طرح این دلیل دوری گزید.

نتیجۀ چنین دردسرسازی برای نظام علوم انسانی کشور، به جای فرصت دادن به تئوریهای داخلی علوم انسانی، این میشود که این علوم نتوانند جایگاه خود در سیستمهای فرهنگی و اداری کشور را به خوبی به دست آورده، نتایج علمی خود را در آنها به معرض داوری و عمل بگذارند. یک سازمان ضعیف علمی-اقتصادی داشتیم به نام مدیریت برنامه ریزی که حتی سیستمهای اداری طراحی شدۀ آن نیز به هم خورد و امروز چالشهای اساسی بر سر مدیریت نیروی انسانی و مالی سیستمهای اداری کشور دارد. چنان که باید فرض کرد این سیستم نمیتواند معادله های ضروری برای امنیت اخلاقی سیستمهای مالی و اداری را طرح و حل نماید. چرا که در سالهای گذشته دچار نفی و فروپاشی شد تا امروز فسادهای پولی به عنوان نتیجه ای خودخواسته به سیستم اقتصادی ما تحویل داده شود..

پیش رفتن در مسیر سیستمهای پیچیدۀ سازمانی نیازمند بالینگری، حمایت و آزمایشهای متعدد معادلات اقتصادی و اجتماعی است. اما این نیاز به دلیل نفی و انکار علوم انسانی نمی تواند حل شود و در نتیجه دانشگاه ها مجبورند دور خود بچرخند. در حالی که تکنیکهای غربی در کشور ما به سرعت پیش می رود و سازمانهای صنعتی و اقتصادی ناشی از آن به طور سرطانی گسترش میگیرد، علوم انسانی به عنوان خرد نظارتی بر آن که اتفاقا نیازمند نظریه های بومی در خصوص ارتقاء مالکیت فکری ایرانیان بر همین تکنیکها باشند، دچار نفی و انکار هستند. بعد از گذار از مسائل اجتماعی ناشی از مخاطرات صنعتی، دیگر همراهی صنعت برای علوم انسانی به رسمیت شناخته شده ودر کنار هر معادلۀ علوم پایه و مهندسی، لازم است یک معادله نیز توسط علوم انسانی حل شود. اما ما هنوز راه مسائل اجتماعی را پیش میگیریم.

از این رو دانشگاه ایرانی که می تواند این معادلات را حل کند، گرد خود می چرخد و تا دچار مسائل سیستمی درونی نیز بشود که این هم ناشی از نفی خردورزی درونی و بیرونی آن توسط گفتمان های مسلط جامعه ما است. توسعۀ علوم انسانی به ویژه در بخشهای اجتماعی و اقتصادی عمدتاً ضرورتی مشتق از توسعه تجربه های مخاطره آمیز انسان ها بوده است. اما در حالی که صاحبان کرسی های فرهنگی کشور اجازه انتقال تجربه های مخاطره آمیز را به مدیران صنعتی و اقتصادی می دهند، اجازه نظارت بر آن ها را به مؤدیان خردورزی دانشگاهی نمیدهند. نتیجه همین می شود که جامعه دچار مسائل عدیده اجتماعی و دانشگاه دچار اضمحلال شده و نیروهای انسانی مشغول در آن نیز چاره خود را در به گود کشیدن عموم مردم برای کسب و درآمد خیابانی دیده اند. در نتیجه، برخی فارغ التحصیلان دانشگاهی در جامعه ای که او را به رسمیت نمی شناسد، با مهارتی که دارد به دستفروشی منزلت های خود به شاغلین همین دستگاه های اداری و سایر طبقات جامعه مشغول شده اند.

متأسفانه، وزارتخانه ها و سازمان های دولتی و غیر دولتی نیازی به تئوریهای علوم انسانی ندارند و علی رغم دعواهای زیادی که بر سر توسعه فرهنگی، انسانی و توسعه پایدار شد، بدون تئوری و با طرحهای کلانی که به صورت بخشنامه های اداری در می آیند کار میکنند. سندهای بزرگی هم که در کشور تنظیم میشود به این مسئله دامن زده و ایران را دچار بروکراسی فرهنگ نموده است. در حالی که فقط کافی است روی خوش به دانشگاه نشان داده شود تا بتواند در اسرع وقت سیستم اداری کشور را از تئوریهای متنوع خود سرشار کرده و آن را سرزنده کند. فقط کافی است همین نیروهای انسانی متخصص فارغ التحصیل انرژی خود را به جای روزمرگی و اجتماعی کردن به صورت ساعتهای آموزشی کارمندی، متعهد به نوشتن تئوریها و برنامه های علمی به عنوان استراتژی های عملی کشور کنند.

اما با رویۀ حاضر، علوم به ویژه علوم انسانی جایی برای به آزمایش و نقد کشاندن تئوریهای خود و رشد و گسترش علمی خود را ندارد. حاصل این که دچار اضمحلال علوم انسانی، دستفروشی منزلت علمی، بحرانهای عدیده ای چون اختلاس و ازدواج، روزمرگی سیستمهای دولتی و غیردولتی و از همه مهم تر، افسردگی نیروهای جوان که محصول بیکاری و سرخوردگی ناشی از روزمرگی تصدی گری بوده، گاه به فکر مهاجرت به خارج می افتند، و آینده ای مبهم برای جامعه می شویم. اما اینک هم که پایان نامه ها به عنوان نشانه­ایی از سیستم فرهنگی و علمی کشور خود را نشان میدهد، به جای نشستن و کمک گرفتن از اساتید فلسفه علم و مؤدیان سرمایه فکری، در حل معادله خود علوم، آن را تبدیل به مسئله می کنیم که مگر از این آشوب جدید چه نشانه ای دیگر تولید شود؟

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.