در اینکه نفس عمل خوب است یا بد ما قضاوتی نمی‌کنیم، ولی کسانی که کتاب کلاه کلمنتس میلان کوندرا نویسنده چک را خوانده‌اند می‌دانند موضوع تمام رمان، کلاهی است که بر سر کلمنتس بوده، ولی اثر تعویض دولت به قول کوندرا «آنجا که زمانی کلمنتس ایستاده بود فقط دیوار لخت قصر دیده می‌شد».

آنچه در برخورد خبرگزاری‌ها و برخی جراید برای فاش‌کردن این اسرار! مشاهده شد، ناظر بی‌طرف را به یاد اولین حکایت سعدی در گلستان می‌اندازد که تقریبا چنین است: پادشاهی به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام داد. که هر که دست از جان بشوید آنچه در دل دارد بگوید. ملک پرسید: چه می‌گوید. یکی از وزرای نیک‌محضر گفت ای خداوند همی گوید: الکاظمین الغیظ و العافین عنِ الناس. ملک را رحمت آمد و از خون او درگذشت.
وزیر دیگر که ضد او بود گفت: این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک را روی از این سخن درهم آمد و گفت: آن دروغ وی پسندیده‌تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.