به گزارش خبرآنلاین، اهالی تئاتری که زیر آتش جنگ ایران و عراق و موشک‌باران تهران، صحنه را رها نکردند، بسیارند؛ عشق به تئاتر زیر بمب هم جان داشت و هنر را در جامعه زنده می‌کرد.

برای چرایی کار هنرمندان و تماشاگرانی که زیر آتش جنگ و موشک باران، صحنه تئاتر و صندلی‌هایشان را ترک نمی‌کردند چه پاسخی می‌توان یافت؟ شاید بتوان از جادو یا معجزه تئاتر یاد کرد. هر چه هست چیزی‌ست که در فاصله سال‌های ۵۹ تا ۶۷، در طول جنگ ایران و عراق و در موشک‌باران تهران در اسفند ۶۶، سالن‌ها را مملو از هنرمند و تماشاگر نگه داشت.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید خاطراتی‌ست از هنرمندانی چون اکبر زنجانپور، ایرج راد، بهزاد فراهانی، رضا فیاضی، پرویز پورحسینی، داود فتحعلی‌بیگی و داود داداشی که در روشن نگه‌داشتن چراغ تئاتر زیر آتش جنگ نقش داشتند.

«دکتر کنونک» در انتظار چراغ زنبوری

ایرج راد در فاصله سال‌های ۵۹ تا ۶۷ ، سه نمایش را در مقام کارگردان روی صحنه برد. او نمایش «تجاوزگران» را سال ۶۱، «دکتر فاستوس» را سال ۶۲ و «دکتر کنونک» را سال ۶۵ اجرا کرد.

«تجاوزگران» موضوعی درباره جنگ داشت، اما «دکتر فاستوس» و «دکتر کنونک» این گونه نبودند. راد در مورد شرایط روی صحنه بردن نمایش در آن سال‌ها به «خبرآنلاین»، گفت: «وقتی به آن سال‌ها فکر می‌کنم اولین نکته جالب برایم، استقبال مخاطبان مخصوصا از نمایش «دکتر کنونک» است. با توجه به این که این نمایش در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شد زمانی که برق می‌رفت، دقایق زیادی را در تاریکی همراه تماشاگران منتظر آمدن برق می‌ماندیم. هنگامی که دیدیم این شرایط ادامه‌دار است با چراغ‌های زنبوری پایه بلند و بعد از آن با ژنراتورهایی کوچک که توان روشن کردن چند لامپ را داشتند به کارمان ادامه می‌دادیم. نکته هیجان‌انگیز این که در تمام این مدت تماشاگر در تاریکی منتظر می‌ماند که یا برق بیاید یا ما برای روشن کردن صحنه از چراغ یا ژنراتور استفاده کنیم.»

مدیر‌عامل سابق خانه‌تئاتر ادامه داد: «در نمایش «دکتر کنونک» تعداد تماشاگران آن قدر زیاد بود که بسیاری از آن‌ها روی پله می‌نشستند.»

ایرج راد که به تازگی با نمایش «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق» روی صحنه بوده است در مورد مضمون نمایش‌هایی که در آن سال‌ها روی صحنه می‌رفت این‌گونه توضیح داد: «اجباری در انتخاب مضمونی مرتبط با جنگ وجود نداشت. موضوع نمایش «تجاوزگران» درباره جنگ بود، اما همان‌طور که می‌دانید «دکتر فاستوس» و «دکتر کنونک» این‌گونه نبودند.»

او ادامه داد: « نمایش «دکتر فاستوس» موضوعی فلسفی داشت و «دکتر کنونک» کمدی بود. طبیعتا در آن دوران دشوار، نمایش‌های کمدی مخاطب زیادی داشت. از جمله بازیگران «دکتر فاستوس» می‌توانم به پرویز پورحسینی اشاره کنم که نقش اصلی را بر عهده داشت و بازیگر مقابل او زنده‌یاد جمیله شیخی بود. در «دکتر کنونک» نقش اصلی بر عهده زنده‌یاد جواد خدادادی بود و سیروس گرجستانی هم در آن اثر حضور داشت.»

حسین علیزاده، مجید درخشانی و رویاهای دختر فلسطینی

رضا فیاضی در طول دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق، دو نمایش را به عنوان کارگردان روی صحنه برد. او «خورشید، زیتون، دریا» را سال ۶۱ و «عصای کارگشا» را سال ۶۴ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اجرا کرد.

فیاضی در مورد اجرای نمایش «خورشید، زیتون، دریا» به «خبرآنلاین» گفت: «یکی از خاطرات عجیب من از اجرای این نمایش حضور تماشاگرانی بود که از بهزیستی آمده بودند. بعد از این که این گروه از بچه‌ها «خورشید، زیتون، دریا» را دیدند من به آن مرکز دعوت شدم. چیزی را که آن جا دیدم هیچ وقت فراموش نمی‌کنم، همه بچه‌ها نقاشی‌هایی برمبنای نمایشی که دیده بودند کشیده بودند و من از تاثیر «خورشید، زیتون، دریا» بر آن‌ها شگفت‌زده شدم.»

فیاضی که به تازگی نمایش «پدر یک دقیقه‌ای» را در تالار هنر روی صحنه برده است ادامه داد: «زیتون نام یک دختر فلسطینی بود. او با رویاها و نقاشی‌هایش که جان می‌گرفتند زندگی می‌کرد. همین رویاگونه‌گی و فانتزی که از جمله آن‌ها می‌توانم به آمدن پدر زیتون به خواب دخترش اشاره کنم، بچه‌ها را جذب می‌کرد. به خاطر دارم ریتم قطاری را که پدر زیتون با آن می‌آمد، استاد حسین علیزاده می‌نواخت و مجید درخشانی هم آهنگساز آن نمایش بود.»

این بازیگر و کارگردان ادامه داد: «شعری که مجید درخشانی برای «خورشید، زیتون، دریا» سروده بود این گونه بود؛ زیتون‌های سبزِ سبز/ می‌رقصند رو شاخه‌ها/ خورشید خنده‌رو/ می‌تابه همه جا...»

این نویسنده و کارگردان نمایش‌های کودکان و نوجوانان گفت: «آن زمان کسانی هم‌چون مریم سعادت، رویا افشار و عادل بزدوده در نمایش‌های من عروسک‌گردانی می‌کردند. آن‌چه هنوز هم حیرت مرا برمی‌انگیزد استقبال زیاد مخاطبان بود به گونه‌ای که صفی از مخاطبانی که در انتظار خرید بلیت بودند دور کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان حلقه می‌زدند.»

سه ماه تمرین برای یک شب و نصفی اجرا

اکبر زنجانپور یکی از کارگردانان و بازیگران پر کار فاصله سال‌های ۵۹ تا ۶۷ بود. او در این مورد به «خبرآنلاین» گفت: «سال ۵۹ نمایش «همه پسران من» نوشته آرتور میلر را در تماشاخانه سنگلج اجرا کردم. این نمایش اسفند ۵۹ اجرا شد، زمانی که حدود شش ماه از آغاز جنگ می‌گذشت. همان سال در نمایش «فیزیکدان‌ها» با زنده‌یادان خسرو شکیبایی و جمیله شیخی و هنرمندانی هم چون بهروز بقایی هم‌بازی بودم. کارگردانی «فیزیکدان‌ها» به قلم فردریک دورنمات بر عهده رضا کرم‌رضایی بود.»

او که در سال‌های ۶۸ و ۶۹ عضو کمیته ملی تئاتر در سازمان یونسکو بود، ادامه داد: «سال ۶۱ نمایش «مروارید» به قلم عزت‌اله مهراوران را در خانه نمایش اجرا کردم. یک سال پس از آن باز هم به سراغ آرتور میلر رفتم و «مرگ فروشنده» را در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه بردم. خرداد ۶۶ نمایش «ارزش» را باز هم از آرتور میلر در مقام بازیگر و کارگردان اجرا کردم و اسفند آن سال «باغ آلبالو» از آنتوان چخوف را روی صحنه بردم که به دلیل اصابت موشک به پشت‌بام تالار وحدت پس از یک شب تعطیل شد و ادامه نیافت.»

او در مورد نمایش «باغ آلبالو» گفت: «در واقع این نمایش یک شب و نصفی اجرا شد. شب دوم تا نیمه نمایش پیش رفته بودیم، جایی که صدای برخورد تبر با تنه درخت‌ها به گوش می‌رسد. همان لحظه با خود گفتم چرا بچه‌های اتاق نور، این قدر صدای قطع درختان را بلند پخش می‌کنند. به سرعت پیش آن‌ها رفتم و گفتم این چه صدایی است؟! کمش کنید! آن‌ها با تعجب جواب دادند صدای موشک است! این هم زمانی صدای قطع شدن درختان در نمایش «باغ آلبالو» با اصابت موشک به پشت‌بام تالار از چیزهایی است که هیچ وقت فراموشش نمی‌کنم و نمی‌دانم چطور شد که این دو صدا در این حد با یکدیگر هم زمان شد.»

زنجانپور که به تازگی در سریال «تنهایی لیلا» هم حضور داشته است با ذکر جزئیات نمایش «باغ آلبالو» ادامه داد: «ما برای روی صحنه بردن آن نمایش سه ماه تمرین کردیم. از جمله بازیگران آن می‌توانم به حمید طاعتی، رویا افشار، بهروز بقایی، فریبا متخصص، رسول نجفیان و فرهاد تجویدی اشاره کنم.»

او در مورد استقبال مخاطبان و ساعت اجرای نمایش‌ها گفت: «به خاطر دارم که بلیت نمایش «مرگ فروشنده» که از جمله بازیگران آن می‌توانم به حمید طاعتی، تانیا جوهری، مجید مظفری و بهروز بقایی اشاره کنم تمام شده بود و گیر نمی‌آمد، طول مدت این اجرا چهار ساعت بود با وجود این سر بلیت‌هایش دعوا می‌شد. اجرا‌ها نیز عموما ساعت سه بعد از ظهر روی صحنه می‌رفتند که از نظر زمانی به خاموشی نخورند. به واسطه جنگ و موشک‌باران، شب‌ها خاموشی می‌دادند و بیشتر اجراها پیش از خاموشی بود.»

کارگردان نمایش «دایی وانیا» ادامه داد: «به خاطر دارم که نمایش «مروارید» در زمستان روی صحنه رفت و سالن به شدت سرد بود. تالار با وسایل گرمایشی نفتی گرم می‌شد و نفتی نبود که بتوان با آن سالن را گرم کرد. بازیگران «مروارید» از جمله حمید طاعتی، زنده یاد هادی اسلامی، ایرج راد و دیگران روی صحنه می‌لرزیدند در حالی که از گرمای محیط حرف می‌زدند.»

او در پایان گفت: «نام گروه ما از آن زمان تاکنون گروه «تئاتر فنی» است. ما تلاش می‌کردیم و می‌کنیم با هر جان کندنی چراغ تئاتر را روشن نگه داریم.»



جشنواره‌ای ۱۰ روزه از تئاترهای انقلابی

بهزاد فراهانی اولین هنرمندی بود که پس از شروع جنگ، تله‌تئاتری با موضوع جنگ به نام «در سنگر» را روی آنتن فرستاد. او در مورد این تله‌تئاتر به «خبرآنلاین» گفت:«این اثر حاصل کار اعضای گروه کوچ بود. هنگامی که ما آن را ضبط می‌کردیم گمان نمی‌کردیم به آن سرعت پخش شود اما فردای روز ضبط، این تله‌تئاتر روی آنتن رفت. به خاطر دارم آن زمان روزنامه میزان تیتری تند با این مضمون زد که نیروهای چپ، تلویزیون را گرفتند. بدون شک هدف ما این بود که در جبهه هنر از وطن‌مان دفاع کنیم و «در سنگر» اولین تله‌تئاتر ضد جنگ بود که سال ۵۹ پخش شد.»

رئیس هئیت مدیره انجمن بازیگران خانه‌تئاتر در ادامه گفت: «من نمایش «پتک» را سال ۵۸ در تالار سنگلج و نمایش «معدن» را سال ۵۹ در تالار هنرستان هنرپیشگی، تئاتر دهقان که در خیابان لاله زار، باغ علاالدوله قرار داشت روی صحنه بردم که «معدن» در قالب جشنواره تئاتر انقلاب اجرا شد.»

فراهانی گفت: «آن زمان ریاست سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر بر عهده محمد‌علی جعفری بود و جمشید مشایخی به عنوان رئیس کل اداره هنرهای دراماتیک در برپایی جشنواره تئاتر انقلاب به ما که اعضای سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر بودیم کمک بسیاری کرد. در این جشنواره که سال ۵۹ برگزار شد چیزی حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ نمایش ظرف ۱۰ روز در تهران روی صحنه رفت که «معدن» هم یکی از آن‌ها بود.»

رعایت اخلاق و حس همکاری، ویژگی های تئاتر در دوران جنگ

پرویز پورحسینی، بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون در مورد شرایط اجتماعی دوران جنگ به «خبرآنلاین» گفت: «اوضاع تئاتر تا قبل از موشک‌باران تهران تقریبا عادی بود. مردم به شرایط جنگی عادت کرده بودند و زندگی جریان داشت. شاید یکی از دلایل این موضوع، طولانی شدن جنگ و مدیریت شهرها در شرایط جنگی بود. روحیه مردم خوب بود و حس همکاری و روابط انسانی در سطح بهتری نسبت به امروز قرار داشت.»

بازیگر سریال «هزار دستان» در مورد نمایشی که در آن سال‌ها کارگردانی کرده بود،‌گفت: «به هر حال نباید فراموش کنیم که ما تازه انقلاب را پشت سر گذاشته بودیم. بعد از شروع موشک‌باران تهران در ۱۰ اسفند ۶۶ تعداد تماشاگران تئاتر به شدت افت کرد. به خاطر دارم که نمایش «شب یهودا» نوشته محمد رحمانیان را سال ۶۷ در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه بردم، اثری که خودم هم در آن بازی می‌کردم.»

پورحسینی با اشاره به نمایش‌هایی که بین سال‌های ۵۹ تا ۶۷ در آن‌ها بازی کرده است ادامه داد: «با شروع جنگ یکی از نمایش‌هایی که من در مقام بازیگر در آن حضور داشتم «استنطاق» یا «بازجویی» نوشته پیتر وایس بود که سال ۶۱ به کارگردانی فردوس کاویانی در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر اجرا شد. یک سال بعد از آن، ایرج راد نمایش «دکتر فاستوس» را در همان سالن روی صحنه برد که من در آن نقش اصلی را بازی می‌کردم. رضا قاسمی، سال بعد «ماهان کوشیار» را در چهارسو اجرا کرد تا من سه سال پیاپی در چهارسو روی صحنه بروم.»

بازیگر نقش حضرت زکریا در سریال «مریم مقدس» می‌گوید: «قاسمی همچنین سال ۶۵ «معمای ماهیار معمار» را در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا کرد تا من در مقام بازیگر دومین تجربه همکاری با او را از سر بگذرانم.»

او در پایان گفت: «در کل با توجه به شرایط جنگی، مردم خوب زندگی می‌کردند و روابط انسانی، رعایت اخلاق و حس همکاری بسیار بهتر از اکنون بود.»

اصابت موشک به «سلطان مبدل»

داود فتحعلی‌بیگی، از چهره‌های شناخته شده نمایش ایرانی در مورد اجرا در سال‌های جنگ به «خبرآنلاین» گفت: «به خاطر دارم سال‌های پایانی جنگ بود که نمایش «سلطان مبدل» را در تالار محراب اجرا کردم. در این نمایش سیاه‌بازی، زنده‌یاد سعدی افشار و گروهش برای من بازی می‌کردند. آن زمان معمولا نمایش‌ها پیش از تاریکی هوا و حول و حوش پنج عصر اجرا می‌شدند.»

او که به تازگی نمایش «انسانم آرزوست» را در تالار محراب اجرا کرد با ذکر خاطره‌ای از اجرای «سلطان مبدل» گفت: «در یکی از شب‌های اجرا، ناگهان در میانه کار صدای انفجار مهیبی به گوش رسید که ناشی از اصابت موشک به بیمارستان عیوض‌زاده در خیابان جمهوری، خیابان شیخ‌هادی بود. با این که نمایش لحظه‌ای متوقف شد، اما سریع ادامه پیدا کرد. چند لحظه بعد صدای مهیب دیگری به گوش رسید و من به خودم که آمدم دیدم هیچ کس در سالن نیست. همه تماشاگران فرار کرده بودند و فقط بازیگران روی صحنه بودند.»

فتحعلی‌بیگی که دارنده مدرک درجه یک هنری (معادل دکتری) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز هست ادامه داد: «متاسفانه اجرای نمایش «سلطان مبدل» همان زمان متوقف شد. من همچنین «میرزا عبدالطمع و جنگ جهانی» را پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل، مبنی بر توقف جنگ نوشتم.»

او گفت: «پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ شایع شد چند تن از محتکران و سوداگران داخلی با شنیدن خبر توقف جنگ و در نتیجه پایین آمدن قیمت اجناس مورد احتیاج مردم که در انبارهای‌شان احتکار شده بود، سکته کرده‌اند و به شوخی می‌گفتند آن‌ها را در قطعه ۵۹۸ بهشت زهرا خاک خواهند کرد. همین مساله دستاویزی برای نگارش این نمایشنامه کمدی سیاه‌بازی شد.»

فتحعلی‌بیگی درباره اجراهای صورت گرفته از این نمایشنامه گفت: «خود من سال ۶۸ این نمایش را روی صحنه بردم. تاکنون نیز «میرزا عبدالطمع و جنگ جهانی» توسط کارگردان‌های بسیاری در تئاتر شهر و دیگر مراکز و همچنین در جشنواره‌ها اجرا شده است.»

دبیر و عضو شورای سیاست‌گذاری جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی در مورد استقبال مخاطبان از نمایش‌هایی که آن سال‌ها روی صحنه می‌رفت ادامه داد: «آن زمان تعداد نمایش‌های کمدی که روی صحنه می‌رفت بسیار کم بود. باور کنید صفی که جلوی گیشه تالار محراب ایجاد می‌شد ما را ناچار می‌کرد صندلی‌های اضافه‌ای در سالن بگذاریم تا جمعیت جا شود.»

فتحعلی‌بیگی در مورد دیگر نمایش‌هایی که آن سال‌ها اجرا کرده است گفت: «به خاطر دارم نمایشنامه دیگری با نام «تخت و خنجر» را سال ۶۳ نوشتم و آن را تمرین هم کردیم. متاسفانه به دلیل بد‌فهمی کسانی که مسئول دادن مجوز اجرا بودند ما نتوانستیم آن زمان روی صحنه برویم و چون کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم بودم به عنوان تنبیه برای مدت یک ماه از تهران به ایلام فرستاده شدم. البته ۱۵ سال بعد این نمایش را در تماشاخانه سنگلج روی صحنه بردم.»


اجرای تئاتر در نقطه صفر مرزی

داود داداشی از نخستین فارغ‌التحصیل نقش سیاه از کانون نمایش‌های آیینی سنتی بعد از انقلاب است. او بازیگر نقش سیاه در نمایش «سلطان مبدل» به کارگردانی داود فتحعلی‌بیگی هم بوده است. نمایشی که در میانه آن، اصابت موشک موجب خالی شدن سالن محراب از تماشاگر شد.

داداشی با ذکر خاطره‌ای از آن دوران به «خبرآنلاین» گفت: «سال 62 یا 63 بود که به مناسبت دهه فجر از ما خواسته شد به استان خوزستان برویم و در طول دهه فجر برای رزمندگان نمایش اجرا کنیم، به اهواز که رسیدیم قرار شد روزی سه نوبت و طی 30 اجرا روی صحنه برویم. به خاطر دارم روز اول در آبادان بودیم، روز دوم در اندیمشک، روز سوم در خرمشهر تا به جایی رسیدیم که روزهای آخر در نقطه صفر مرزی اجرا می‌کردیم.»

داداشی که نخستین سیاه‌باز دارای مدرک حرفه‌ای است،‌گفت: «همان‌طور که ما در حال اجرای برنامه‌ای شاد و مفرح برای رزمندگانمان بودیم، سربازان عراقی را آن سوی مرز می‌دیدیم که به حرکات و رفتار ما می‌خندیدند. هر چند که زبان ما را نمی‌فهمیدند اما ادا و اطوارمان می‌خنداندشان.»

داداشی گفت: «ما به جاهایی می‌رفتیم که احتمال مین‌گذاری در آن بسیار زیاد بود. من راه می‌افتادم و بازیگران و نوازندگانم در یک صف پشت سرم می‌آمدند تا به نقطه‌ای مانند جزیره مجنون برسیم. خدا را شاهد می‌گیریم با این که روزی سه نوبت اجرا می‌رفتیم، اما ذره‌ای احساس خستگی نمی‌کردیم چون باعث خوشحالی کسانی می‌شدیم که جانشان را برای ما کف دستشان گرفته بودند.»

او در مورد بداهه‌هایی که در این نمایش‌ها می‌گفته است گفت: «بداهه‌های من حول محور اتفاقاتی که در جبهه می‌افتاد بود و متلک‌هایم را بار صدام می‌کردم. مثلا ارباب به من می‌گفت این چه مدل گریه کردن است؟ من در نقش سیاه جواب می‌دادم مدل شلمچه. او می‌گفت اشکش کو؟ می‌گفتم یک ماه دیگر می‌آید. می‌گفت یعنی چه؟ می‌گفتم یک ماه دیگر شلمچه را می‌گیریم و اشک عرب‌ها درمی‌آید.»

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.